سلفی با چوبه دار
طمع مرگ
در این ستون زندگی قاتلان و جنایتکاران معروف ایران که سرنوشتی جز چوبهدار نداشتند، به نوعی از زبان خود و بر اساس اعترافاتشان در دادسرا و دادگاه
مرور میشود. این هفته سراغ پسر جوانی رفتیم که دو پسر عمو را به بهانه فروش گنج کشت.
من هم قربانی طمع و وسوسه شدم. 25 سال دارم و اهل یکی از روستاهای بابل هستم. ماجرا از آشنایی من با دو پسر عمو شروع شد. ابتدا
دوستی ما ساده بود اما بعد از مدتی متوجه شدم پول نقد دارند و وسوسه به دست آوردن پول آنها مثل خوره به جانم افتاد. به دنبال راهی بودم تا آنها را فریب دهم. یک روز که با هم صحبت می کردیم ادعا کردم چند تکه اشیای عتیقه پیدا کردم و آنها را در جنگل مخفی کرده ام. به خاطر این که کسی را نمی شناسم تا این عتیقه ها را به او بفروشم ، حاضرم به کمترین قیمت عتیقه ها را بدهم. طوری صحنه سازی کردم که باورشان شده بود من عتیقه دارم. قرار شد آنها عتیقه ها را بررسی کنند و اگر حرف هایم درست بود 150 میلیون تومان به من بدهد. در آخرین روزهای فروردین 94 با آنها در منطقه ای خلوت در جنگل قرار گذاشتم و با خودم سلاحی به محل قرار بردم. وقتی آنها آمدند و سراغ عتیقه ها را گرفتند، با شلیک گلوله هر دویشان را کشتم. جسدشان را همانجا رها کردم و گریختم. روز بعد چوپانی که به آن منطقه آمده بود، جنازه ها را دید و موضوع را به پلیس گزارش داد. از سوی دیگر هم خانواده دو پسر عموم به غیبت آنها مشکوک شده و جستوجو برای یافتن آنها را آغاز کرده بودند. خیلی زود هویت مقتولان شناسایی شد و پلیس فهمید آخرین بار با من قرار داشته اند. به همین دلیل یکراست سراغ من آمدند و دستگیرم کردند. بعد از محاکمه به دوبار قصاص محکوم شدم که این حکم در دیوان عالی کشور مهر تائید خورد و شهریور 1398 اجرا شد.
مرور میشود. این هفته سراغ پسر جوانی رفتیم که دو پسر عمو را به بهانه فروش گنج کشت.
من هم قربانی طمع و وسوسه شدم. 25 سال دارم و اهل یکی از روستاهای بابل هستم. ماجرا از آشنایی من با دو پسر عمو شروع شد. ابتدا
دوستی ما ساده بود اما بعد از مدتی متوجه شدم پول نقد دارند و وسوسه به دست آوردن پول آنها مثل خوره به جانم افتاد. به دنبال راهی بودم تا آنها را فریب دهم. یک روز که با هم صحبت می کردیم ادعا کردم چند تکه اشیای عتیقه پیدا کردم و آنها را در جنگل مخفی کرده ام. به خاطر این که کسی را نمی شناسم تا این عتیقه ها را به او بفروشم ، حاضرم به کمترین قیمت عتیقه ها را بدهم. طوری صحنه سازی کردم که باورشان شده بود من عتیقه دارم. قرار شد آنها عتیقه ها را بررسی کنند و اگر حرف هایم درست بود 150 میلیون تومان به من بدهد. در آخرین روزهای فروردین 94 با آنها در منطقه ای خلوت در جنگل قرار گذاشتم و با خودم سلاحی به محل قرار بردم. وقتی آنها آمدند و سراغ عتیقه ها را گرفتند، با شلیک گلوله هر دویشان را کشتم. جسدشان را همانجا رها کردم و گریختم. روز بعد چوپانی که به آن منطقه آمده بود، جنازه ها را دید و موضوع را به پلیس گزارش داد. از سوی دیگر هم خانواده دو پسر عموم به غیبت آنها مشکوک شده و جستوجو برای یافتن آنها را آغاز کرده بودند. خیلی زود هویت مقتولان شناسایی شد و پلیس فهمید آخرین بار با من قرار داشته اند. به همین دلیل یکراست سراغ من آمدند و دستگیرم کردند. بعد از محاکمه به دوبار قصاص محکوم شدم که این حکم در دیوان عالی کشور مهر تائید خورد و شهریور 1398 اجرا شد.