روز ملی گل و گیاه مناسبتی شد تا درباره یک اثر معروف با هم حرف بزنیم
کتابی که پس از نیمقرن جوانه میزند
کتاب به قدر کافی مشهور است. آنقدر که بسیاری که گل و گیاهها بهدستشان مینشیند را سبزانگشتی مینامند. تیستو اسم عجیبی است که در هیچ جا، هیچ کشوری و هیچ کتابی نمیتوان پیدا کرد. او پسر کوچولویی است که هنگام تولد بزرگتر از یک نان در سبد یک نانوا نبود. یک مادرخوانده با لباس آستین بلند و یک پدرخوانده با کلاه سیاه در کلیسا برای او اسم میگذارند ولی هیچکس نمیتواند نام او را به زبان بیاورد و به این ترتیب او را تیستو صدا میکنند. تیستو پسربچهای کوچک است با انگشتان جادویی. دستهای تیستو میتواند هر گل و گیاهی را رشد دهد و بزرگ و پر از شکوفه و برگ سازد. تیستو در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمدهاست. وقتی او را به مدرسه میفرستند تا درس بخواند و وقتی بزرگ شد، مدیریت کارخانه ساخت توپهای جنگی پدرش را بهعهده بگیرد، نمیتواند قبول کند که آدمها دنیا را با اعتقاداتی از پیش ساختهشده به او بشناسانند، بنابراین والدینش تصمیم میگیرند تعلیم و تربیت او را به معلم خصوصی بسپارند اما بهزودی همه این داستانها تمام میشود، چرا که قرار است جنگی بزرگ بین کشور آنها و کشور همسایه اتفاق بیفتد و پدر تیستو باید کلی توپ و اسلحه برای جنگ بسازد. اما روز جنگ، اتفاق عجیبی هر دو کشور را غافلگیر میکند.
این خلاصه داستان در واقع مقدمه داستان بلند «تیستو سبز انگشتی» است. کتابی که با ترجمه بهیاد ماندنی لیلی گلستان در خاطرمان هست. کتابی که میخواهد دنیا را طور دیگری بسازد و کارش را با کلمات آغاز میکند. این کتاب را اغلب در نوجوانی خواندهاند ولی به دلیل شهرت بسیارش مخاطبان بزرگسال بسیاری نیز دارد. در واقع آنقدر که بزرگسالان در بزرگسالی خواندهاند در نوجوانی خوانده نشدهاست. کتابی که درباره آدم بزرگهاست از نگاه یک نوجوان، یک نوجوان غیرمعمولی.
اساسا غیرمعمولی بودن جرم است و تیستو هم معمولی نیست. او با جملاتی که میگوید سعی میکند نشان دهد که بزرگترها چطور فکر میکنند و برای اثبات بزرگتری خود دست به چه کارهایی نمیزنند. این کتاب از آن کتابها نیست که بخواهیم آن را در دسته کتابهای مضر برای کودکان قرار دهیم بلکه اتفاقا به آنها یاد میدهد مستقل باشند و خودشان برای درست و غلط امور فکر کنند. «آدمبزرگها درباره همه چیز فکرهای از پیش شناختهشدهای دارند که وادارشان میکند بدون فکر کردن حرف بزنند و میدانیم فکرهای از پیش ساختهشده، عقاید نادرستی بودهاست. این عقاید مال سالها پیش است و معلوم نیست به دست چه کسانی ساخته و پرداخته شدهاست. اینها دیگر حسابی هم کهنه شده ولی چون تعداد این عقاید و افکار زیاد است و درباره همه چیز هم هست، کمتر اتفاق میافتد که کسی آنها را عوض کند یا تغییری درشان بدهد.» این بخش بهخوبی نشان میدهد با چه چیزی روبهرو خواهیم شد.
تیستو ترجیح میدهد بهجای اینکه دست روی دست بگذارد و تماشاچی باشد و بعدها بابت اینکه کاری نکرده افسوس بخورد، خودش کاری کند و تغییراتی که فکر میکند لازم است را در دنیا ایجاد کند. این ویژگی، کتاب را به اثری مهم برای کودکان و نوجوانان تبدیل میکند. در واقع نویسنده اثر تلاش میکند روحیه یکجا نشینی را در بچهها از بین ببرد و آنها را از موجوداتی که حاضریخور باشند به موجوداتی پویا و تلاشگر که برای رسیدن به هدفشان از هیچ حرکتی کوتاهی نمیکنند، تبدیل کند. این اتفاقی است که یک کتاب میتواند بذرش را در ذهن و جان مخاطب بکارد و ثمرهاش را در سالهای آینده دید. در واقع سبزانگشتی بودن تیستو از اینجا آغاز میشود که زمینه سبز شدن بذر تازه در ذهن مخاطب نوجوانش را فراهم میکند. کاری که بسیاری از کتابهای فانتزی توانایی آن را ندارند.
موریس دروئون، نویسنده فرانسوی این کتاب که آن را حدود 65 سال قبل نوشته فکر نمیکرده روزی در گوشه دیگری از دنیا کتابش خوانده شود و دربارهاش حرف زده شود. کتابی که سال 1352 ترجمهاش به فارسی در ایران منتشر شد و از آن زمان تا امروز نوجوانهای بسیاری ذهنشان با سرانگشتان تیستو سبز شده و جوانه زده است. اثری که گرچه برای مخاطب نوجوان نوشته شده ولی میتواند از صفر تا 100سال مخاطب داشته باشد و برای جوانه زدن هیچ زمانی دیر نیست.
تیستو سبزانگشتی تلاش میکند تصویر دنیایی سرشار از صلح را برای نوجوانها و دیگران بسازد که در آن توپها و اسلحهها هم محل امنی برای رشد گل و گیاهان شده است. این کتاب که حالا نزدیک به نیم قرن از ترجمهاش به فارسی میگذرد، میتواند یادمان دهد که چطور آنطور که خودمان میخواهیم باشیم. تیستو حالا یک انسان 65 ساله است که قدرت جادویی انگشتانش هنوز هم میتواند زندگی را تغییر دهد.
این خلاصه داستان در واقع مقدمه داستان بلند «تیستو سبز انگشتی» است. کتابی که با ترجمه بهیاد ماندنی لیلی گلستان در خاطرمان هست. کتابی که میخواهد دنیا را طور دیگری بسازد و کارش را با کلمات آغاز میکند. این کتاب را اغلب در نوجوانی خواندهاند ولی به دلیل شهرت بسیارش مخاطبان بزرگسال بسیاری نیز دارد. در واقع آنقدر که بزرگسالان در بزرگسالی خواندهاند در نوجوانی خوانده نشدهاست. کتابی که درباره آدم بزرگهاست از نگاه یک نوجوان، یک نوجوان غیرمعمولی.
اساسا غیرمعمولی بودن جرم است و تیستو هم معمولی نیست. او با جملاتی که میگوید سعی میکند نشان دهد که بزرگترها چطور فکر میکنند و برای اثبات بزرگتری خود دست به چه کارهایی نمیزنند. این کتاب از آن کتابها نیست که بخواهیم آن را در دسته کتابهای مضر برای کودکان قرار دهیم بلکه اتفاقا به آنها یاد میدهد مستقل باشند و خودشان برای درست و غلط امور فکر کنند. «آدمبزرگها درباره همه چیز فکرهای از پیش شناختهشدهای دارند که وادارشان میکند بدون فکر کردن حرف بزنند و میدانیم فکرهای از پیش ساختهشده، عقاید نادرستی بودهاست. این عقاید مال سالها پیش است و معلوم نیست به دست چه کسانی ساخته و پرداخته شدهاست. اینها دیگر حسابی هم کهنه شده ولی چون تعداد این عقاید و افکار زیاد است و درباره همه چیز هم هست، کمتر اتفاق میافتد که کسی آنها را عوض کند یا تغییری درشان بدهد.» این بخش بهخوبی نشان میدهد با چه چیزی روبهرو خواهیم شد.
تیستو ترجیح میدهد بهجای اینکه دست روی دست بگذارد و تماشاچی باشد و بعدها بابت اینکه کاری نکرده افسوس بخورد، خودش کاری کند و تغییراتی که فکر میکند لازم است را در دنیا ایجاد کند. این ویژگی، کتاب را به اثری مهم برای کودکان و نوجوانان تبدیل میکند. در واقع نویسنده اثر تلاش میکند روحیه یکجا نشینی را در بچهها از بین ببرد و آنها را از موجوداتی که حاضریخور باشند به موجوداتی پویا و تلاشگر که برای رسیدن به هدفشان از هیچ حرکتی کوتاهی نمیکنند، تبدیل کند. این اتفاقی است که یک کتاب میتواند بذرش را در ذهن و جان مخاطب بکارد و ثمرهاش را در سالهای آینده دید. در واقع سبزانگشتی بودن تیستو از اینجا آغاز میشود که زمینه سبز شدن بذر تازه در ذهن مخاطب نوجوانش را فراهم میکند. کاری که بسیاری از کتابهای فانتزی توانایی آن را ندارند.
موریس دروئون، نویسنده فرانسوی این کتاب که آن را حدود 65 سال قبل نوشته فکر نمیکرده روزی در گوشه دیگری از دنیا کتابش خوانده شود و دربارهاش حرف زده شود. کتابی که سال 1352 ترجمهاش به فارسی در ایران منتشر شد و از آن زمان تا امروز نوجوانهای بسیاری ذهنشان با سرانگشتان تیستو سبز شده و جوانه زده است. اثری که گرچه برای مخاطب نوجوان نوشته شده ولی میتواند از صفر تا 100سال مخاطب داشته باشد و برای جوانه زدن هیچ زمانی دیر نیست.
تیستو سبزانگشتی تلاش میکند تصویر دنیایی سرشار از صلح را برای نوجوانها و دیگران بسازد که در آن توپها و اسلحهها هم محل امنی برای رشد گل و گیاهان شده است. این کتاب که حالا نزدیک به نیم قرن از ترجمهاش به فارسی میگذرد، میتواند یادمان دهد که چطور آنطور که خودمان میخواهیم باشیم. تیستو حالا یک انسان 65 ساله است که قدرت جادویی انگشتانش هنوز هم میتواند زندگی را تغییر دهد.