خاطره‌سازی یا  خاطره‌سوزی؟

یادداشتی از حامد عسکری شاعر و نویسنده

خاطره‌سازی یا خاطره‌سوزی؟

فكر كنید یك موسسه فرهنگی با یك اسم طولانی و پر‌طمطراق، وقت می‌گذارد، جلسه می‌گذارد، بارش افكار می‌كنند، طرح تعریف می‌كنند و بعدش هم تصویب می‌كنند و بعدش هم ردیف بودجه تعریف می‌كنند و هنرمندان را به خط می‌كنند خروجی‌اش چی می‌شود؟ عرض می‌كنم. یك سرود با ملودی ایران ای مرز پر گهر با همان ساز بندی همان پاساژها ولی با یك شعر سطحی، رقیق و كم‌مایه، یك كاریكاتور كه منی كه در این حرفه نوشتن مدتی است استخوان خرد كرده‌ام هم نمی‌توانم تا آخر قطعه بشنومش و فایلش را می‌بندم‌. كاری به آنها كه خوانده‌اند و نواخته‌اند، ندارم كه كارشان است. عرضم با تصمیم‌گیران در آن موسسه فرهنگی است.
عزیزان رفقا، حسین گل‌گلاب در سال هزار و سیصد و سی و دو وقتی كه جسارت و بی‌احترامی یك سرباز انگلیسی به یك افسر ایرانی را می‌بیند، دلش نخ‌كش می‌شود‌. بغض می‌كند، دندان قروچه می‌كند و می‌رود پیش روح‌ا... خالقی و به جای تفنگ، ساز و قلم و طبع را خشاب می‌كنند و غلامحسین‌خان بنان هم می‌آید پای كار و ای ایران ای مرز پرگهر متولد می‌شود. اثری كه تا آفتاب بر پرچمش می‌تابد و خاكش گرم رشادت‌های ستارخان‌ها و كوچك جنگلی‌ها و برونسی‌ها و حججی‌هاست می‌شود زمزمه‌اش كرد و مصرع به مصرعش را با بغض با شكوهی زمزمه كرد. معجزه این اثر همین بس كه در مایه دشتی ساخته شد و حماسه دارد، مایه دشتی و این همه حماسه؟ مگر داریم‌؟ بله كه داریم. وقتی كه بلدكار پای كار بنشیند و كار را بدهی به كاردان هر ناممكنی ممكن می‌شود. 
دوستان، رفقا و عزیزان تصمیم‌گیر فرهنگی، شما كه می‌خواستید یك كار ملی میهنی تولید كنید، شما كه می‌خواستید هزینه كنید یك كمی بیشتر هزینه می‌كردید و می‌گفتید یك آهنگساز كاربلد یك ملودی هم برایتان می‌ساخت واز  زیر سایه سنگین این اثر بیرون می‌آمدید‌. حالا اگر به قوت و قدرت ای ایران  هم نمی‌شد، اما حداقلش اثر مستقلی بود‌. یك‌بار تیم تبلیغاتی یك بنده خدایی برای كلیپ‌های انتخاباتی تبلیغاتی‌اش همین پلتیك را زد و روی اثر معروف یار دبستانی یك كاری ساخت كه مثل توپ صدا كند. یك مصرعش را كسی یادش هست؟