او عاشقم بود ، من دوستش داشتم !
پس از شكایت پسر مقتول، نوبت به دفاعیات محمدعلی نجفی رسید. دفاعیاتش حدود دو ساعت به طول انجامید. در ابتدا قاضیكشكولی گفت: اتهام منتسب به شما اعم است از ۱. مباشرت در قتل عمدی مرحومه میترا استاد بهواسطه شلیك گلوله از اسلحه نیمه كمری غیرمجاز ۲. حمل و نگهداری سلاح و مهمات مربوطه پس از انقضای مهلت حمل سلاح و ایراد جراحت عمدی، آیا اتهامات انتسابی را قبول دارید؟
در حالی كه با توجه به صحبتهای نجفی در دادسرا به نظر میرسید او اتهاماتش را قبول كند، با رد اتهام قتل عمدی گفت: مواردی از آنچه گفتید را قبول دارم؛ اما اتهام قتل عمد را نمیپذیرم. آنچه در كیفرخواست قرائت شد بخشی نادرست و بخشی غیردقیق بود. امروز از رئیس دادگاه تشكر میكنم كه براساس قانون به وكیل اولیایدم تذكر داد، وكیل حق ندارد توهین كند یا از الفاظ ناجوانمردانه استفاده كند یا به دوران وزارت من در آموزش و پرورش طعنه بزند.
وی به كیفرخواست هم اشاره كرد و گفت: در صدر نامه شش صفحهای نوشته بودم دوست ندارم مطالب آن عمومی شود اما در عجبم كه چرا در دادگاه خوانده شد.
عقد دائم با عجله انجام شد
محمدعلی نجفی سپس به ازدواجش با میترا استاد اشاره كرد و گفت: هشتم تیرماه ۹۷ ما با هم ازدواج دائمی داشتیم و قبل از آن به مدت هفت ماه عقد موقت بودیم و رابطه داشتیم و در دوران عقد موقت بهدلیل مشغلهكاری كه من داشتم فرصت گفتوگو نداشتیم و خیلی از مسائل اجمالی و عقد دائم با عجله اتفاق افتاد.
من به دو دلیل راضی به عقد دائم نبودم، اولا فرصت بیشتری برای شناخت هم داشته باشیم و دیگر اینكه از نظر مبانی اعتقادی و فرهنگی با هم فاصله داشتیم. همچنین من قرار عمل جراحی در تاریخ ۱۰ یا ۱۲ اردیبهشت داشتم و پزشك معالجم به من گفته بود تا یك ماه بعد از عمل نمیتوانم فعالیت داشته باشم و باید تحت مراقبت قرار بگیرم، اما مرحومه این را نپذیرفت و عجله من به این دلیل بود. حدود شش ماه قبل به این نتیجه رسیدم كه زندگی مشترك ما با توجه به عمق اختلافات به جایی نمیرسد و پیشنهاد طلاق توافقی دادم اما مرحومه نپذیرفت و یكی از دلایل او عشقش به من بود. البته من هم او را دوست داشتم، اما فكر كردم با این حجم اختلافات ادامه بدهیم عشق ما به نفرت تبدیل میشود.
وكیل اولیایدم اشاره كردند كه حق طلاق داشتهام و میتوانستم طلاق دهم. اما باید در جواب به قول و قرارم در روز عقد اشاره كنم. مرحومه حق طلاق خواسته بود كه من مخالفت كردم، اما به او قول دادم در صورت توافق دو طرفه، جدا خواهیم شد.اگر هم او قصد طلاق داشت من مخالفت نكنم. به خاطر این دو قول برای طلاق اقدام نكردم. این بحثها ادامه داشت و من برای طلاق از ریشسفیدان هم كمك گرفتم تا اینكه یك ماه قبل از قتل،مرحومه به من گفت كه حق نداری درباره طلاق با من یا اعضای خانوادهام صحبت كنی. یك هفته قبل از قتل به خانه جدید اسبابكشی كردیم. روز اسبابكشی دوباره سر موضوعی بحث كردیم، برادر و خواهرش نیز حضور داشتند. برای اینكه دعوا، كش پیدا نكند، من همراه خواهر و برادرش به خانه جدید رفتیم.
نجفی در تشریح دعوای آخر و قتل میترا استاد هم گفت: شب قبل از حادثه، برادرش شام خانه ما دعوت بود كه متوجه سردی رابطه ما شد. بعد از رفتن برادرش، مرحومه دوباره دعوا را شروع كرد. گاهی دعوای ما به برخورد فیزیكی كشیده میشد. من برای اینكه دعوا تمام شود، به بهانه خواب به اتاق رفتم كه مرحومه به آنجا آمد و تا ساعت 3 نگذاشت من بخوابم. صبح روز بعد ساعت 8 بیدار شدم و ساعت 8 و 30 دقیقه مهیار را بیدار كردم تا به جلسه امتحان برود. حدود ساعت ۹ مرحومه بیدار شد و دوباره دعوای دیشب را شروع كرد. ساعت 9 و 30 دقیقه به حمام رفت و گفت، بعد از حمام بیرون میروم، پرسیدم كجا میروی، گفت خودم میدانم. بیرون رفتن بدون اطلاع موضوعی بود كه در مورد آن صحبت كردیم. از آن لحظه به بعد بسیار عصبانی شدم. همه ماجرا دو الی سه دقیقه طول كشید و از عصبانیت و خشم نفهمیدم چه شد. یكدقیقه بعد پشت سرش رفتم، از در حمام تا وان فاصله یك متر است. فكر میكردم داخل وان باشد. خواستم با او صحبت كنم تا موضوع طلاق را تمام كنیم. در كمد اتاق خواب نیمه باز بود، اسلحه آنجا قرار داشت. آن را با عصبانیت برداشتم و پشت سر او وارد شدم. نمیدانم چرا هنوز وارد وان نشده بود، وقتی وارد حمام شدم تقریبا سینه به سینه شدیم و بالش را كنار زدم كه بگویم كار ما به جاهای باریك میكشد اگر بهصورت مسالمتآمیز به پایان نرسانیم. با دیدن اسلحه هول شد و دو دستش را روی شانههای من گذاشت، به عقب رفتم دستم روی ماشه بود، یك گلوله شلیك شد. بالش به زمین افتاد. بعد از آن ابتكار عمل از دستم خارج شد. نوك اسلحه را بالا بردم تا به سمت او نباشد و به او آسیب نرسد. او دو دستی دست راستم را گرفت، گفتم ول كن و چهار تیر شلیك شد. من قصد شلیك نداشتم تا اینكه آخرین تیر به او اصابت كرد. چند بار قصد كردم با همان اسلحه خودم را بكشم. كنار او در وان نشستم . بعد به رانندهام زنگ زدم.
دو كیف با اسناد خصوصی و موبایل و مدارك پزشكی و كپی قباله ازدواج در آن بود. نمیدانستم چه اتفاقی برایم میافتد. به رانندهام گفتم اینها را به دخترم بده. به نظرم رسید از داستان زندگی مشتركم با مرحومه نامهای بنویسم. در دفاعیاتم عنوان مهدورالدم را اصلا مطرح نكردم، در بازجویی هم نگفتم، حتی بازپرس بارها میخواست آن را در دهان من بگذارد، اما من نگفتم. آن نامه را نوشتم داخل كیف گذاشتم و به راننده دادم. بعد از آن به زیارت حضرت معصومه(س) در قم و قبور پدر و مادرم رفتم تا آنجا تصمیم بگیرم كه چه اقدامی انجام بدهم. اسلحه را با خودم بردم. فكر میكردم شاید در محل مزار پدرم خودكشی كنم. بعد از زیارت به تهران آمدم و خودم را معرفی كردم. یكی دو ساعت قبل از پوشیدن لباس بازداشتیها با ریاست آگاهی صحبت كردم كه آن عكس منتشر شده بود.
تحویل اسلحه در زمان ترور های منافقین
نجفی درباره نگهداری اسلحه هم گفت: درباره اسلحه باید بگویم در سال ۶۰ كه ترور خیابانی توسط گروههای منافقین و فرقان و... انجام میشد در زمان مرحوم شهید رجایی من وزیر فرهنگ و آموزش عالی شدم. آن زمان در شورای عالی امنیت تصمیم گیری شد مسؤولانی كه در معرض ترور هستند، سلاح داشته باشند و به من هم دادند. چند بار سر تیم حفاظتم مجوز اسلحه را تمدید کرد و فکر می کردم مجوز حمل اسلحه مثل گواهینامه 10 ساله است.اسلحه را در خانه مخفی كرده بودم. حتی مرحومه چند بار خواست كار با اسلحه را به او یاد بدهم كه قبول نكردم. در كیفرخواست از خودكشی دونفره صحبت شده كه این موضوع یك شوخی بود. من به مرحومه گفتم تو مرا بكش اگر دلت آمد خودت را هم بعدش بكش.
این متهم در ادامه ضمن قدردانی از ریاست دادگاه گفت: امیدوارم توضیحاتی كه دادم در خصوص ابهاماتی كه در این حادثه وجود داشته، بكاهد و من توضیح دادم كه این ازدواج متاسفانه با دقت و حوصله كافی انجام نشده بود، البته.
متهم نجفی با بیان اینكه برگشت روزگار سهل است، یا رب نظر تو برنگردد، گفت: نمیخواهم تقصیر را گردن آن مرحومه بیندازم، چرا كه من سنم بیشتر بود. امیدوارم خداوند از گناهان هر دوی ما درگذرد، چرا كه این مصیبتها در زندگی هر كس ممكن است پیش آید و توصیه من به خودم و خانواده آن مرحومه این است كه "بَشِّرِ الصَّابِرینَ الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ"
نجفی همچنین درباره اعترافات اولیه خود نیز گفت: روز اول و دوم من خیلی به خود تسلط نداشتم و مرتب با خود كلنجار میرفتم كه چه شده، همان روز كه خود را به اداره آگاهی معرفی كردم از من خواستند با صداوسیما مصاحبه كنم كه مخالف بودم. گفتند شایعه شده به خارج از كشور فرار كردهام و من واقعا با آن نیت صحبت كردم. آنچه گفتم و میگویم برای تبرئه خودم نیست و البته گفتهام كه دوست دارم قصاص شوم تا این احساس بد وجدانی و گناه در محضر خداوند بخشیده شود.
قاضی كشكولی در ادامه با اشاره به گزارش پلیس ۱۱۰ اظهار كرد: در تاریخ 16/10/97 براساس گزارش پلیس ۱۱۰ فردی با هویت محمدعلی نجفی مراجعه و اظهار داشته فردی به هویت میترا استاد كه مدت یكسال است همسر بنده است به او اعتماد ندارم و از او شاكی هستم. مفاد این گزارش چیست؟
متهم نجفی در پاسخ گفت: طی درگیریهای میان من و مرحومه دو بار اورژانس را خبر كردم چرا كه در درگیریها به صورت خیلی سطحی دست خود را با تیغ بریده بود و اورژانس آمد و در تلفن گفته بودند كه خودزنی است كه اورژانس در ادامه پلیس ۱۱۰ را خبر كرده بود.
در این بخش دادگاه، با دستور قاضی كشكولی فیلم نجفی در روز قتل در آسانسور پخش شد كه متهم به قتل درباره آن گفت: من وارد پاركینگ شدم و چون از پاركینگ دری به خیابان ایران زمین داشت از در پاركینگ بیرون رفتم.
در این هنگام رئیس دادگاه دو دقیقه تنفس اعلام كرد.
در حالی كه با توجه به صحبتهای نجفی در دادسرا به نظر میرسید او اتهاماتش را قبول كند، با رد اتهام قتل عمدی گفت: مواردی از آنچه گفتید را قبول دارم؛ اما اتهام قتل عمد را نمیپذیرم. آنچه در كیفرخواست قرائت شد بخشی نادرست و بخشی غیردقیق بود. امروز از رئیس دادگاه تشكر میكنم كه براساس قانون به وكیل اولیایدم تذكر داد، وكیل حق ندارد توهین كند یا از الفاظ ناجوانمردانه استفاده كند یا به دوران وزارت من در آموزش و پرورش طعنه بزند.
وی به كیفرخواست هم اشاره كرد و گفت: در صدر نامه شش صفحهای نوشته بودم دوست ندارم مطالب آن عمومی شود اما در عجبم كه چرا در دادگاه خوانده شد.
عقد دائم با عجله انجام شد
محمدعلی نجفی سپس به ازدواجش با میترا استاد اشاره كرد و گفت: هشتم تیرماه ۹۷ ما با هم ازدواج دائمی داشتیم و قبل از آن به مدت هفت ماه عقد موقت بودیم و رابطه داشتیم و در دوران عقد موقت بهدلیل مشغلهكاری كه من داشتم فرصت گفتوگو نداشتیم و خیلی از مسائل اجمالی و عقد دائم با عجله اتفاق افتاد.
من به دو دلیل راضی به عقد دائم نبودم، اولا فرصت بیشتری برای شناخت هم داشته باشیم و دیگر اینكه از نظر مبانی اعتقادی و فرهنگی با هم فاصله داشتیم. همچنین من قرار عمل جراحی در تاریخ ۱۰ یا ۱۲ اردیبهشت داشتم و پزشك معالجم به من گفته بود تا یك ماه بعد از عمل نمیتوانم فعالیت داشته باشم و باید تحت مراقبت قرار بگیرم، اما مرحومه این را نپذیرفت و عجله من به این دلیل بود. حدود شش ماه قبل به این نتیجه رسیدم كه زندگی مشترك ما با توجه به عمق اختلافات به جایی نمیرسد و پیشنهاد طلاق توافقی دادم اما مرحومه نپذیرفت و یكی از دلایل او عشقش به من بود. البته من هم او را دوست داشتم، اما فكر كردم با این حجم اختلافات ادامه بدهیم عشق ما به نفرت تبدیل میشود.
وكیل اولیایدم اشاره كردند كه حق طلاق داشتهام و میتوانستم طلاق دهم. اما باید در جواب به قول و قرارم در روز عقد اشاره كنم. مرحومه حق طلاق خواسته بود كه من مخالفت كردم، اما به او قول دادم در صورت توافق دو طرفه، جدا خواهیم شد.اگر هم او قصد طلاق داشت من مخالفت نكنم. به خاطر این دو قول برای طلاق اقدام نكردم. این بحثها ادامه داشت و من برای طلاق از ریشسفیدان هم كمك گرفتم تا اینكه یك ماه قبل از قتل،مرحومه به من گفت كه حق نداری درباره طلاق با من یا اعضای خانوادهام صحبت كنی. یك هفته قبل از قتل به خانه جدید اسبابكشی كردیم. روز اسبابكشی دوباره سر موضوعی بحث كردیم، برادر و خواهرش نیز حضور داشتند. برای اینكه دعوا، كش پیدا نكند، من همراه خواهر و برادرش به خانه جدید رفتیم.
نجفی در تشریح دعوای آخر و قتل میترا استاد هم گفت: شب قبل از حادثه، برادرش شام خانه ما دعوت بود كه متوجه سردی رابطه ما شد. بعد از رفتن برادرش، مرحومه دوباره دعوا را شروع كرد. گاهی دعوای ما به برخورد فیزیكی كشیده میشد. من برای اینكه دعوا تمام شود، به بهانه خواب به اتاق رفتم كه مرحومه به آنجا آمد و تا ساعت 3 نگذاشت من بخوابم. صبح روز بعد ساعت 8 بیدار شدم و ساعت 8 و 30 دقیقه مهیار را بیدار كردم تا به جلسه امتحان برود. حدود ساعت ۹ مرحومه بیدار شد و دوباره دعوای دیشب را شروع كرد. ساعت 9 و 30 دقیقه به حمام رفت و گفت، بعد از حمام بیرون میروم، پرسیدم كجا میروی، گفت خودم میدانم. بیرون رفتن بدون اطلاع موضوعی بود كه در مورد آن صحبت كردیم. از آن لحظه به بعد بسیار عصبانی شدم. همه ماجرا دو الی سه دقیقه طول كشید و از عصبانیت و خشم نفهمیدم چه شد. یكدقیقه بعد پشت سرش رفتم، از در حمام تا وان فاصله یك متر است. فكر میكردم داخل وان باشد. خواستم با او صحبت كنم تا موضوع طلاق را تمام كنیم. در كمد اتاق خواب نیمه باز بود، اسلحه آنجا قرار داشت. آن را با عصبانیت برداشتم و پشت سر او وارد شدم. نمیدانم چرا هنوز وارد وان نشده بود، وقتی وارد حمام شدم تقریبا سینه به سینه شدیم و بالش را كنار زدم كه بگویم كار ما به جاهای باریك میكشد اگر بهصورت مسالمتآمیز به پایان نرسانیم. با دیدن اسلحه هول شد و دو دستش را روی شانههای من گذاشت، به عقب رفتم دستم روی ماشه بود، یك گلوله شلیك شد. بالش به زمین افتاد. بعد از آن ابتكار عمل از دستم خارج شد. نوك اسلحه را بالا بردم تا به سمت او نباشد و به او آسیب نرسد. او دو دستی دست راستم را گرفت، گفتم ول كن و چهار تیر شلیك شد. من قصد شلیك نداشتم تا اینكه آخرین تیر به او اصابت كرد. چند بار قصد كردم با همان اسلحه خودم را بكشم. كنار او در وان نشستم . بعد به رانندهام زنگ زدم.
دو كیف با اسناد خصوصی و موبایل و مدارك پزشكی و كپی قباله ازدواج در آن بود. نمیدانستم چه اتفاقی برایم میافتد. به رانندهام گفتم اینها را به دخترم بده. به نظرم رسید از داستان زندگی مشتركم با مرحومه نامهای بنویسم. در دفاعیاتم عنوان مهدورالدم را اصلا مطرح نكردم، در بازجویی هم نگفتم، حتی بازپرس بارها میخواست آن را در دهان من بگذارد، اما من نگفتم. آن نامه را نوشتم داخل كیف گذاشتم و به راننده دادم. بعد از آن به زیارت حضرت معصومه(س) در قم و قبور پدر و مادرم رفتم تا آنجا تصمیم بگیرم كه چه اقدامی انجام بدهم. اسلحه را با خودم بردم. فكر میكردم شاید در محل مزار پدرم خودكشی كنم. بعد از زیارت به تهران آمدم و خودم را معرفی كردم. یكی دو ساعت قبل از پوشیدن لباس بازداشتیها با ریاست آگاهی صحبت كردم كه آن عكس منتشر شده بود.
تحویل اسلحه در زمان ترور های منافقین
نجفی درباره نگهداری اسلحه هم گفت: درباره اسلحه باید بگویم در سال ۶۰ كه ترور خیابانی توسط گروههای منافقین و فرقان و... انجام میشد در زمان مرحوم شهید رجایی من وزیر فرهنگ و آموزش عالی شدم. آن زمان در شورای عالی امنیت تصمیم گیری شد مسؤولانی كه در معرض ترور هستند، سلاح داشته باشند و به من هم دادند. چند بار سر تیم حفاظتم مجوز اسلحه را تمدید کرد و فکر می کردم مجوز حمل اسلحه مثل گواهینامه 10 ساله است.اسلحه را در خانه مخفی كرده بودم. حتی مرحومه چند بار خواست كار با اسلحه را به او یاد بدهم كه قبول نكردم. در كیفرخواست از خودكشی دونفره صحبت شده كه این موضوع یك شوخی بود. من به مرحومه گفتم تو مرا بكش اگر دلت آمد خودت را هم بعدش بكش.
این متهم در ادامه ضمن قدردانی از ریاست دادگاه گفت: امیدوارم توضیحاتی كه دادم در خصوص ابهاماتی كه در این حادثه وجود داشته، بكاهد و من توضیح دادم كه این ازدواج متاسفانه با دقت و حوصله كافی انجام نشده بود، البته.
متهم نجفی با بیان اینكه برگشت روزگار سهل است، یا رب نظر تو برنگردد، گفت: نمیخواهم تقصیر را گردن آن مرحومه بیندازم، چرا كه من سنم بیشتر بود. امیدوارم خداوند از گناهان هر دوی ما درگذرد، چرا كه این مصیبتها در زندگی هر كس ممكن است پیش آید و توصیه من به خودم و خانواده آن مرحومه این است كه "بَشِّرِ الصَّابِرینَ الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ"
نجفی همچنین درباره اعترافات اولیه خود نیز گفت: روز اول و دوم من خیلی به خود تسلط نداشتم و مرتب با خود كلنجار میرفتم كه چه شده، همان روز كه خود را به اداره آگاهی معرفی كردم از من خواستند با صداوسیما مصاحبه كنم كه مخالف بودم. گفتند شایعه شده به خارج از كشور فرار كردهام و من واقعا با آن نیت صحبت كردم. آنچه گفتم و میگویم برای تبرئه خودم نیست و البته گفتهام كه دوست دارم قصاص شوم تا این احساس بد وجدانی و گناه در محضر خداوند بخشیده شود.
قاضی كشكولی در ادامه با اشاره به گزارش پلیس ۱۱۰ اظهار كرد: در تاریخ 16/10/97 براساس گزارش پلیس ۱۱۰ فردی با هویت محمدعلی نجفی مراجعه و اظهار داشته فردی به هویت میترا استاد كه مدت یكسال است همسر بنده است به او اعتماد ندارم و از او شاكی هستم. مفاد این گزارش چیست؟
متهم نجفی در پاسخ گفت: طی درگیریهای میان من و مرحومه دو بار اورژانس را خبر كردم چرا كه در درگیریها به صورت خیلی سطحی دست خود را با تیغ بریده بود و اورژانس آمد و در تلفن گفته بودند كه خودزنی است كه اورژانس در ادامه پلیس ۱۱۰ را خبر كرده بود.
در این بخش دادگاه، با دستور قاضی كشكولی فیلم نجفی در روز قتل در آسانسور پخش شد كه متهم به قتل درباره آن گفت: من وارد پاركینگ شدم و چون از پاركینگ دری به خیابان ایران زمین داشت از در پاركینگ بیرون رفتم.
در این هنگام رئیس دادگاه دو دقیقه تنفس اعلام كرد.