چشم انتظار پسرم هستم
فاطمه بنایی، مادر پیر منیر صبوری هنوز چشم انتظار دیدن پسرش است. صدای زنگ تلفنكه بلند میشود، فكر میكند منیر یا دزدان دریایی هستند كه تماس گرفتهاند. بار اول كه با او تماس میگیریم، با صدایی بیرمق حرف میزند، اما بار دوم كه خودش با ما تماس میگیرد، به چشم او فرشته نجاتی هستیم كه اگر با ما صحبتكند، همه به درخواست كمكش توجه میكنند.
فاطمه تندتند حرف میزند و از پسرش میگوید: پنج سال است كه از پسرم بیخبرم. آخرین باری كه با او صحبت كردم، محرم چهار سال پیش بود كه زنگ زد و گفت ماهیگیریمان تمام شود، زود به خانه برمیگردیم، اما دیگر از او خبری نشد. پسرم موقعیكه رفت، همسرش باردار بود و الان یك دختر چهار ساله دارد كه پدرش را ندیده است. برای پیگیری وضعیت منیر، همراه پسر دیگرم به منطقه آزاد چابهار، شیلات، فرمانداری و خیلی جاها رفتیم. گفتند دنبالش میگردیم، اما تا الان خبری نشده است. دزدها از ما دو میلیارد تومان میخواستند تا منیر را آزاد كنند، اما پولش را نداشتیم. البته با ما تماس نگرفتند، آنها با مادر ناخدای لنج (عابد درانی) تماسگرفتند وگفتند اگر میخواهند اسرا آزاد شوند، باید پول پرداختكنند. قبولكردیم، اما گفتیم مبلغ را كمتركنند.
صدای مادر منیر ضعیف میشود و با بیحالی میگوید: این پول برای ما خیلی زیاد است، ولی قبول نكردند. دو سه بار هم دزدان با ما تماسگرفتند، اما به زبان عربی صحبت میكردند و متوجه حرفهایشان نشدیم.
بلور آهنجان، دختر خاله مادر منیر در مورد وضعیت منیر میگوید: لنج صیادان اسیر متعلق به مرد پولداری بهنام فرهاد است. با دزدیده شدن صیادان، بلوچها به فرهاد گفتند به دزدهای سومالی پول بدهد تا اسیران را آزاد كنند، اما او زیر بار نرفت و گفت من از كجا میلیارد، میلیارد پول بدهم به دزدها؟ بعد هم فرار كرد. خیلی از بلوچها دنبال فرهاد میگردند، اما هیچ ردی از او نداریم. دولتگفته سه صیاد اسیر هستند، اما هشت نفر اسیرند. پدر و مادر عابد و نعیم حتی تا پاكستان رفته و دنبال بچههایشانگشتهاند، اما فایدهای نداشت.