آخرین  روزهای زمستان...

یادداشتی از حامد عسکری شاعر و نویسنده

آخرین روزهای زمستان...

اسفند، ماه جالبی است. توی شلوغی و ترافیك و بدو بدوی شب عید از شهر غافل نیستم، معمولا در این ماه بیشتر به در و دیوار شهر نگاه می‌كنم و بیشتر پیگیر اخبار روزمره‌ام. بیشتر هم در حوزه فرهنگ و هنر، بعضی نهادهای فرهنگی در طول سال، ارزن توی مشتشان بریزی و سوزن پشت دستشان بزنید یك دانه نمی‌افتد و توی این ماه چنان خاصه خرجی‌هایی می‌كنند كه بیا و تماشا كن‌. از جشنواره بزرگداشت مادران دارای سه شهید بگیر تا جشنواره شعر آب و نقش حماسه رانندگان ماشین‌های سنگین ترابری در دفاع مقدس. من خاك پای مادران شهدا، غبار پوتین رانندگان لودر دفاع مقدس توتیای چشم من، ولی خب این دسته مراسم چه خروجی دارد‌؟  چقدر از مصرف آب شهری كاسته و چه دردی دوا كرده؟ ای كاش صاحبان تصمیم‌گیر و متولیان بودجه فرهنگی ترتیبی اتخاذ می‌كردند تا برنامه‌هایی از این دست كه حدیثش رفت را در طول سال طوری برنامه‌ریزی كنند كه طبق یك برنامه مدون مطالعه شده با تخمین خروجی و بازده اصولی این برنامه‌ها در طول سال مشتاقان امر فرهنگ بتوانند به برنامه دلخواهشان دسترسی داشته باشند‌. ترافیك این حجم از برنامه‌ها در پایان سال و در هیاهوی ترافیك و شلوغی خیابان‌ها و خانه‌تكانی‌های مرسوم یا دیده نمی‌شود یا كم‌استقبال است یا خروجی‌اش حداقل خواهد بود.