19بهمن سالروز درگذشت سیاوش کسرایی است
کسرایی و دیدار با امامخمینی(ره)
اسم کتاب «پیر پرنیاناندیش» را احتمالا شنیده باشید. این کتاب خاطرات دوجلدی هوشنگ ابتهاج متخلص به سایه، شاعر شهیر ایرانی است که میلاد عظیمی و همسرش عاطفه طیه آن را در قالب گفتوگوهایی بلند با سایه گردآوری کردهاند. همانطور که میدانید ابتهاج و کسرایی دوستان نزدیکی بودند و بنابراین در این کتاب چندجا یاد کسرایی گرامی داشته میشود. سایهای که بر این باور بود که : «در این سالهایی که در مسکو بود، یک شاعر فوقالعاده، فوقالعاده خوب بهوجود آمد و یک دوران پختگی خاصی برایش پیدا شد و شانس بزرگش این بود که از جمعی که در ایران دور او بودند، بریده شد؛ البته این بریدن، بیچارهاش کرد. من شنیدهام در مسکو دائم نشسته بود و گریه میکرد»
البته دشمنان مشترک نیز عاملی بود که سبب شد ابتهاج و کسرایی دوستان نزدیکی باشند. رضا براهنی در مقالهای با عنوان «مربع مرگ» در مجله فردوسی، هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، فریدون مشیری و نادر نادرپور را شاعرانی نامید که شعرشان زندگی و تازگی ندارد و مرده است.
براهنی از این چهارتن بیشتر با سیاوش کسرایی خصومت داشت و او را «آدم احمق و عقبماندهای» میدانست که «آرش کمانگیر»ش به هیچ نمیارزد!
سایه با اشاره به ارتباط شبانهروزیاش با کسرایی درباره ویژگیهای شخصیتی این شاعر میگوید: «کسرایی خیلی اهل خوندن نبود. عیب بزرگش این بود که پراکنده چیز میخوند. مثلا تا آخر عمر نظری به سعدی نداشت. من میگفتم: «سیا! اصلا نمیشه شاعری در زبان فارسی باشه و از سعدی بینیاز باشه» ولی اون توجهی نمیکرد. نمیدونم چرا خیال میکرد که سعدی خوب نیست.»
یک ماجرای جالبتوجه از ابتهاج در
«پیر پرنیاناندیش» درباره کسرایی نقل شده که بسیار قابل تامل است و آن هم روایت دیدار کسرایی و امامخمینی(ره) است. این بخش را بدون کم و کاست از کتاب نقل میکنیم:
«ببینین! شما نمیتونین تصور کنین اون روزها رو (منظور سایه روزهای انقلاب است). چپ و راست همه روی آقای خمینی اجماع کرده بودند. کسرایی عکسی از آقای خمینی رو- که عرقچین سرش بود – قاب کرده بود و گذاشته بود تو اتاقش... کسرایی رفته بود آقای خمینی رو دیده بود. وقتی برگشت به من گفت: سایه نمیدونی این مرد چه جذابیت و عظمتی داره! اصلا نمیشه تو چشمهاش نگاه کرد! (هیجان و حیرت کسرایی را با صدا و حالت چهرهاش نشان میدهد) بقیه هم همینطور بودن.»