نگاهی به رمان لاگجری نوشته رضا استادی
رانت، فساد و آقازادهها در لاگجری
آخرین اثر منتشرشده رضا استادی، روزنامهنگار و نویسنده با نام «لاگجری» رمانی انتقادی - اجتماعی است با چهارچوب محکم و استخوانداری که فارغ از بازیهای فرمی و زبانی و ساختاری، قصهای پرهیجان را در حجمی حدودا 500صفحهای برای مخاطب خود روایت میکند. جالبتوجه اینکه بدنه اصلی و بیش از ۹۵درصد از حجم کتاب تنها در دو روز پایانی سال اتفاق میافتد! دو روز از زندگی زن و شوهری به نام «مزدک متحدزاده» و «مهفام آقاخان». زن و شوهری حدودا 35ساله که ما بارها و بارها در عالم واقعیت با آنها مواجه شدهایم. مثلا هنگام رانندگی با اتومبیلهای اقتصادی و ارزانقیمتمان، هنگام پرسه زدن در یکی از مالهای باشکوه، در فرودگاه، در حوالی اندرزگو و زعفرانیه و از همه مهمتر در اینستاگرام بارها و بارها آنها را دیدهایم و از اینکه زندگی چگونه روی خوش خود را هر روز و هر شب به آنها نشان میدهد و آنها را در مدتی کوتاه سرشار از موفقیت و ثروت و محبوبیت کرده حسرت خورده و خود را سرزنش کردهایم که چرا در جایگاهی مشابه آنها قرار نداریم!
در رمان لاگجری، مزدک دانشجوی دکتراست. زبان میداند و در حال نگارش کتابی تخصصی در رشته کاری خود است. همسرش مهفام، دبیر شورای مشاوران شرکتی اقتصادی است و سابقهای طولانی از فعالیت در فضای اقتصادی دارد. هردوی آنها موقعیتی رشکبرانگیز دارند و تا نیمههای داستان شخصیت باشکوهی از آنها در ذهن مخاطب شکل میگیرد. هرچه نویسنده آرامآرام به زندگی آنها نزدیک میشود، تصویر گذشته زندگی این دو شخصیت کاملتر شده و مشخص میشود شکوه و تجمل زندگی آنها که بهتازگی با نقلمکان از خانهای در خیابان بهار به آپارتمانی لوکس در زعفرانیه کامل شده تا چه اندازه متکی به رانت و موقعیتهای خاصی است که آنها با در اختیار قرار دادن دانش و توان خود در شرکتهای مشکوک اقتصادی به دست آوردهاند، شرکتهایی مانند هلدینگ حضرتپور که البته نامی ساختگی اما قابلارجاع به بسیاری از شرکتهای نامآشنایی است که در این سالها با فعالیت در زمینه نفت و گاز و صادرات و واردات و ... ثروتی افسانهای کسب کردند و در نهایت با پیگیری دستگاه قضایی ناگهان مثل کوه یخ آب شدند. حالا مزدک یکی از بازماندگان چنین شرکتهایی است که موفق شده از دست قانون اصطلاحا قسردر برود اما همچنان نگران پیگیری قانون است زیرا با اقدامات هوشمندانه مزدک بوده که مدیرعامل فاسد شرکت-یعنی حضرتپور- موفق به خروج از کشور و اقامت در کانادا شده است. مزدک در حالی نگران گذشته خود و کشف برخی واقعیتها است که برای پنهان ماندن از چشم رسانهها و قانون، تصمیم گرفته تا بهجای شرکتهای پرزرقوبرق تجاری مدتی در یک مجتمع تولید گوشت در خارج از تهران کار کند. محیطی کمحاشیه و نسبتا سالم که مزدک با قرار گرفتن در موقعیتی که مدیرعامل شرکت در سفری به آنکارا برای او فراهم میکند ناگهان شخصیت ماجراجوی مزدک را وارد ماجرایی پیچیده میکند تا سراغ واردات گوشتهای تاریخمصرفگذشتهای برود که قرار بوده در آنکارا معدوم شود. مزدک طی نقشهای پیچیده و با همکاری چند آقازاده تصمیم به وارد کردن این گوشتها به ایران و سپس فروش آن در بازار شب عید میگیرد. اتفاقی که البته بیحاشیه نیست و نویسنده در خلال روایت آن سازوکار پیچیده فساد و تبانیهای پشتپرده اقتصاد را بهروشنی به تصویر میکشد.
نویسنده لاگجری نگاهی از سر عقده و ناراحتی نسبت به طبقه ثروتمند ندارد. حتی در توصیف روابط میان شخصیتهای داستان بسیار خونسردانه عمل میکند. داستان پر از جزئیاتی است که روابط این طبقه را با دقت به تصویر میکشد و خواننده خود را در میانه این روابط و شخصیتها حس میکند. توصیفات کتاب از حالوهوای عید در تهران و شتاب موجود در فعالیتهای شرکتهایی که این زنوشوهر در آن فعالیت میکنند دقیق و جزئی است. همچنین با ورود داستان به شهر آنکارا این جزئینگری تداوم پیدا میکند و خواننده کاملا خود را در فضای این شهر تجاری حس میکند؛ شهری که صبح را با انفجار تروریستی داعش آغاز میکند اما تا عصر دوباره حالوهوای تجاری و منفعتطلبانه خود را به دست میآورد تا در میانه جنگ و تحریم و مسائل اقتصادی و سیاسی ایران، به سود مادی دست پیدا کند. همراهی مزدک در این شهر با زنی تاجر به نام سلین بخش جذاب لاگجری است.
این کتاب بعد از رمانهای بدون تو غیرممکن بود، هیچوقت نامزد نبودیم و حمام تُرکی و مجموعهداستان خونه خالی، پنجمین اثر داستانی نویسنده آن محسوب میشود. کتاب در فاصله سال ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۸ نوشته و توسط نشر سخن به بازار عرضه شده است.
در رمان لاگجری، مزدک دانشجوی دکتراست. زبان میداند و در حال نگارش کتابی تخصصی در رشته کاری خود است. همسرش مهفام، دبیر شورای مشاوران شرکتی اقتصادی است و سابقهای طولانی از فعالیت در فضای اقتصادی دارد. هردوی آنها موقعیتی رشکبرانگیز دارند و تا نیمههای داستان شخصیت باشکوهی از آنها در ذهن مخاطب شکل میگیرد. هرچه نویسنده آرامآرام به زندگی آنها نزدیک میشود، تصویر گذشته زندگی این دو شخصیت کاملتر شده و مشخص میشود شکوه و تجمل زندگی آنها که بهتازگی با نقلمکان از خانهای در خیابان بهار به آپارتمانی لوکس در زعفرانیه کامل شده تا چه اندازه متکی به رانت و موقعیتهای خاصی است که آنها با در اختیار قرار دادن دانش و توان خود در شرکتهای مشکوک اقتصادی به دست آوردهاند، شرکتهایی مانند هلدینگ حضرتپور که البته نامی ساختگی اما قابلارجاع به بسیاری از شرکتهای نامآشنایی است که در این سالها با فعالیت در زمینه نفت و گاز و صادرات و واردات و ... ثروتی افسانهای کسب کردند و در نهایت با پیگیری دستگاه قضایی ناگهان مثل کوه یخ آب شدند. حالا مزدک یکی از بازماندگان چنین شرکتهایی است که موفق شده از دست قانون اصطلاحا قسردر برود اما همچنان نگران پیگیری قانون است زیرا با اقدامات هوشمندانه مزدک بوده که مدیرعامل فاسد شرکت-یعنی حضرتپور- موفق به خروج از کشور و اقامت در کانادا شده است. مزدک در حالی نگران گذشته خود و کشف برخی واقعیتها است که برای پنهان ماندن از چشم رسانهها و قانون، تصمیم گرفته تا بهجای شرکتهای پرزرقوبرق تجاری مدتی در یک مجتمع تولید گوشت در خارج از تهران کار کند. محیطی کمحاشیه و نسبتا سالم که مزدک با قرار گرفتن در موقعیتی که مدیرعامل شرکت در سفری به آنکارا برای او فراهم میکند ناگهان شخصیت ماجراجوی مزدک را وارد ماجرایی پیچیده میکند تا سراغ واردات گوشتهای تاریخمصرفگذشتهای برود که قرار بوده در آنکارا معدوم شود. مزدک طی نقشهای پیچیده و با همکاری چند آقازاده تصمیم به وارد کردن این گوشتها به ایران و سپس فروش آن در بازار شب عید میگیرد. اتفاقی که البته بیحاشیه نیست و نویسنده در خلال روایت آن سازوکار پیچیده فساد و تبانیهای پشتپرده اقتصاد را بهروشنی به تصویر میکشد.
نویسنده لاگجری نگاهی از سر عقده و ناراحتی نسبت به طبقه ثروتمند ندارد. حتی در توصیف روابط میان شخصیتهای داستان بسیار خونسردانه عمل میکند. داستان پر از جزئیاتی است که روابط این طبقه را با دقت به تصویر میکشد و خواننده خود را در میانه این روابط و شخصیتها حس میکند. توصیفات کتاب از حالوهوای عید در تهران و شتاب موجود در فعالیتهای شرکتهایی که این زنوشوهر در آن فعالیت میکنند دقیق و جزئی است. همچنین با ورود داستان به شهر آنکارا این جزئینگری تداوم پیدا میکند و خواننده کاملا خود را در فضای این شهر تجاری حس میکند؛ شهری که صبح را با انفجار تروریستی داعش آغاز میکند اما تا عصر دوباره حالوهوای تجاری و منفعتطلبانه خود را به دست میآورد تا در میانه جنگ و تحریم و مسائل اقتصادی و سیاسی ایران، به سود مادی دست پیدا کند. همراهی مزدک در این شهر با زنی تاجر به نام سلین بخش جذاب لاگجری است.
این کتاب بعد از رمانهای بدون تو غیرممکن بود، هیچوقت نامزد نبودیم و حمام تُرکی و مجموعهداستان خونه خالی، پنجمین اثر داستانی نویسنده آن محسوب میشود. کتاب در فاصله سال ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۸ نوشته و توسط نشر سخن به بازار عرضه شده است.