طراح صحنه و لباس فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز؛ رد خون» و «شبی كه ماه كامل شد» در گفتوگو با جامجم
ایده بزرگ بدهید، فضاسازیاش با من
دهه 60 یكی از متفاوتترین دهههای تاریخی ماست؛ چرایی و چگونگی این تفاوت یا اثبات این ادعا بماند برای زمانی دیگر. بپذیرید كه در این دهه، شكل زیست ما با همیشه فرق داشته و به همان نسبت، قصههای بسیاری در این دهه رخ داده مثل داستان «ماجرای نیمروز، رد خون» و البته داستان طراح صحنه و لباس این فیلم! در سالهای اول دهه 60، یك پزشك عمومی از طریق دوستی به نام هاشم ایمانی به ابراهیم حاتمیكیا معرفی شد و از آنجا كه این آقای دكتر با مسائل نظامی آشنایی داشت به عنوان مشاور نظامی و طراح صحنه در فیلمهای مهاجر و دیدهبان با حاتمیكیا همكاری كرد. این آقای دكتر كه محمدرضا شجاعی نام دارد، به گفته خودش در محضر حاتمیكیا شاگردی كرد و حالا یك طراح صحنه و لباس حرفهای شناخته میشود كه صحنه و فضای پروژههای بزرگ سینمایی و تلویزیونی را طراحی میكند. آثاری مثل تنگه ابوقریب، ایستاده در غبار، شبی كه ماه كامل شد و سریال وضعیت سفید از جمله فیلمهایی است كه در كارنامه حرفهای شجاعی دیده میشود. در مجالی كوتاه، با او درباره طراحی فیلمهای دفاعمقدسی و آثاری كه در دهه60 روایت میشوند، گفتوگو كردهایم.
به عنوان طراح صحنه و لباس فیلم بهجز مشكلات معمول كه در هر پروژهای ممكن است با آنها برخورد داشته باشیم، مشكلی نداشتم. در واقع مشكلات مهمترین مسأله به زمانبندی كار مرتبط بود و اینكه امكانات و تجهیزات مورد نیازمان در زمان مناسب و طبق برنامهریزی در اختیار قرار بگیرد. این مقدمات در پیشتولید فراهم میشود و بیشتر از هر كسی تهیهكننده و گروه تهیه و تولید با مشكل روبهرو بودهاند. در واقع گروه طراحی صحنه و لباس همه امكاناتی كه مدنظرش بوده را در اختیار داشت.
داستان فیلم در فضاهای متنوعی اتفاق میافتد مثل، تنگه چهارزبر، شهر بغداد، بخشهای ستادی، معراج شهدا و ... . بازسازی و طراحی این فضاها چطور انجام شد؟
بیشتر موارد در مناطق و موقعیتهای مكانی واقعی بوده است. البته به عنوان نمونه نمیتوانسیتم در تنگه چهارزبر كار كنیم و به همین دلیل در حوالی تنگه جایی را پیدا و آنجا را بازسازی كردیم.
بغداد را كجا بازسازی كردید؟
نماهای شهری به صورت كروماكی خلق شد و نماهای مربوط به بیمارستان و حوالی آن را در تهران بازسازی كردیم.
این بیمارستان در كجای تهران است؟
در مجموعه بوستان ولایت.
چند فیلم و سریال دیگر هم آنجا تصویربرداری شده است.
بله بناهایی در این بوستان وجود دارد كه متعلق به نیروی انتظامی است و بعد از اینكه تبدیل به بوستان شده، چون این بناها كاربری خاصی نداشتهاند به عنوان پلاتو مورد استفاده قرار میگیرند.
فصل اول فیلم ماجرای نیمروز را بهزاد جعفری طراحی و فضاسازی كرده است. برای هماهنگی بصری و یكدستی در فضای دو فیلم به چه كردید؟
من در ماجرای نیمروز یك، مشاور هنری پروژه بودم و در جریان جزئیات آن قرار داشتم، اما به صورت مستقیم درگیر مقولات اجرایی نبودم. به مختصات این كار واقف بودم و همان را مد نظر قرار دادم و در شیوه اجرا هم سعی كردم از تجربیات آقای جعفری استفاده كنم.
بعد از چند تجربه مرتبط با دهه 60، به دانستههای خودتان اكتفا كردید یا تحقیق و پژوهش هم داشتید؟
شیوه كاری آقای مهدویان به این ترتیب است كه قبل از قدم گذاشتن به مرحله اجرایی و تولید، با چند محقق و پژوهشگر، پیشتولید را به انجام میرساند. در واقع تحقیق در پروژههای آقای مهدویان كاملا مشخص و برنامهریزی شده، توسط افراد مشخصی انجام میشود. در این فیلم نیز همزمان با نگارش فیلمنامه، گروه تحقیقات همه اطلاعات و مستندات را آماده كرده بود. با داشتن این مستندات كه بیش از 90 درصد اطلاعات را در اختیار ما قرار میداد، طراحی صحنه این فیلم چندان كار پرزحمتی نبود. فقط باید از بین مستندات، شكل و فرم مورد نظر برای فضاسازی منطبق با حال و هوای اثر را انتخاب میكردیم و وارد عمل میشدیم. درباره لباسها و لوازم صحنه هم وضع به همین منوال بود.
فكر میكنید چه چیزی باعث میشود آقای مهدویان ساختن فیلم در دهه شصت را انتخاب كرده در حالی كه در مقایسه با سایر دورههای تاریخی دشوارتر است و چرا به چنین كارهای سختی تن میدهد؟
به دلیل ظرفیتی است كه در این مقطع زمانی وجود دارد. دهه 60 در تاریخ ایران یك نقطه عطف است و تغییرات محسوس و بحثبرانگیزی در این دهه صورت گرفته است. خود به خود ظرفیت داستانی و تحلیلی قابل توجهی در این دوره وجود دارد كه برای فیلمسازی مناسب است. فكر میكنم در درجه اول، خود این دهه است كه توجه آقای مهدویان را جلب كرده و برخلاف نظر شما برای رسیدن به یك تصویر واقعی و باورپذیر از این دوره مشكلاتی داریم، اما اصلا سخت نیست.
چطور مگر؟ همه فیلمسازان متفقالقول هستند كه بازسازی این دهه یكی از سختترین دورههاست!
از این بابت كه زندگی در دهه 60 از بازسازی زندگی در این دهه سختتر است. برای اینكه جنگیدن خیلی سختتر از بازسازی و بازی كردن جنگ است. سختی این ماجرا برای بندههای خدایی بوده كه شهید شدهاند، مجروح شدهاند و گرفتاریهای جنگ را تحمل كردهاند. كار ما فقط بازآفرینی است و حتی جذاب است و از آن لذت هم میبریم.
فكر میكنید وضعیت طراحی لباس و صحنه در مقایسه با صاحبان صنعت سینما چطور است؟
اوضاع بد نیست، اما اگر تفاوتهایی میبینید به این دلیل است كه در كشور ما مطالبه زیادی وجود ندارد. به این معنا كه اگر همین امروز تمام امكانات هالیوود را برداریم و به ایران بیاوریم، استفادهای برایمان ندارد! چه نیازی داریم در استودیوهای آنچنانی كار كنیم وقتی كارگردانها و تهیهكنندهها و قبلتر از آنها فیلمنامهنویسهای ما اصلا افكار و برنامههای بزرگ در سر ندارند. اگر سینمای ما در مقایسه با آثار جهانی و صاحبان صنعت سینما، عقب مانده به دلیل كوچك بودن مطالبات ماست، به دلیل عقیم بودن تفكرات ماست. به اعتقاد من مشكل در فیلمنامه است، مشكل در ابزار نیست. مسأله این نیست كه متن مهمی داشته باشیم و ابزار ساخت آن در اختیار نباشد. در واقع تفكری كه بتواند پروژههای عظیم خلق بكند، در كشورمان نداریم. امكانات ما كم و ناچیز نیست. فیلمنامههای ما بزرگ نیستند و مسأله اصلی ناچیز بودن ایدهها و قصهها است.
برعكس شما، فیلمنامهنویسها معتقدند چون امكانات اجرایی نیست، آنها خودشان را سانسور میكنند.
نه، این توهم برخی دوستان است. در سینمای ما همین حالا فیلمهایی ساخته میشود كه نظر مخاطب را جلب نمیكند. با این اوصاف چطور میتوانند به خودشان جرات بدهند كه كارهای عظیمتر خلق كنند؟ مخاطب همین كارها را كامل نمیبیند و مردم سینما را رها كردهاند چون در ایده و قصه ضعف داریم. مشكلات سینمای ما به خشت اول بر میگردد كه ایده اصلی، طرح داستانی و فیلمنامه است. وقتی اینجای كار مشكل دارد اگر بهترین امكانات را هم بدهید باز هم نتیجهای ندارد.