داستان فوق‌العاده مشكوك 2 مرد و قاضی

داستان فوق‌العاده مشكوك 2 مرد و قاضی

 روزی مرد عربی نزد قاضی رفت تا از مرد فارسی شكایت كند. قاضی پس از آن‌كه بر مسند قضا نشست رو‌به مرد عرب كرد و گفت: ای مرد عرب، شكایتت چیست؟ مرد عرب گفت: كفش مرا دزدیده‌اند. قاضی گفت: در كجا؟ مرد عرب گفت: در مسجد. قاضی گفت: چه‌كسی دزدیده است؟مرد عرب گفت: این مرد فارس و با دست یك مرد فارس را به قاضی نشان داد.
قاضی پس از شنیدن سخنان مرد عرب، بدون آن‌كه سخنان مرد فارس را بشنود، پرونده را بست و از جا بلند شد. حاضران گفتند: جناب قاضی حكم نمی‌كنید؟ 
قاضی گفت: نه فارس به مسجد می‌رود و نه عرب كفش می‌پوشد.
حاضران گفتند: قاضی عاریایی، دمت گرم، قاضی عاریایی، دمت گرم. یكی از حاضران كه مشغول فیلمبرداری از جلسه دادگاه بود، فیلم دادگاه را برای شخصی در خارج از كشور فرستاد و شخص خارج از كشور فیلم را در شبكه‌های اجتماعی منتشر كرد و فیلم دادگاه در عرض ۲۴ ساعت، یك میلیون لایك و 1200 كامنت و دو میلیون و 300هزار ویو گرفت. مسؤول دادگاه تجدیدنظر كه در حال رصد شبكه‌های اجتماعی بود، فیلم دادگاه را مشاهده كرد و دستور پیگیری داد. مأموران فتا كه حواس‌شان به همه‌چیز بود، در پی صدور دستور پیگیری، به تحقیق و تفحص در این باره پرداختند و با همكاری سربازان گمنام موفق شدند در عرض ۳۶ ساعت، مرد عرب، مرد فارس، قاضی و حاضران را دستگیر كند. مرد عرب و مرد فارس اعتراف كردند عرب و فارس نیستند، بلكه فارس و عرب هستند و هردو كفش می‌پوشند و كسی كفش كسی را ندزدیده بود و هردو گاهی به مسجد رفته‌اند و به پیشنهاد قاضی برای تفریح این نمایش را اجرا كرده‌اند. قاضی نیز اعتراف كرد قاضی نیست و در یك بوتیك فروشنده است و به پیشنهاد یك شخص ناشناس كه خودش هم در میان حضار بود و فیلم می‌گرفت و بعد از اجرای نمایش دیگر او را ندیدند، این نمایش را اجرا كرده است.
مأموران كه پس از بازجویی‌های فنی و تحقیقات كامل متوجه صداقت و بلاهت دستگیرشدگان گردیدند به آنها توضیح دادند مخصوصا در برهه حساس كنونی كه بدخواهان مشغول اقدامات تفرقه‌افكنانه هستند، هر پیشنهاد مشكوكی را اجرا نكنند و پیش از هركار مقداری فكر كنند و كلا برای مدتی خاموش شوند. آنها نیز سر به زیر افكندند و خاموش شدند و تا مدتی روشن نمی‌شدند و همواره یكی آنها را هل می‌داد تا راه بیفتند.