قتل برای سرقت مواد
پس از صدای انفجار، دود سیاهی از خانه قدیمی در انتهای کوچه به آسمان بلند شد. اهالی که از شنیدن صدا دچار وحشت شدهبودند، خود را به خیابان رساندند. خانه قدیمی که از چند سال قبل به پاتوق معتادان تبدیل شدهبود، در آتش میسوخت. یکی از اهالی که احتمال میداد، معتادانی در میان آتش گرفتار شدهباشند، سریع با اورژانس و آتشنشانی تماس گرفت و درخواست کمک کرد.
دقایقی بعد خودروهای آتشنشانی آژیرکشان جمعیت زیادی را که در محل جمع شدهبودند، شکافت و مقابل کوچه توقف کردند. عرض کوچه کم بود و خودروها نمیتوانستند داخل شوند، به همین دلیل سریع شیلنگهای مخصوصشان را آماده کردند و با شکستن در وارد خانه شدند. مرد بیهوش در حیاط خانه افتادهبود. روی کمرش کمی آثار سوختگی دیده میشد. به نظر میرسید قصد داشته از خانه خارج شود اما موج انفجار
او را بیهوش کردهاست.
ماموران آتشنشانی او را از خانه بیرون آوردند و تحویل امدادگران اورژانس دادند. بعد هم به مهار آتش پرداختند. به دلیل اینکه وسایل زیادی در خانه نبود، شعلههای آتش خیلی زود خاموش شد. ماموران به جستوجوی خانه پرداختند که با جسد مردی در یکی از اتاقها روبهرو شدند که بدنش را دود گرفتهبود. او را سریع از ساختمان خارج کردند اما کارشناس اورژانس با معاینه او اعلام کرد چند دقیقهای از مرگش گذشته و نمیتوان او را احیا کرد.
آتشنشانان در بررسیهای اولیه ، نشت گاز و انفجار آن را علت آتشسوزی تشخیص دادند.
مامور کلانتری بعد از بررسی صحنه با بازپرس جنایی تماس گرفت تا دستور انتقال جسد را بگیرد که بازپرس دستور داد، صحنه حفظ شود و کارآگاه ویژه قتل موضوع را بررسی کند.
عقربههای ساعت 11 شب را نشان میداد که سرگرد خود را به نشانی اعلامی مامور کلانتری رساند. اهالی هنوز در محل جمع بودند و هر کدام روایتی از ماجرا داشتند. برخی هم از حادثه خوشحال بودند و میگفتند؛ این باعث شد دیگر معتادان به این خانه نیایند.
سربازی سر کوچه ایستادهبود تا اهالی به محل حادثه نزدیک نشوند.کل کوچه را آب برداشتهبود. سرگرد وارد خانه شد و از همانجا تحقیقاتش را آغاز کرد و هر موردی را که به نظرش مهم بود، در دفترچهاش یادداشت میکرد. خانه ویلایی یکطبقه و قدیمی بود که سه اتاق ساختمان آن را تشکیل میداد. دیوارها سیاه شدهبود. پزشک جنایی در گوشه حیاط در حال معاینه جسد بود. سرگرد سراغ او رفت. سوختگی روی بدن
دیده نمیشد و مرد جوان فندکی را در مشتش داشت.
دکتر نگاهی به کارآگاه انداخت و گفت:« الکی اینجا وقتتو تلف نکن باید کالبدشکافی کنم تا جواب بدم. جسد دود گرفته شده و به احتمال زیاد خفگی علت مرگش است. فردا گزارش را برایت میفرستم.»
کارآگاه از دکتر خداحافظی کرد و وارد ساختمان شد تا محل انفجار و آتشسوزی را بررسی کند.افسر کلانتری با دیدن سرگرد به سمت او آمد و گفت:« مالک این خانه چند سال قبل
فوت میکند و دعوای ورثه باعث میشود خانه پاتوقی برای معتادان شود. چند طرح اینجا اجرا کردیم اما هربار معتادان را دستگیر میکردیم دوباره به آنجا باز میگشتند. امشب دومعتاد اینجا بودند که خماری و نشئگی کار دستشان داد و باعث انفجار خانه و آتشسوزی شدند. یکی از آنها خفه شد و نفر دوم به بیمارستان انتقال یافت که الان خبر دادند به هوش آمدهاست.
همسایهها مورد مشکوکی ندیدند؟
نه با صدای انفجار گاز متوجه حادثه شدهبودند.
سرگرد به بررسی صحنه پرداخت و با اجاقگاز کوچکی روبهرو شد که کنارش یک کتری افتادهبود. به نظر میرسید نشت گاز همین اجاق باعث انفجار شدهبود.
او نتیجه بررسیها در صحنه را در دفترچهاش نوشت و راهی بیمارستان شد تا از شاهد ماجرا تحقیق کند.
مرد جوان در حالی که سرمی به دستش وصل بود، روی تخت اورژانس دراز کشیدهبود. سرگرد خودش را معرفی کرد. مرد جوان مثل فنر از جا پرید و نشست. سرگرد از او خواست راحت باشد و دراز بکشد. مرد جوان در حالی که به سختی نفس میکشید در تشریح حادثه گفت: «من و سهیل تو اون خونه زندگی میکردیم. شبها وقتی کوچه خلوت میشد به اونجا میرفتیم. امشب تو حیاط مشغول شستن لباسهام بودم که صدای انفجاری آمد و دیگر هیچی نفهمیدم. حدس میزنم کتری سر ریز شده و گاز را خاموش کردهبود. سهیل هم خواسته مواد بکشه، فندک زده و خونه منفجر شدهاست.»
پیش از این هم سابقه داشت، گاز نشت کند؟
یک بار این اتفاق افتادهبود اما زود متوجه شدم.
کارآگاه بعد از بازجویی از مرد مصدوم راهی خانه شد تا پس از تکیمل کردن تحقیقات، پرونده را به دادسرا بفرستد. حوالی ظهر روز بعد هم گزارش پزشکی قانونی آمد تا بتواند نتیجه تحقیقات را برای بازپرس ارسال کند. در گزارش پزشکی قانونی هم اعلام شدهبود آثار ضرب و جرح روی جسد دیدهنشده و در ریهاش فقط آثاری از کرونای خفیف دیدهشدهبود . به همین دلیل باید آزمایش سمشناسی انجام شود تا علت مرگ را مشخص کند.
کارآگاه شروع به نوشتن گزارش کرد که نکتهای باعث شد سریع پرونده را ببندد و راهی بیمارستان شود. مرد جوان ساعتی قبل مرخص شدهبود و پیدا کردنش مثل یافتن سوزن در انبار کاه بود.
تنها جایی که به فکر سرگرد رسید، خانه سوختهبود. خود را به آنجا رساند و با میثم در حالی که کیسهای روی دوش داشت روبهرو شد. او با دیدن سرگرد کیسه را رها کرد و از محل دور شد. کارآگاه تعقیبش کرد و با کمک اهالی میثم را به دام انداخت.
مرد جوان پس از انتقال به پلیس آگاهی هیچ راهی برای فرار از حقیقت نداشت و مجبور شد به قتل اعتراف کند.
انگیزه قتل چه بود؟
متهم به قتل درباره انگیزهاش از قتل گفت: من و سهیل دوستان صمیمی بودیم. روزها ضایعات جمع میکردیم و با فروش آن مواد میخریدیم. من مقداری مواد برای روز مبادا مخفی کردهبودم که اگر یک روز پول نداشتیم، مصرف کنیم. دیروز سراغ آن مواد رفتم اما نبود. فهمیدم سهیل آن را پیدا کرده و تنهایی کشیدهاست. خیلی عصبانی شدم و تصمیم گرفتارم به خاطر این نامردی که در حقم کردهاست، او را بکشم. به همین خاطر نقشه قتل را کشیدم و اجرا کردم.
دقایقی بعد خودروهای آتشنشانی آژیرکشان جمعیت زیادی را که در محل جمع شدهبودند، شکافت و مقابل کوچه توقف کردند. عرض کوچه کم بود و خودروها نمیتوانستند داخل شوند، به همین دلیل سریع شیلنگهای مخصوصشان را آماده کردند و با شکستن در وارد خانه شدند. مرد بیهوش در حیاط خانه افتادهبود. روی کمرش کمی آثار سوختگی دیده میشد. به نظر میرسید قصد داشته از خانه خارج شود اما موج انفجار
او را بیهوش کردهاست.
ماموران آتشنشانی او را از خانه بیرون آوردند و تحویل امدادگران اورژانس دادند. بعد هم به مهار آتش پرداختند. به دلیل اینکه وسایل زیادی در خانه نبود، شعلههای آتش خیلی زود خاموش شد. ماموران به جستوجوی خانه پرداختند که با جسد مردی در یکی از اتاقها روبهرو شدند که بدنش را دود گرفتهبود. او را سریع از ساختمان خارج کردند اما کارشناس اورژانس با معاینه او اعلام کرد چند دقیقهای از مرگش گذشته و نمیتوان او را احیا کرد.
آتشنشانان در بررسیهای اولیه ، نشت گاز و انفجار آن را علت آتشسوزی تشخیص دادند.
مامور کلانتری بعد از بررسی صحنه با بازپرس جنایی تماس گرفت تا دستور انتقال جسد را بگیرد که بازپرس دستور داد، صحنه حفظ شود و کارآگاه ویژه قتل موضوع را بررسی کند.
عقربههای ساعت 11 شب را نشان میداد که سرگرد خود را به نشانی اعلامی مامور کلانتری رساند. اهالی هنوز در محل جمع بودند و هر کدام روایتی از ماجرا داشتند. برخی هم از حادثه خوشحال بودند و میگفتند؛ این باعث شد دیگر معتادان به این خانه نیایند.
سربازی سر کوچه ایستادهبود تا اهالی به محل حادثه نزدیک نشوند.کل کوچه را آب برداشتهبود. سرگرد وارد خانه شد و از همانجا تحقیقاتش را آغاز کرد و هر موردی را که به نظرش مهم بود، در دفترچهاش یادداشت میکرد. خانه ویلایی یکطبقه و قدیمی بود که سه اتاق ساختمان آن را تشکیل میداد. دیوارها سیاه شدهبود. پزشک جنایی در گوشه حیاط در حال معاینه جسد بود. سرگرد سراغ او رفت. سوختگی روی بدن
دیده نمیشد و مرد جوان فندکی را در مشتش داشت.
دکتر نگاهی به کارآگاه انداخت و گفت:« الکی اینجا وقتتو تلف نکن باید کالبدشکافی کنم تا جواب بدم. جسد دود گرفته شده و به احتمال زیاد خفگی علت مرگش است. فردا گزارش را برایت میفرستم.»
کارآگاه از دکتر خداحافظی کرد و وارد ساختمان شد تا محل انفجار و آتشسوزی را بررسی کند.افسر کلانتری با دیدن سرگرد به سمت او آمد و گفت:« مالک این خانه چند سال قبل
فوت میکند و دعوای ورثه باعث میشود خانه پاتوقی برای معتادان شود. چند طرح اینجا اجرا کردیم اما هربار معتادان را دستگیر میکردیم دوباره به آنجا باز میگشتند. امشب دومعتاد اینجا بودند که خماری و نشئگی کار دستشان داد و باعث انفجار خانه و آتشسوزی شدند. یکی از آنها خفه شد و نفر دوم به بیمارستان انتقال یافت که الان خبر دادند به هوش آمدهاست.
همسایهها مورد مشکوکی ندیدند؟
نه با صدای انفجار گاز متوجه حادثه شدهبودند.
سرگرد به بررسی صحنه پرداخت و با اجاقگاز کوچکی روبهرو شد که کنارش یک کتری افتادهبود. به نظر میرسید نشت گاز همین اجاق باعث انفجار شدهبود.
او نتیجه بررسیها در صحنه را در دفترچهاش نوشت و راهی بیمارستان شد تا از شاهد ماجرا تحقیق کند.
مرد جوان در حالی که سرمی به دستش وصل بود، روی تخت اورژانس دراز کشیدهبود. سرگرد خودش را معرفی کرد. مرد جوان مثل فنر از جا پرید و نشست. سرگرد از او خواست راحت باشد و دراز بکشد. مرد جوان در حالی که به سختی نفس میکشید در تشریح حادثه گفت: «من و سهیل تو اون خونه زندگی میکردیم. شبها وقتی کوچه خلوت میشد به اونجا میرفتیم. امشب تو حیاط مشغول شستن لباسهام بودم که صدای انفجاری آمد و دیگر هیچی نفهمیدم. حدس میزنم کتری سر ریز شده و گاز را خاموش کردهبود. سهیل هم خواسته مواد بکشه، فندک زده و خونه منفجر شدهاست.»
پیش از این هم سابقه داشت، گاز نشت کند؟
یک بار این اتفاق افتادهبود اما زود متوجه شدم.
کارآگاه بعد از بازجویی از مرد مصدوم راهی خانه شد تا پس از تکیمل کردن تحقیقات، پرونده را به دادسرا بفرستد. حوالی ظهر روز بعد هم گزارش پزشکی قانونی آمد تا بتواند نتیجه تحقیقات را برای بازپرس ارسال کند. در گزارش پزشکی قانونی هم اعلام شدهبود آثار ضرب و جرح روی جسد دیدهنشده و در ریهاش فقط آثاری از کرونای خفیف دیدهشدهبود . به همین دلیل باید آزمایش سمشناسی انجام شود تا علت مرگ را مشخص کند.
کارآگاه شروع به نوشتن گزارش کرد که نکتهای باعث شد سریع پرونده را ببندد و راهی بیمارستان شود. مرد جوان ساعتی قبل مرخص شدهبود و پیدا کردنش مثل یافتن سوزن در انبار کاه بود.
تنها جایی که به فکر سرگرد رسید، خانه سوختهبود. خود را به آنجا رساند و با میثم در حالی که کیسهای روی دوش داشت روبهرو شد. او با دیدن سرگرد کیسه را رها کرد و از محل دور شد. کارآگاه تعقیبش کرد و با کمک اهالی میثم را به دام انداخت.
مرد جوان پس از انتقال به پلیس آگاهی هیچ راهی برای فرار از حقیقت نداشت و مجبور شد به قتل اعتراف کند.
انگیزه قتل چه بود؟
متهم به قتل درباره انگیزهاش از قتل گفت: من و سهیل دوستان صمیمی بودیم. روزها ضایعات جمع میکردیم و با فروش آن مواد میخریدیم. من مقداری مواد برای روز مبادا مخفی کردهبودم که اگر یک روز پول نداشتیم، مصرف کنیم. دیروز سراغ آن مواد رفتم اما نبود. فهمیدم سهیل آن را پیدا کرده و تنهایی کشیدهاست. خیلی عصبانی شدم و تصمیم گرفتارم به خاطر این نامردی که در حقم کردهاست، او را بکشم. به همین خاطر نقشه قتل را کشیدم و اجرا کردم.