حكایت فرزند فیك اسپارتاكوس و مهدكودك واقعی
زنی نزد جولیانوس، پادشاه روم رفت و گفت: «ای جولیانوس بزرگ، من فرزند اسپارتاكوس كبیرم.» جولیانوس گفت: «اسپارتاكوس 400 سال پیش به دیار باقی شتافته و در دیار باقی زاد و ولد نداریم. چگونه ممكن است تو فرزند اسپارتاكوس باشی؟» زن گفت: «كاری است كه شده و تازه من هر 70 سال یك بار به طرزی معجزهآسا جوان میشوم و آخرین بار سه سال پیش جوان شدم و از اینروست كه اكنون جوان به نظر میرسم.» جولیانوس گفت: «مردی از نوادگان اسپارتاكوس در میان ماست كه مردی حكیم است و آموزشگاه فنی حرفهای نیز دارد كه در جنب آن نیز كافهای است و كافهاش برای اعضای آموزشگاه نیمبهاست.
اگر او تایید كند كه تو فرزند اسپارتاكوسی، میپذیرم.»
مرد حكیم را حاضر كردند و از او خواستند تا درباره ادعای زن نظر دهد. مرد حكیم گفت: «این زن دروغ میگوید.» جولیانوس پرسید: «چه دلیلی برای دروغگویی او داری؟» مرد حكیم گفت: «اسپارتاكوس هیچگاه ازدواج نكرد و زنی را به همسری نگرفت.
او مردی نیك بود و اهل روابط خارج از عرف و دور از هنجارهای جامعه نیز نبود. پس چگونه ممكن است فرزندی داشته باشد؟»
جولیانوس گفت: «آه، راست میگویی.» مرد حكیم گفت: «این زن دروغگو و فاسد است و باید مجازات شود.» زن گفت: «آری، من دروغ گفتم. اما چرا؟» جولیانوس گفت: «چرا؟» زن گفت: «سوالی دارم.» جولیانوس گفت: «بپرس.» زن گفت: «كسی كه فرزندی نداشته است، آیا میتواند نوادهای داشته باشد؟» در این هنگام مرد حكیم گفت: «ای جولیانوس بزرگ، اگر امری نیست بنده مرخص گردم. شایع شده است سوختهای فسیلی بار دیگر مشمول سهمیهبندی خواهند شد، بروم باكها را پر كنم.»
جولیانوس گفت: «بایست. مجلس مخالفت كرده است.» وی افزود: «دروغگو و فاسد تویی كه سالهاست خود را به اسپارتاكوس نسبت دادهای و از این رهگذر انواع مجوزها را گرفتهای و انواع رانتها را خوردهای.» سپس رو به آسمان كرد و گفت: «ای پدر ما كه در آسمانهایی، فساد روم غربی را فراگرفته است و واقعا معلوم نیست كی به كیست، لااقل ما را از خشكسالی مصون بدار.» سپس دستور داد مرد حكیم را به جرم جعل عنوان و سوءاستفاده از چیزهای مختلف به زندان بیندازند و یك مجوز تأسیس مهدكودك نیز به زن اعطا كرد.
اگر او تایید كند كه تو فرزند اسپارتاكوسی، میپذیرم.»
مرد حكیم را حاضر كردند و از او خواستند تا درباره ادعای زن نظر دهد. مرد حكیم گفت: «این زن دروغ میگوید.» جولیانوس پرسید: «چه دلیلی برای دروغگویی او داری؟» مرد حكیم گفت: «اسپارتاكوس هیچگاه ازدواج نكرد و زنی را به همسری نگرفت.
او مردی نیك بود و اهل روابط خارج از عرف و دور از هنجارهای جامعه نیز نبود. پس چگونه ممكن است فرزندی داشته باشد؟»
جولیانوس گفت: «آه، راست میگویی.» مرد حكیم گفت: «این زن دروغگو و فاسد است و باید مجازات شود.» زن گفت: «آری، من دروغ گفتم. اما چرا؟» جولیانوس گفت: «چرا؟» زن گفت: «سوالی دارم.» جولیانوس گفت: «بپرس.» زن گفت: «كسی كه فرزندی نداشته است، آیا میتواند نوادهای داشته باشد؟» در این هنگام مرد حكیم گفت: «ای جولیانوس بزرگ، اگر امری نیست بنده مرخص گردم. شایع شده است سوختهای فسیلی بار دیگر مشمول سهمیهبندی خواهند شد، بروم باكها را پر كنم.»
جولیانوس گفت: «بایست. مجلس مخالفت كرده است.» وی افزود: «دروغگو و فاسد تویی كه سالهاست خود را به اسپارتاكوس نسبت دادهای و از این رهگذر انواع مجوزها را گرفتهای و انواع رانتها را خوردهای.» سپس رو به آسمان كرد و گفت: «ای پدر ما كه در آسمانهایی، فساد روم غربی را فراگرفته است و واقعا معلوم نیست كی به كیست، لااقل ما را از خشكسالی مصون بدار.» سپس دستور داد مرد حكیم را به جرم جعل عنوان و سوءاستفاده از چیزهای مختلف به زندان بیندازند و یك مجوز تأسیس مهدكودك نیز به زن اعطا كرد.