2 شعر از محمدجواد غفورزاده ( شفق)
غزل زیارت
در این حرم، كه میان كبوتران یلهای
چه شد كه دل نسپردی به یار یكدلهای ؟
از این حرم، به خدا میتوان رسید اما
به شرط داشتن زاد راه و راحلهای
شنیدهای كسی از هفت شهر عشق گذشت
كنار قبله هفتم، تو در چه مرحلهای؟
چرا دخیل نبستی ضریح سبزش را؟
اگر كه حلقه به گوش حدیث سلسلهای
به نام حجت هشتم، در این بهارستان
ببند نامه حاجت، به بال چلچلهای
نگاه كن كه چه گفتند در مقام رضا (ع)
كمِیت و دعبل اگر یافتند از او صلهای
چو آفتاب بخوان در طواف گنبد او
زیارتی و دعایی، نماز نافلهای
به پای بوسی زوار درگهش بشتاب
كه بر سرت بنشیند غبار قافلهای
بكوش تا نرود از كف تو، فیض سؤال
كه پیش آینه پوشیده نیست مسالهای
پناه داده به خاری چو من در این گلشن
خدای داده به این گل چه صبر و حوصلهای!
من از زیارت این روضه غافلم، هرچند
ز خانه نیست مرا تا بهشت، فاصلهای
به جرم این همه كفران و نعمت و تقصیر
خدا كند نكند از مجاوران گلهای
چه میشود كه به ما هم نظر كنی ای ماه !
تو نور منعكس از آیه مباهلهای
آستان رضا
ای دل! در آستان رضا، مستمند باش
آهوی دلشكسته سر در كمند باش !
شكرانه مجاورت ما، زیارت است
یعنی به پایبوسی او، پایبند باش !
گر تشنهكام جرعهای از جام كوثری
مشتاق یك زیارت زهراپسند باش !
با خود در آستانه «باب الرضا» بگو:
نزد كریم آمدهای، سربلند باش !
وقتی دخیل پنجره فولاد میشوی
مانند آه خسته دل دردمند باش !
این لحظهها غنیمت عمر من و شماست
ممنون فرصتی كه به ما میدهند، باش !