داستان ناصرالدینشاه و موسیو ریشاق و گل وطنپرست
ناصرالدینشاه قاجار كه بیش از نیم قرن بر ایران سلطنت كرد، علاوه بر پادشاهی، كه یك دستش را مشغول میكرد، هنرهای دیگری از قبیل شاعری و نویسندگی و طراحی و تماشای حركات موزون نیز داشت كه از هر انگشت دست دیگرش میبارید. روزی ناصرالدینشاه بههمراه جمعی از همراهان در حالیكه موسیو ریشاق تاجر فرانسوی نیز در میان آنان بود برای گردش و تفریح به تفرجگاه دوشانتپه عزیمت كردند. در راه به گل زیبایی رسیدند كه در حاشیه جاده روییده بود. ناصرالدینشاه دستور داد مدتی همانجا توقف كنند. سپس از ملازمان كاغذ و قلم خواست و شروع به نقاشی از گل كه بسیار بزرگ و زیبا و قرمز و خوشبو بود كرد. پس از دقایقی همراهان را فراخواند و نقاشی خود را كه یك نقاشی كج و معوج بود و رنگهایش هم از خط بیرون زده بود به آنان نشان داد و از آنان خواست نظر خود را درباره آن بگویند. مستوفیالممالك گفت: قبله عالم، عالی است. تابهحال گلی به این زیبایی رؤیت نكردهام. اعتمادالسلطنه گفت: سرورم، نظیر ندارد. چنین گلی را سر دست باید برد. اقبالالدوله گفت: پادشاها، به جرأت میتوان گفت نقاشی شما از خود گل زیباتر است. ضیاءالسلطنه كاغذ نقاشی را گرفت و بو كرد و گفت: قبله عالم، دستتان درست، عجب بویی هم دارد. ناصرالدینشاه پس از شنیدن نظرات همراهان، لبخندی از سر رضایت بر لب آورد و آنان را مرخص كرد و سپس رو به موسیو ریشاق كرد و گفت: موسیو، میبینی چه پاچهخارهایی دور و بر ما را گرفتهاند؟ در این لحظه ناگهان گل به سخن درآمد و رو به ناصرالدینشاه كرد و گفت: نه كه شما خودت بدت میآید و هیچ از این كارهای اینها كیف نمیكنی. نه كه در فرانسه اینها كسی مجیز پادشاهشان را نمیگوید و پادشاهشان كیف نمیكند. نه كه شما همه ممالك دیگر را دیدهای و همه خوبند و فقط مال ما اینطوری است. آره بابا، تو خوبی فقط. و به این ترتیب ضربالمثل فرانسوی «لوپوقه دیزوق دیولون لا داقو» بهمعنی «آره بابا تو خوبی فقط» به افواه فرانسویزبانها راه یافت و پس از چندی در اثر ارتباط فرهنگی یكطرفه میان فرانسه و ایران، به فارسی نیز ترجمه شد و به افواه فارسیزبانان نیز راه یافت.