پرونده جامجم درباره زندهیاد سیروس گرجستانی، بازیگر تلویزیون، سینما و تئاتر
خنداند و رفت
«عزیزم، به داغت صبورم که مردن قضایی است حتمی و حکمی خدایی.» در قامت شهریار شعر ایران در گورستان و در رثای داغ همسرش چنین خواند و امروز با رفتنش این سکانس در فضای مجازی به دست دوستدارانش بازنشر میشود. علی اکبر محمودزاده گرجستانی یا همان سیروس گرجستانی که مردم با خندههای همیشگی و نقشهای طنازانه میشناسند، پنجشنبه گذشته برای همیشه از صحنه زندگی خداحافظی کرد. بازیگری که کمتر اهل گفتوگو بود، اما هر بار که مقابل دوربین گفتوگوهای تلویزیونی یا خبرنگاران مینشست، حرفهای متفاوتی برای گفتن داشت که گاه حاشیهساز هم میشد. ایفاگر نقشهای بهیادماندنی چون اباقطام در سریال امام علی (ع)، خان در مجموعه کیف انگلیسی و هاشم اگزوز در سریال متهم گریخت، زاده سال 1323 در بندر انزلی و بزرگ شده تهران بود. او پیش از انقلاب کارش را از صحنه تئاتر و پرده نقرهای آغاز کرد، اما سالها بعد در تلویزیون دیده شد و در نقشهای اول و دوم درخشید. واکنشهای زیادی که از مردم، بازیگران و منتقدان سینما و تلویزیون پس از درگذشت او در شبکههای اجتماعی منتشر شد، نشان از آن دارد که گرجستانی با زندگی کردن نقش آدمهایی از جنس مردم، حسابی راه به دل آنان باز کرده بود، اما مانند بسیاری در زمان حیاتش هیچ وقت آنچنان که باید مورد تشویق قرار نگرفت. در اینجا گفتوگویی منتشر نشده با او را آوردهایم، نگاهی به نقشهای ماندگار کارنامهاش انداختهایم و با همکارانش در آثار مختلف گپ زدهایم.
عباس غزالی، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون: اول از همه تسلیت میگویم به خانوادهشان و جامعه هنری. واقعا خبر بدی بود. روز پنجشنبه 12 تیر روز پایانی فیلمبرداری سریال شاهرگ بود. از اول صبح با شنیدن این خبر تلخ، انرژی کل گروه گرفته شد و متاسف شدیم. نکته قابل تامل آخرین تصویر این هنرمند عزیز از تلویزیون است. شب چهارشنبه سکانس مرگ سیروس گرجستانی در سریال شاهرگ پخش شد. در این سکانس محمدعلی (نیما رئیسی) کابوس مرگ پدرش را میبیند و در خواب با جسدی روبهرو میشود که پارچه سفید روی او انداخته شده است. او پارچه سفید را کنار میزند و میبیند پدرش فوت شده و با این کابوس از خواب میپرد. نقش پدر محمدعلی را سیروس گرجستانی ایفا کرده بود. تراژدی زندگی این مرحله است که نمیشود با آن جنگید و خبر نمیکند. امکان دارد هر لحظه برای ما اتفاق بیفتد. افتخاری بود در این سریال کنار این هنرمند عزیز حضور داشتم. البته بازی رودررو با هم نداشتیم، اما پشت صحنه با هم گپ و گفت داشتیم.
به یاد دارم روز تست گریم من در سریال شاهرگ همزمان با تست گریم آقای گرجستانی بود. به محض ورود، فضای گروه را گرم کرد. از اخلاق و رفتار و منش این هنرمند واضح است چقدر آدم شوخ طبع، طناز و پرانرژی بود و با آثارشان هنرنمایی میکردند و در این سالها برای مردم و هنر کشورمان زحمت کشیدند. یاد این هنرمند عزیز و پیشکسوت ماندگار خواهد بود و جایش در قلب و ذهن ما باقی خواهد ماند.
هنرمند خودساخته
ایرج راد، بازیگر و کارگردان: آقای گرجستانی از کسانی بود که خودساخته بود و روی پای خودش ایستاد و با تمام وجود علاقه به تئاتر داشت و در این راه قدم گذاشت. او برای کارش ارزش زیادی قائل بود و با همه انرژی کار میکرد. از سوی دیگر به شدت احساس مسؤولیت درباره نقشی که به او داده می شد، داشت. کارش برایش خیلی جدی بود و هنگام ایفای نقش اصلا شوخی نداشت، چون دلش میخواست به بهترین شکل کارش را انجام بدهد. زندهیاد گرجستانی در ژانر خاصی کار نمیکرد. به نوعی بازیگری با مشخصات و خصوصیات خاص خودش بود. نوع صدا، جنس بازیگری و نحوه ارتباط برقرارکردنش با نقش، اعتماد به نفساش و احساساتش ویژه خودش بود. ضمن اینکه با اخلاق بود. هرگز یادم نمیآید سر تمرین تئاتر یا سر ضبط سریال تلویزیونی لحظهای تاخیر داشته باشد. زودتر از همه حاضر میشد و سرش به کارش بود. البته شنیدهام که او چند روز پیش سر کاری بود که سکانس ضبط شده بسیار پراضطراب و هیجان انگیز بود. از قرار معلوم او هنگام کار سکته کرده بود، اما متوجه نشد، حتی روز قبل از مرگش هم باز هم حالش بد میشود، اما همچنان به کارش ادامه داده است. تا این که روز پنجشنبه او را از دست دادیم.
این نشان میدهد که او تا چه میزان متعهد به کارش بود و واقعا ارزشمند است که از جان خودش میگذشت. خیلی متاسف شدم. هنرمند خوب و بدون حاشیهای بود. در دوستی و صداقت زبانزد بود. من و او در چند تئاتر از جمله دکتر کنوک و چند سریال همبازی بودیم. یادش گرامی. نام او برای همیشه در تاریخ هنرهای نمایشی ثبت
منزل جدیدت مبارک
میرطاهر مظلومی، بازیگر: سیروس گرجستانی مرد لبخند بود ... خدایا این چه نقشی است که کارگردان عالم بازیاش را به سیروس سپرده است (بازی مرگ). میدانم که هستی مرد شریف و نجیب، گوشه قلب همه دوستان و دوستدارانت. خیال خوب تو لبخند میشود به لبم و گرنه این من دیوانه غصهها دارد. همانند پرستوهای عاشق رفتی. یادت جاوید مرد لبخند. بدرود مرد مهربانیها. منزل جدیدت مبارک.
کولهبار شخصیتهای رنگارنگ
افشین سنگچاپ، بازیگر: او خودش بود و اهل دورویی و نفاق نبود و صرفا همان طور که خودش اعتقاد داشت کار میکرد. گرجستانی به شدت به متن معتقد بود و برای تمامی بازیگران و حتی هنروران احترام قائل بود. این هنرمند کارهای زیادی کرده و جزو بازیگرانی بود که مردم همواره با نیکی از او یاد میکنند. شاید به این دلیل که هیچ گاه جز کارش که بازیگری بود درباره کاری دیگر اظهارنظر نکرد و با این که آدم صاحبنظری بود ولی خیلی کم جز با کارش دیده شد. او دوست داشت مردم با کارها، فیلمها و سریالهایش، خاطرهسازی کنند و نه ابراز عقاید غیرهنری. سیروس گرجستانی با کولهباری از شخصیتهای رنگارنگ هیچ گاه مدعی نبود و از همه بیشتر بر نقش و سناریو تمرکز میکرد به گونهای که حتی یک واو فیلمنامه را جا نمیانداخت. بازیگری مانند هر رشته دیگر به تخصص نیاز دارد و آنها که چهره خوبی دارند ولی متخصص نیستند زود محو میشوند. یکی مثل سیروس گرجستانی، چهرهای کاملا معمولی داشت، ولی هنرش عالی بود. هنرپیشگی یعنی همین و اگر همه آنها که میخواهند بازیگر شوند این الگوها را سرمشق قرار دهند حتما میتوانند موفق باشند و روزبهروز بیشتر دیده شوند.
دنیا برایش صفر بود
شهربانو موسوی در سریال متهم گریخت نقش بیبی (مادر سیروس گرجستانی) را بازی کرده بود. او در حالی که اشک میریخت، پاسخگوی تلفن ما شد و تاکید کرد که مشغول گذاشتن پیام برای فوت سیروس گرجستانی است. وی این طور ادامه میدهد: کجای دنیا مادر میماند و بچه کوچ میکند. واقعا شرایط روحیام خوب نیست و به شدت از فوت او متاثر شدم. اصلاً فکرش را هم نمیکردم. او بسیار بیآزار و دنیا برایش صفر بود. دلش نمیآمد به کسی حرفی بزند. واقعاً خداشناس، دلسوز و انساندوست بود. معتقدم جایگزینی برای او نداریم. او بنده خاص خدا بود. در روزگاری که معمولا کسی را برای کار معرفی نمیکنند، اما او بیمنت این کار را انجام میداد و معتقد بود روزیرسان خداست. واقعاً از دستدادن او بسیار حیف شد. از دید گرجستانی، دنیا هیچ ارزشی نداشت که بدی کنیم.
مثل پدر دلسوز و مهربان
ملیکا زارعی،مجری کودک و بازیگر: به یاد دارم سریال پربیننده «متهم گریخت» را با گروه بسیار حرفهای کار کردیم و زنده یاد آقای سیروس گرجستانی هم در این سریال حضور داشتند.آنچه همیشه در ذهنم از خاطرات و عملکردشان به یاد مانده، این است که رفتارشان با کسانی که به تازگی وارد عرصه هنر شدند، منحصر به فرد بود. در این سریال آقای گرجستانی نقش پدر سریال متهم گریخت را بازی میکرد و من نقش دخترشان را. دقیقا مثل پدر، دلسوزانه در کنار گروه بود و مثل خانواده خودشان ما را میدید. نسبت به ادب و احترام از طرف کوچکتر به بزرگتر همیشه متذکر میشدند و تاکید میکردند به بزرگترها احترام بگذارید و در جمعی که وارد می شوید با صدای بلند سلام کنید و هرگز بی احترامی نکنید. بی احترامی، او را بسیار ناراحت میکرد و دوست نداشت هیچکس را غمگین ببیند. به همه عوامل تاکید میکرد حتی در لحظات سخت هم لبخند بزنند و با انرژی کارشان را انجام بدهند. عاشق کارش بود و مخاطبان را خیلی دوست داشت. احترام و توجه به مخاطبان یکی از ویژگیهای زنده یاد گرجستانی بود و همه از او یاد گرفتیم.فوت او واقعاً غیرقابل باور بود و از روز پنجشنبه مرتب واژه حیف، حیف و حیف را می شنوم. جایشان خالی، اما یادشان تا ابد گرامی و زنده باد.
دیالوگها را مینوشت تا کلمات مال خودش شود
محمد نادری بازیگر که در سریال طنز «دنگ و فنگ روزگار» با سیروس گرجستانی همبازی بود، درباره ویژگیهای کاری و اخلاقی سیروس گرجستانی میگوید: در سریال «دنگ و فنگ روزگار» این فرصت نصیبم شد که با زندهیاد گرجستانی برای اولین بار همبازی شوم. او یک حرفهای به تمام معنی بود که بعد از گذشت پنج دهه فعالیت مستمر در حوزه بازیگری همچنان پرانگیزه بود. یادم میآید هر روزی که فیلمبرداری تمام میشد در وقت آماده شدن برای رفتن به خانه، دیالوگهای صحنههایی که فردا قرار بود بازی کند را با دقت مینوشت و به منزل میبرد و ساعتها روی آن کار میکرد؛ این ویژگی کمیابی است در روزگار فستفود و حاضریخوری.
نادری ادامه میدهد: یادم است وقتی یک بار کنجکاو شدم و از ایشان پرسیدم موقعی که فیلمنامه چاپی آماده در اختیار شما است به چه دلیل دوباره آن را مینویسید و به خانه میبرید پاسخ داد موقعی که دیالوگها را مینویسم انگاری کلمات مال خودم میشود. تمرینات مستمری که برای ایفای نقشش انجام میداد نشاتگرفته از روحیه تئاتری او بود و همه چیزش با حساب و کتاب و نظم بود و برخورد خوبی با سایرین داشت.
محمد نادری با اشاره به احترام مرحوم گرجستانی به پارتنرهایش در حین بازی میافزاید: به عوان پارتنر بسیار مسؤولیتپذیر و همراه بود و بارها پیش آمد در صحنههایی که او بازی نداشت و من بازی داشتم با خواهش من روبهروی من پشت دوربین مینشست و در بهتر شدن حس و حال بازی به من کمک میکرد و البته این کار را با رغبت و میل قبول میکرد.
آرزوی بغل کردن او به دل پسرش ماند
مهران غفوریان که مهمان تلفنی «پنجشنبه جمعه» رادیو ایران بود، در گفتوگو با منصور ضابطیان گفت: منزل آقای گرجستانی بودم و سیاوش پسر او میگفت شب قبل از مرگ او میخواستم بابا را بغل کنم، اما اجازه نداد و گفت باید جواب تست کرونای او بیاید و ببیند تست کرونا مثبت است یا منفی. در راه خانه بودم که گفتند تست کرونای پدر منفی است. پسر آقای گرجستانی گریه میکرد و میگفت ای کاش زودتر گفته بودند و من پدرم را بغل کرده بودم.
غفوریان با اشاره به خاطرهای از سیروس گرجستانی گفت: افتخار این را داشتم که در بسیاری از کارها با او همکار بودم. از جمله فیلم «ناردون» آقای حسنپور و سریال «زن بابا» که یکی از کارهای خاطرهانگیز من با آقای گرجستانی بود.
در خاطرم هست یک سکانس 9 دقیقهای مشترک سر سریال «زن بابا» به کارگردانی سعید آقاخانی با آقای گرجستانی داشتیم. او استاد و پیشکسوت من بود و این همکاری برایم افتخار بود. بازی او آنقدر شیرین و جذاب بود که اصلا احساس نمیشد این سکانس 9 دقیقهای است.
هاشم آقا
بهیادماندنیترین نقش گرجستانی برای مخاطبان تلویزیون، هاشم آقای اگزوزساز سریال متهم گریخت است. نقش مردی از طبقه پایین جامعه که به سودای بهتر شدن اوضاع زندگیاش با خانواده راهی تهران میشود و در نهایت، گرفتاریهای تهراننشینی او را ناگزیر میکند تا به شهر و دیارش بازگردد. متهم گریخت از جنس همیشگی سریالهای عطاران بود که در آن جزئیات زندگی آدمهای کف جامعه به خوبی پرداخت شدهاست، گرجستانی هم در هر چه بهتر درآوردن بیآلایشی این نقش تاثیر فراوان داشت و شخصیت هاشم را به نقشی ماندگار در قاب تلویزیون بدل کرد. شخصیتی که در طول قصه این سریال بارها تا پای مرگ رفت. رضا عطاران، کارگردان و بازیگر سریال متهم گریخت هم در صفحه اینستاگرامش سکانسی مرتبط با این موضوع از سریال منتشر کرد که در آن گرجستانی درباره مرگ چنین میگوید: «من وقتی رفتم اون دنیا برگشتم، تازه فهمیدم ای دل غافل! کجای کاری هاشم آقا! این دنیا ده شی هم نمیارزه. خدا رفتگانتون را بیامرزه. پدرم یه شعر همیشه میخوند: «در این دنیای بیحاصل چرا مغرور میگردی/ سلیمان گر شوی آخر نصیب مور میگردی.» این دنیا ارزش اینها را نداره. باید همدیگه را داشته باشیم.»
رضا صائمی، منتقد سینما و تلویزیون هم در اینستاگرامش درباره گریم گرجستانی در نقش هاشم اگزوزساز نوشت: «رضا عطاران میگفته به خاطر علاقهای که به سر گورباچف داشته و لکه و ماه گرفتگی روی سرش برایش جذاب بوده، سر گرجستانی را بر اساس سر گورباچف گریم کرده...یادش گرامی!»
اباقطام
یکی از نقشهای متفاوت و خاطرهانگیز این بازیگر، اباقطام بود که در سریال امام علی (ع) با ایفای آن مقابل دوربین رفت. گرجستانی در این نقش از پس انتقال حس فضای عاطفی میان پدر و قطام و همچنین تسلطی که دختر بر او داشت، برآمد و در عین حال در خارج از این فضا، شمایل مردی عرب در آن برهه تاریخی را با توانمندی به نمایش گذاشت.
کارگردانان نامی در یک کارنامه
هرچند او در سینما مقابل دوربین کارگردانان بنامی رفت که بسیاری از آنها جایزههایی را از جشنوارههای مختلف گرفتهاند، ولی هرگز جایزه و تقدیری نصیب این بازیگر نشد. مسعود کیمیایی، کیانوش عیاری، رخشان بنیاعتماد، کیومرث پوراحمد و کمال تبریزی از فیلمسازان مشهوری هستند که گرجستانی در آثارشان ایفای نقش کردهاست. او در سینما کارنامه بلندبالایی دارد. تئاتریها هم از وی خاطرات فراوانی ازجمله بازیهای تماشایی در نمایشهای «عشقآباد»، «دندونطلا» به کارگردانی داوود میرباقری و چند اجرا از «معرکهدرمعرکه» در یاد دارند. اما بیش از تئاتر و سینما در تلویزیون دیده شد و بهترینهای کارنامهاش را در این قاب ثبت کرد.
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
شهریار شعر پارسی، در روزهای میانسالی و پیری شباهت زیادی به سیروس گرجستانی داشت و شاید به همین خاطر این بازیگر برای ایفای نقش او در نظر گرفته شد. گرجستانی با لهجه آذری و اجرای طمانینهای که شهریار در بیان داشت، خود را به حقیقت این شخصیت نزدیک کرد و به این ترتیب یکی از نقشهای موفق کارنامه خود را رقم زد که هنوز سکانس پایانی آن و گفتن خوش آهنگ دیالوگ «آمدی...» در خاطر بسیاری ماندهاست. او شیوه اجرای این نقش را برگرفته از شخصیت پدرش عنوان کرده و گفته بود: «درست است که شهریار نقش سختی بود، اما برای من آسانترین نقش بود. چرا؟ برای اینکه شهریار تمام ویژگیهای پدر خدابیامرزم را داشت. هیکلش، قیافهاش و حرفزدنش مثل شهریار بود. من در واقع پدرم را بازی کردم، اما هر کی نگاه میکرد میگفت شهریار را خوب کار کردی. عکسها و فیلمهای شهریار را به من نشان میدادند، من به جای اینکه شهریار را نگاه کنم پدرم را نگاه میکردم و میگفتم عجیب است شهریار، پدر من است.»
شاهرگ گیله مرد
آخرین قابهایی که از سیروس گرجستانی برای تلویزیون به یادگار مانده، متعلق به ایفای نقش او در سریال شاهرگ است که این شبها روی آنتن میرود. گرجستانی در این سریال نقش کمدی ندارد، اما نمکی که غالبا از بازیهای او سراغ داریم در نقش پدر محمدعلی در سریال شاهرگ هم دیده میشود. همانگونه که در سریال نوار زرد که یک سریال پلیسی و تلخ بود نیز با طنازیهای نهفته در حرکات و بیانش، نقش پدر سرگرد کیهان را شیرین بازی کرد. از این بازیگر همچنین مستندی به اسم رخ به کارگردانی پسرش، سیاوش گرجستانی روی آنتن شبکه مستند رفتهاست که در قسمتی از آن با نام گیلهمرد، تلخ و شیرین زندگیاش را مقابل دوربین روایت کرد.
کفه سنگین کمدی
گرجستانی برای بسیاری بهعنوان بازیگر کمدی شناخه میشود، زیرا در سالهای اخیر در آثار کمدی نسبت به دیگر ژانرها حضور پررنگتری داشته است. او اما خودش را کمدین نمیدانست و زمان پخش سریال متهم گریخت در مصاحبهای گفته بود: «من، كمدین نیستم. بههیچعنوان. اصلا نمىتوانم باشم. کمدین فردى است که كارهاى طنز را با حركتها و بهصورت فیزیكى انجام دهد و شماى تماشاگر نیز به او بخندید. باز هم مىگویم: من كمدین نیستم. بلكه بازیگر كمدى موقعیت هستم. مثلا همین مجموعه در حال پخش متهم گریخت، شخصیت هاشم در واقع كمیك نیست، بلكه او درگیر موقعیتهایى مىشود كه به نوعى كمدى هستند یا اشترخان رانتخوار كوچك، براى بهدستآوردن یك چهاردیوارى تلاش مىكرد و این تلاش، كمدى موقعیت را خلق مىكرد. همین طنز نهفته اثر باعث خنده مىشود.»
فوتبالیستی که بازیگر شد
شاید خیلیها ندانند سیروس گرجستانی، بازیکن سابق تیم فوتبال شاهین تهران بودهاست. او در اینباره به جامجم گفته بود: «موقعی که دبیرستان میرفتم، چهار سال تیم شاهین سابق بودم. دفاع وسط بازی میکردم. خیلی کوبیدم بروم تیمملی. رفقای من مثل همایون بهزادی و حمید شیرزادگان رفتند تیمملی و من خیلی ناراحت بودم چرا نرفتم، ولی دیپلم که گرفتم حساب کردم باید کار کنم. ما زیاد دارا نبودیم. پدرم ندار بود. باید از پس مخارج زندگی برمیآمدم. آنموقع باشگاهها پول نمیدادند. مجبور شدم در آن دورانی که میکوبیدم بروم تیمملی، پی کار باشم تا پول درآورم. این شد که ورزش را کنار گذاشتم. رفتم اداره تئاتر و استخدام شدم.»
رفاقت کارساز
او سال 84 در گفتوگویی درباره آغاز کارش بیان کردهبود: «حدود سالهاى 48-47 بود. پس از گرفتن دیپلم، روزى به دعوت هنرمند فقید مرحوم هادى اسلامى به اداره تئاتر رفتم. من عاشق فیلمدیدن و سینمارفتن بودم و درواقع با تئاتر، بیگانه. در اداره تئاتر با دیدن كار هنرمندان و بازیگرانى كه با شور و هیجان كار مىكردند به تئاتر علاقهمند شدم. بسیارى از هنرمندان محبوب و موفق حال حاضر آنجا بودند، نظیر آقاى زنجانپور، آقاى شكیبایى و ... خلاصه قرار شد كه من هم یك نقش كوچك و آبحوضى در نمایشنامهاى كه خود هادى اسلامى نوشته بود، بازى كنم. نتیجه كار خوب بود و تشویق دوستان را درپى داشت و من نیز پىبردم كه خمیره این كار را در وجودم دارم. به مرور زمان این حس كوچك را تقویت كردم و آن را از درونم بیرون كشیدم. الان هم كه با شما صحبت مىكنم، میدانم كه خیلى خلاقیتها در من هست كه هنوز از آنها استفاده نكردهام. شاید روزى كارگردانى پیدا شود و این نكتهها را ببیند و از من بخواهد كه انجامشان دهم.»
او درباره رفاقتش با هادی اسلامی هم گفت: «خدا رحمتش كند. هرچه در این كار دارم، از او دارم. گفتم، ایشان مرا وارد این كار كرد. من پس از دیپلم، انباردار كارخانهاى بودم. سوله بزرگى بود و لوازم خانگى در آنجا تولید مىشد. روزى برادر هادى (مهدى) كه مهندس آن كارخانه بود و ما رابطه دوستانهاى با هم داشتیم، به من گفت كه برادرم مىآید اینجا و با هم كار كنید. پس از یك هفته، جوان خوشتیپ و خوشقیافهاى آمد و او هادى بود. دوستى ما شكل گرفت و یكسالى در آن سوله با هم زندگى كردیم. فوقالعاده بود، بااستعداد و هنرمند، هر شب شعرى مىگفت و آن را دكلمه مىكرد. بالاخره مرا هم بر سر ذوق آورد. من هم شعر مىگفتم و برایش با لحن و آواز قشنگى خواندم. خیلى خوشش آمد و گفت كه تو استعداد هنرى دارى و هر دو مدتها راجع به این موضوع صحبت مىكردیم و اسباب شادىمان بود. آن یكسال همهاش خاطره است. روز و شبش. از هادى هرچه بگویم، كم گفتهام.»
این دو رفیق بازیگر، مرگهای نسبتا مشابهی داشتند و هر دو بر اثر سکته قلبی درگذشتند .
گفتوگویی منتشر نشده از سیروس گرجستانی
مدام از من بداهه میخواهند!
سیروس گرجستانی با وجود رزومه قابل تاملی که در ایفای نقشهای متفاوت از کمدی گرفته تا ملودرام، تاریخی و مذهبی داشت، ولی اواخر عمر بیشتر به عنوان بازیگری مطلوب ایفای نقش در سریالهای روتین و عمدتا طنز به کار گرفته شد؛ مسألهای که هرچند مخاطبان به خاطر جنس بداهه های گرجستانی از آن استقبال میکردند ولی گرجستانی خودش زیاد بهآنها علاقه نداشت و همچنان خواهان این بود که نقشهای متفاوت در ژانرهای غیرکمدی به او پیشنهاد شود. نزدیک به یک دهه قبل گرجستانی همزمان با ایفای نقش در سریال طنز «سه دونگ سه دونگ» درباره علاقهاش برای ارائه شخصیتهای متفاوت و همکاری با بزرگان کارگردانی حرف زده بود. با گذشت سالها از پخش سریال سه دونگ سه دونگ، این مصاحبه کار نشد اما حالا که گرجستانی میان ما نیست، خواندن حرفهای صادقانهاش خالی از لطف نیست.
اینکه در سالهای اخیر بیشتر در سریالهای روتین و آن هم طنز ایفای نقش کردهاید از کجا نشات گرفته؟ خواسته خودتان است یا جبر زمانه؟
مسأله فقط بازی در کار طنز نیست، مساله حاضری خوری نویسندگان هم هست که وقتی دیدند کاری مانند «متهم گریخت» گل کرده و حسابی گرفتهاست، سعی کردند متنهایی بنویسند با حال و هوای همان شخصیت «آقاهاشم» ولی واقعیت آن است که من بازیگری هستم که هم «کیف انگلیسی» را داشتهام، هم «ولایت عشق» را، هم «شیخ مفید» را و هم «امام علی(ع)» را. اما چه کنم که همه میخواهند مرا در فیلمهای سوپری به کار گیرند؟
فیلمهای سوپری؟
منظورم فیلمهای «سوپرمارکتی» است که مانند همه اقلام ضروری که در سوپرمارکتها یافت میشود فقط به درد وقت گذرانی میخورد. به هر حال زمانی است که با کارگردانانی همچون داوود میرباقری یا سیدضیاءالدین دری یا فخیم زاده یا مرضیه برومند و عطاران کار میکنید که آن قدر بر متن اشراف دارند که لحظه به لحظه کارتان میشود لذت بردن از بازیگری. زمانی هم هست که گرفتار فیلمهای سوپرمارکتی میشوید و مدام از شما بداهه میخواهند و شما باید با ذهن خودتان به شخصیت و حتی ادامه فیلمنامه، جهت دهید.
البته در همین کارهای سوپرمارکتی باز سکانسهای شما لبخند را بر لب مخاطب مینشاند.
تئاتر یک ویژگی مهم به بازیگر میدهد و آن هم وسواس است که باعث میشود هر نقشی را نپذیرید. علاوه بر این، به بازیگر میآموزد توانمندیاش را آن قدر بالا ببرد تا بتواند با حداقلی از متن، گلیم خود را از آب بیرون بکشد. بازیگران تئاتری که بعد از انقلاب وارد سینما و تلویزیون شدند خیلی زود درخشیدند، چرا که اساسا به فکر ارائه تصویر خوش آب و رنگ از خودشان نبودند و سعی میکردند لذت دراماتیک را با بازی خود بالا ببرند.
اگر انقلاب اسلامی شکل نمیگرفت و شرایط فعالیت پررنگ برایتان در سینما و تلویزیون فراهم نمیآمد، باز هم جایگاه امروز را داشتید؟
به هر حال همه لذت زندگی به نامعلوم بودن آینده است، اگر بشود آینده را پیش بینی کرد که همه لذت زندگی از بین میرود. من در کارخانه آزمایش کار میکردم که به واسطه یک همکار که هادی اسلامی باشد، به وادی بازیگری وارد شدم و بعدش هم ادامه دادم تا رسیدم به اینجا. حالا سالهاست هادی اسلامی آسمانی شده و من هستم و ادامه میدهم. بارها پیش خودم فکر کردهام اگر هادی اسلامی زنده میماند چه میشد و مثلا او نیز همبازی من در فیلمهای سوپرمارکتی میشد یا خیر؟ این را یادم هست که خود هادی هم که مرا وارد بازیگری کرد، سعی میکرد همه جور نقشی بازی کند؛ از نقشی طنازانه در «خواستگاری» تا نقشی کاملا کاریزماتیک در «سرب».
تجربهگرایی ویژگی مشترک بسیاری از بزرگان بازیگری است و شما هم کارنامهای متنوع دارید.
خودم هم تجربهگرایی و ایفای نقشهای مختلف را دوست دارم؛ ولی مشکل آنجا شکل میگیرد که برخی از آنها که مثلا با فیلمنامه متفاوت سراغ من میآیند نقش را پرداخت نشده و بدون افت و خیز و بدون حتی ارائه شناسنامه نقش در اختیارم میگذارند و بعد انتظار دارند با ذهنیت خودم، کارهای نکرده آنها را جبران کنم که واقعا کار دشواری است. چون من اگر به بهترین شکل نقش را پردازش کنم و بازی خوبی ارائه دهم باز بازیگران دیگر نمیتوانند کم کاری نویسنده را جبران کنند و نتیجه نهایی فرسنگها فاصله خواهد داشت از ایدهآلهای ما.
چطور میشود کاری کرد که بازیگران مجرب بهتر دیده شوند؟
چارهاش فقط و فقط به این بازمیگردد که حجم واسپاری کار به کارکشتههای کارگردانی بیشتر شود. وقتی یکی مثل داوود میرباقری پروژهای را شروع میکند تا لحظه پایانی، صدها نفر کار یاد میگیرند و حتی اگر بزرگ باشند، کنار میرباقری بزرگتر میشوند و میآموزند. به نظرم به جای اینکه ده پروژه را به ده فرد تازه کار بدهند، بد نیست پنج پروژه تولید کنند ولی لااقل دو پروژه را به کارگردانان حسابی بدهند. در این صورت هم امثال ما بهتر میتوانیم کار کنیم و هم جوانان بیشتر یاد میگیرند.