سلفی با چوبه دار
باند داداشهای آدمکش
در این ستون زندگی قاتلان و جنایتکاران معروف ایران که سرنوشتی جز چوبهدار نداشتند، به نوعی از زبان خود و بر اساس اعترافاتشان در دادسرا و دادگاه
مرور میشود. این هفته سراغ گانگستری رفتیم که با 2 برادرش شبکه خطرناک سرقت تشکیل داده بود.
متولد سال 1350 در فلاورجان هستم. همراه دو برادرم تصمیم گرفتیم باندی تشکیل دهیم و مسلحانه سرقت کنیم. اغلب در پوشش مامور، سرقتهای خود را انجام میدادیم و اگر با مقاومت مالباختهای روبهرو میشدیم، به راحتی دست به اسلحه میبردیم.
یادم هست اولین سرقت خود را در سال 79 آغاز کردیم. به یک طلافروشی با اسلحه و لباس نظامی حمله کرده و با سرقت طلاها فرار کردیم. برای آنکه ردی از خود باقی نگذاریم، قبل از اجرای نقشه، خودرویی سرقت میکردیم و بعد از سرقت خودرو را رها میکردیم. اولین قتل را سال 88 و در جریان سرقت از یک طلافروشی انجام دادم. طلافروش در برابر ما مقاومت کرد و مجبور شدم شلیک کنم. بعد از آن، همچنان به سرقتها ادامه دادیم. گاهی که در ایست بازرسی پلیس گیر میکردیم، با پوشیدن چادر یا لباس روحانیت از مخمصه فرار میکردیم. 11 دی ماه 93 خط پایان جرایم ما بود. در جاده خمین گلپایگان ماموران به ما مشکوک شدند و با آنها درگیر شدیم.
در این درگیری یکی از برادرانم کشته شد. ما به فرار ادامه دادیم تا اینکه در گلپایگان دوباره با ماموران درگیر شده و تیراندازی کردیم که پنج مامور پلیس و عابر هدف گلوله قرار گرفتند و سرانجام ماموران دستگیرم کردند. در جریان دادگاه کیفرخواست علیه من خواندهشد و به قتل 9 نفر و مجروحیت 22نفر دیگر در جریان سرقتها و فرار از دست ماموران متهم و پس از محاکمه به قصاص محکوم شدم. این رای در دیوان عالی کشور مهر تایید خورد و هشتم بهمن 1393 در ملأ عام اجرا شد.
مرور میشود. این هفته سراغ گانگستری رفتیم که با 2 برادرش شبکه خطرناک سرقت تشکیل داده بود.
متولد سال 1350 در فلاورجان هستم. همراه دو برادرم تصمیم گرفتیم باندی تشکیل دهیم و مسلحانه سرقت کنیم. اغلب در پوشش مامور، سرقتهای خود را انجام میدادیم و اگر با مقاومت مالباختهای روبهرو میشدیم، به راحتی دست به اسلحه میبردیم.
یادم هست اولین سرقت خود را در سال 79 آغاز کردیم. به یک طلافروشی با اسلحه و لباس نظامی حمله کرده و با سرقت طلاها فرار کردیم. برای آنکه ردی از خود باقی نگذاریم، قبل از اجرای نقشه، خودرویی سرقت میکردیم و بعد از سرقت خودرو را رها میکردیم. اولین قتل را سال 88 و در جریان سرقت از یک طلافروشی انجام دادم. طلافروش در برابر ما مقاومت کرد و مجبور شدم شلیک کنم. بعد از آن، همچنان به سرقتها ادامه دادیم. گاهی که در ایست بازرسی پلیس گیر میکردیم، با پوشیدن چادر یا لباس روحانیت از مخمصه فرار میکردیم. 11 دی ماه 93 خط پایان جرایم ما بود. در جاده خمین گلپایگان ماموران به ما مشکوک شدند و با آنها درگیر شدیم.
در این درگیری یکی از برادرانم کشته شد. ما به فرار ادامه دادیم تا اینکه در گلپایگان دوباره با ماموران درگیر شده و تیراندازی کردیم که پنج مامور پلیس و عابر هدف گلوله قرار گرفتند و سرانجام ماموران دستگیرم کردند. در جریان دادگاه کیفرخواست علیه من خواندهشد و به قتل 9 نفر و مجروحیت 22نفر دیگر در جریان سرقتها و فرار از دست ماموران متهم و پس از محاکمه به قصاص محکوم شدم. این رای در دیوان عالی کشور مهر تایید خورد و هشتم بهمن 1393 در ملأ عام اجرا شد.