پایان واز (ادامه ندارد)
از ابتدای زندگی پسر و مرجان، بعضیها یك حالت مادرشوهری به خود گرفتند و نگذاشتند پسر و مرجان در همان یكی دو سال گشایش خود نیز لذت ببرند. خارجیها میآمدند، میگفتند چرا آمدند، قرارداد میبستند، میگفتند چرا میبندید. آنها نگذاشتند آنها در روز خوشحالی لذت ببرند. آنها مانند كسی كه با عروس خانواده دشمنی دارند، از همانشب عروسی كه همه شاد بودند آنها را اذیت كردند.
این كارشكنیها و مادرشوهریها موجب شد پسر و مرجان نتوانند از ابتدا پایههای مناسبی برای زندگی خود بنا كنند و دیری نپایید كه مرجان تصمیم گرفت بهصورت یكطرفه پسر را ترك كند.
پسر كه طاقت جدایی از مرجان را نداشت، تصمیم گرفت زندگی خود را با روح مرجان ادامه دهد، غافل از آنكه مرجان به روح اعتقاد نداشت.
در این هنگام، بهعلت درج آگهی در این صفحه، همه خاموش شدند و توجه خود را به آگهی جلب كرده و رو به یک «پایان واز» در افق محو شدند!
این كارشكنیها و مادرشوهریها موجب شد پسر و مرجان نتوانند از ابتدا پایههای مناسبی برای زندگی خود بنا كنند و دیری نپایید كه مرجان تصمیم گرفت بهصورت یكطرفه پسر را ترك كند.
پسر كه طاقت جدایی از مرجان را نداشت، تصمیم گرفت زندگی خود را با روح مرجان ادامه دهد، غافل از آنكه مرجان به روح اعتقاد نداشت.
در این هنگام، بهعلت درج آگهی در این صفحه، همه خاموش شدند و توجه خود را به آگهی جلب كرده و رو به یک «پایان واز» در افق محو شدند!