نسخه Pdf

حس مشترک!

حس مشترک!

حسین شکیب‌راد دبیر «نوجوانه»

فرق نداشت کجا باشی و مشغول چه کاری. نانوایی باشی که از سحر بیدار است و خمیر آماده می‌کند که نان سنگک تازه دست خلق ا... بدهد یا راننده ای که برای پیدا کردن مسافر، خیابان‌های شهر را بالا و پایین می‌کند. معلمی باشی که برگه امتحان بچه‌های کلاس را تصحیح می‌کند یا آتش‌نشانی که پلک روی هم نمی‌گذارد تا خطر، جان و مال مردمانش را تهدید نکند. کوچک و بزرگ و پیر و جوان هم نداشت. خبر برای همه به یک اندازه تلخ بود. او از میان ما رفته بود و آنچه برایمان باقی گذاشته بود؛ یک حس مشترک!
دشمن لابد با خودش فکر می‌کرد فرمانده که برود ته دل ما خالی می‌شود اما این نبود. خیلی‌ها ترسشان این بود که ما فقط در پی انتقام باشیم، اما این هم همه ماجرا نبود. ناامیدی، ترس، خشم، تلخی، پریشانی.... و هزار صفت دیگر شاید نسخه‌ای بود که ذهن همان جبهه مقابل نقشه اش را می‌کشید. البته که ما انتقام سردار دل‌ها را می‌گیریم؛ البته که رفتنش تلخ بوده و هست و خواهد بود؛ البته که پریشان دل شده‌ایم ولی قصه پر کشیدن فرمانده چیز دیگری است. 
ما حالا سربازهایی هستیم با یک حس مشترک و آن ادامه دادن راهی است که حاج قاسم به ما دیکته کرد. اصلا به قول رهبر عزیزتر از جانمان، نام حاج قاسم رمز عملیات جدیدمان شده است. عزت، غیرت و شجاعت سرمایه‌های قاسم سلیمانی اند که حالا در رگ هر ایرانی جاری است. 
ما یاد گرفته‌ایم که مرد و زن این میدان باشیم. پا پس نمی‌کشیم و تا لحظه پیروزی نهایی، پای دین و میهن خود ایستاده‌ایم. حاج‌قاسم هنوز زنده است...
ضمیمه چار دیواری
تیتر خبرها