دغدغه همیشه ذهن و ضمیر قوم ایرانی
در میانه گفتوگو با میرشكاك به دوران پسامشروطه میرسیم؛ دورهای كه به اعتقاد این شاعر منتقد، باز طبع ایرانی به عشق و تغزل رو میآورد.
در این دوره در كنار نوآوریهایی كه نیما تمامكننده آن است، شاگردانش ادامه دهنده جریانی از كلاسیكسرایی آن هم با تلاش شاعران برای نو سرودن شكل میگیرد كه باز هم در اینجا غزل نقش پررنگتری دارد و نسل شاعران غزلسرای پس از مشروطه شكل میگیرند؛ شاعرانی كه اگر دقیق شویم، میبینیم از دو شاخه تشكیل شدهاند، یك شاعران عاشقانهسرا (عراقیها) مانند شهریار، عماد، پژمان بختیاری، ابتهاج و ... و دیگری غزلسرایان مضمونگرا (هندیها) افرادی چون امیری فیروزكوهی، احمد گلچینمعانی و ... و رهی معیری كه تقریبا بین این دو شاخه قرار میگیرد.
اما میرشكاك ترجیح میدهد به جای تشریح این دوره تاریخی و مختصات آن و در ادامه بازخوانی سیر تحولی شعر تغزلی دوران پسامشروطه، نگاهی داشته باشد به سبك بازگشت؛ به اعتقاد این شاعر منتقد به این سبک کمتر توجه شده و حتی به عبارتی در حق آن
ظلم شده است.
او میگوید: معلوم است وقتی رستم كسی فتحعلیشاه باشد، شاهنامهاش میشود شاهنشاهنامه صبا. در عین حال خودِ بازگشت كه به نظر میآید محكوم شده یا محكومش میكنیم این هم جزو ذات انسان ایرانی است ما در انقلاب اسلامی هم قصد بازگشت به صدر اسلام را داشتیم.
این بازگشت نوعی رجعت به آن بهشت موعود و برگشتن به اصل، به ریشه و خانه پدری است و این دغدغه همیشه در ذهن و ضمیر قوم ایرانی بوده.
باری در میان بازگشتیها ما شاعر توانمند كم نداریم در تمام انواع شعر، اما چون
در مجموع غزل فراموش شده الا در دیوانِ فروغی بسطامی، سبك بازگشت نوشته و كنار گذاشته و حتی از تاریخ ادبیات ما حذف میشود. جبران این بازگشت یك حركت به جلوست و آن استقبال از تجدد است.
در یك جنب و جوشی مثل نهضت مشروطه قرار نیست شاعر حواسش به تغزل هم باشد چون وسط جنگ حلوا كه خیرات نمیكنند. اگر كسی هم به عشق توجه میكرد شاید حتی مورد سرزنش قرار میگرفت كه الان چه وقت از عاشقانهسرایی است اما سرآخر میبینیم به استثنای ایرج به خاطر هزالیها و طنزش، عارف فراموش میشود، عشقی فراموش میشود، فرخی یزدی جز شعرهای عاشقانهاش فراموش میشود، نسیم شمال یكسره فراموش میشود چون دیگر نیازی به تهییج تودههای مردم نیست، حتی ادیبالممالك با همه عظمتش از یاد میرود و به نوعی پشت سر سبك بازگشتیها قرار میگیرند و میروند در
حاشیه شعر.
حتی بهار و پروین با همه عظمتشان و با توجه به اینكه دو چهره درخشان پایان شعر مشروطه هستند بعد از مدتی آنطور كه باید توجهها را به خود جلب نمیكنند. گویا مردم اعراض میكنند از این كه این همه نصیحت بشنوند و دوباره عشق میآید و دائرمدار میشود و شعرایی كه شما اشاره كردید به اندازه وسعشان نقشی ایفا میكنند، افرادی چون رهی، پژمان بختیاری، علی اشتری، هادی رنجی و ... در واقع انگار پلی زده میشود بین خواجه شیراز و شعر پس از نیما و شهریار میشود اصل كاری. ابتهاج و سیمین و منزوی از پی او میآیند.