قیل و قال

قیل و قال


یكی از درباریان (سعید شیخ‌زاده) خطاب به امیر (محمد صادقی) در حالی كه به وجد آمده بود، هیجان‌زده می‌گوید:
 امیر نمی‌دانی چه جستی می‌زد برای زنده‌ماندن! اول نشانه رفتم به پهلوی چپ! دوباره زدم. اصابت كرد. جلوتر رفتم به چشمان من خیره شد. مارال به این زیبایی ندیده بودم! چشمان درشت! نگاه ملتمسانه! اما صید
شد!
 امیر: بسته به صید است. اگر صید مظلوم باشد چرا كه نه؟! صید و صیاد هر دو در مقدرات هم گره خورده اند! گاهی هم صیاد صید می‌شود! مراقب باشید همیشه خدا صیاد بمانید.
چطوری؟
 كافی است به اطراف توجه كنید. حشر و نشر آدم‌ها را در نظر بگیرید. جای آشفته نخوابید كه خواب آشفته ببینید آقاجان.
 بعد از چند دقیقه امیر خطاب به خدمتكار عمارت امینه: امینه‌جان شربت زعفران فراموش نشود.
 خدمتكار به مطبخ می‌رود و مشغول درست كردن غذا می‌شود. تا این‌كه سر و كله اصلان پیدا می‌شود و از پنجره با امینه حرف می‌زند.
 (سریال سال‌های مشروطه)