روایت وحید یامینپور از کتاب «سهدیدار » اثر نادر ابراهیمی
در جستوجوی ابــرمــرد ستیــزنـــده
وحید یامینپور / نویسنده
«همینقدر میگویم كه در عمر خویش، كاری چنین كمرشكن، درهم كوبنده و خوفانگیز انجام ندادهام و نه دیگر، خواهم داد.»
این جمله غریب از مرحوم نادر ابراهیمی، سعدی روزگار ما، درباره رمان یگانهاش «سه دیدار» كافی است تا تفاوت این اثر را با سایر آثار او معلوم كند. «سه دیدار با مردی كه از فراسوی باور ما میآید» رمانی ناتمام است. نه فقط به این معنا كه نادر پیش از نوشتن دیدار سوم، رو در نقاب خاك كشید؛ بل به این معنا كه خواننده كتاب همچون نویسندهاش راهی را با پیر و مرادی اسطورهای آغاز میكند كه نهایتش
معلوم نیست. سه دیدار، روایت سیر و صیرورت نادر به عنوان جستوجوگری بیپرواست كه چشم انتظار ظهور «مرد»ی است تا قلب تاریخ را بشكافد و عصر جدیدی را بیاغازد.
پیش از این نادر ابراهیمی از آغاز تا انجام درك غمانگیز خود از تحولات تاریخی را در رمان جاودان «آتش بدون دود» بیان كرده است. در متن و بطن این سمفونی غمانگیز بهناگاه نغمههای حماسی برمیخیزد و ابرمردهای پاك كه جز از حقیقت سیراب نمیشوند،
سر بر میآورند. این ابرمردها، چه آلنی آقاویلر در «آتش بدون دود»، چه میرمهنای دوغابی در «بر جادههای آبی سرخ» و چه ملاصدرا در «مردی در تبعید ابدی» همه نشانههای واحدی دارند و آن ستیزندگی و جسارت تغییر است؛ ستیز با ظلم، ستیز با بیگانه بدخواه، ستیز با شك و سست ایمانی، ستیز با تعصب و جمود؛ گویی نادر ابراهیمی پس از جستوجو در گوشه و كنار تاریخ به دنبال ابرمردهای ستیزنده، در نهایت تمام ارادت خود را به این مفهوم نجات بخش، در شخصیت امام خمینی در رمان «سه دیدار» به پایان میرساند.
اغلب علاقهمندان به نادر ابراهیمی، با عاشقانههای آرام و پاك او مانوساند حتی اگر حوصله خواندن رمان هفت جلدی آتش بدون دود را هم داشتهاند احتمالا بیشتر از حماسههای عاشقانه گالان اوجا و سولماز اوچی خاطره دارند. اما رمان «سه دیدار» با همه متفاوت است. «سه دیدار» بسیار كمتر از آنچه میبایست، دیده و خوانده شد. از كملطفی عامدانه بدخواهان و بایكوت كینهتوزانه جریان شبه روشنفكری كه بگذریم، سه دیدار، اثری است در اوج فخامت ادبی و همین باعث شده برخی به احترام با فاصله از آن بایستند. نادر ابراهیمی بیش از همیشه كلماتش را تراشیده و گویی ظریفترین آفریدههایش را در تزئین این بنای فاخر ادبی بهكار برده است. او در هراس از اینكه حق یگانه ابرمرد محبوب خود را ادا نكرده باشد، با وسواس و دلهره، پاكیزهترین كلمات را در كنار هم چیده است. شاید همین وسواس در آفرینش یك اثر فوق فاخر است كه خواندن «سه دیدار» را كمی دشوار كرده است. با این همه او در مقدمه كتاب متواضعانه مینویسد: «سوگند میخورم كه آنچه در این داستان گفتهام، به اعتقاد و باور خودم، عین حقیقت است و جز حقیقت، هیچ نیست... آمادهام تا اگر كلامی به ناحق بر قلمم جاری شده باشد، سختترین مجازات را به سبب ارتكاب این گناه نابخشودنی و این ستمی كه بر قلم و اندیشه كردهام و این حرمتی كه از مكتوب بر باد دادهام، بپذیرم و دم برنیاورم.»
باید رمان فاخر «سه دیدار» را از غربت و عزلت بیرون میكشیدیم و گرد غبار از آن برمیگرفتیم. چه اینكه همچنان پس از بیست و سه سال یگانه اثر داستانی درخور بر اساس داستان زندگی یگانه ابرمرد ستیزنده صدها سال اخیر است. اما چگونه باید چنین میكردیم؟
در میان درخواستهای متفاوتی كه از این حقیر برای مشاركت در تولید آثار صوتی و كتابهای گویا میشد، هیچكدام از آثار پیشنهادی در من شوری ایجاد نمیكرد. بر این شدم كه خودم اثر مطلوبم را گویا كنم. با این انگیزه كه كتاب مورد علاقهام را با صدای بلند برای دیگران بخوانم و آنها را در لذتی كه میبرم، سهیم كنم. از آنجا كه در احساس شعفانگیز جستوجو به دنبال ابرمرد ستیزنده، با نادر ابراهیمی همافق و همدل بودم، آنچه را او نوشته بود به عنوان شرح شیدایی خود خواندم. باشد كه در عصر غربت كاغذ و كتاب، راهی برای رساندن معنای جاری در جان كلام و كلام جانانه نادر به گوش جوانان پیدا كرده باشم.