برای درگذشت برایان مگی و آن كتابفروش عاشقپیشه كرج
از دور روی ماهتان را میبوسم
ادامه از صفحه 9
چشمهایتان كه بار آخر دستم را ندید وقتی به سویتان دراز كردم برای خداحافظی و دستم همینطور ماند روی هوا تا اینكه دیدید و خجالت كشیدید كه چرا ندیدهاید و من مُردم آن روز از اندوه. حالا شاید خبر را كه بشنوید بگویید خبر بد را اینطور میدهند پسر؟ ببخشید، نمیدانستم چطور سر حرف را بعد این همه مدت باز كنم. گفتم شاید مرگ، كه خودش با گسست سراغ همه پیوستهای جهان میرود، سر این حرف را هم باز كند. یادتان هست روزی گفتید این كتاب را بگیر و بخوان زندگیات را عوض میكند؟ اسم كتاب بود «مردان اندیشه» از برایان مگی. راستش آن روز چندان حرفتان را جدی نگرفتم. نه اینكه آن كتاب، اثر مهمی نبود یا اینکه شما را نمیشد جدی گرفت، نه! من كلا با این گزارههای كلی و محتوم كه گمان میكردم كلیشههای منحطی شدهاند كنار نمیآمد. نمیفهمیدم چطور یك كتاب میتواند زندگی یك آدم را عوض كند. هر چند بعدها دیدم كتابها حالا نه با این اغراق، اما كارهایی در زندگی آدم میكنند كه فراتر از حد و توانشان به نظر میرسد. امروز در خبرها خواندم كه برایان مگی در 89 سالگی درگذشته است، نویسنده محبوبتان. همین دیگر آقای موسوی. زیاده عرضی نیست. امیدوارم حالتان خوب باشد و از دور روی ماهتان را میبوسم».