معیارهای مخدوش زیبایی

نگاهی به كتاب «گرسنگی»

معیارهای مخدوش زیبایی

ما در فرهنگی زندگی می‌كنیم كه گویی آدم‌ها و به‌خصوص زنانش درگیر نوعی رژیم ابدی‌اند. فرهنگی كه به شكلی روزافزون آدم‌ها را وامی‌دارد تا با توسل به انواع راه‌های موقت و دائم ظاهرشان را تغییر دهند و تن دادن به این تغییرات به بخشی از توقع عمومی زنان، بدل شده است. انگار صدایی در سر تمامی ماست كه دائم تكرار می‌كند: «هنوز به اندازه كافی لاغر نیستی، هنوز به اندازه كافی زیبا نیستی».
 آن چه مرا واداشت تا «گرسنگی» را برای ترجمه برگزینم شرح دقیق نویسنده از زیستن درون بدنی است كه فاصله زیادی از معیارهای پذیرفته جامعه دارد؛ معیارهایی كه می‌گویند چه چیزی زیبا و دوست‌داشتنی است، معیارهایی كه به طور غیرمستقیم باعث می‌شوند شخصی نزدیك به این معیارها، در جامعه محبت و احترام و توجه دریافت كند و كسی كه با این معیارها فاصله دارد مستحق شنیدن ناسزا و بی‌توجهی باشد.
به همین دلیل است كه روز‌به‌روز به نحوی خطرناك به جراحی‌ها و تزریق‌های زیبایی افزوده می‌شود، همه ما پیوسته در حال نزدیك كردن ظاهر خود به این معیارها هستیم و البته این معیارها طوری طراحی می‌شوند و به نحوی تغییر می‌كنند كه هرگز به‌طور كامل دسترسی‌پذیر نباشند. در نتیجه تلاش و صرف كردن پول برای زیباتر شدن همچنان و شاید تا آخر عمرمان ادامه یابد و صد‌البته كه در این زمینه ناكام از دنیا خواهیم رفت. چون ساز و كار اقتصادی كه برای كسب درآمدی هنگفت تعیین‌كننده این معیارهاست هرگز امكان دستیابی كامل ما را به آنها فراهم نمی‌آورد.
خانم گی، نویسنده كتاب بسیار پرفروش «گرسنگی» در 12 سالگی توسط چند پسر جوان مورد تعدی قرار می‌گیرد و بر اثر آن ناخودآگاه به غذا پناه می‌برد، می‌خورد و می‌خورد و می‌خورد تا از بدنش یك دژ بسازد و درون این دژ محفوظ بماند؛ بی‌خبر از این‌كه در زندگی واقعی هرگز بدن به یك دژ بدل نمی‌شود، بلكه آن بدن بزرگ، با بیش از 250 كیلوگرم وزن به زندانی خودساخته برایش بدل می‌شود كه هر چه تلاش كند، نمی‌تواند از آن رهایی یابد و مردم، اطرافیان و آدم‌های كوچه و بازار نیز به زجر او در این زندان خودساخته دامن می‌زنند.
ادامه در صفحه 10