در سالگرد « 16 آذر» سه فعال دانشجویی سابق از مشکلات امروز کشور و راهحلهای آنها میگویند
دانشجوی کنشگر دوای درد امروز
در آستانه روز دانشجو، روزنامه جامجم میزبان سه نفر از مسئولان سابق برخی از تشکلهای دانشجویی بود، محمد ذوقی مسئول سیاسی پیشین بسیج دانشگاه تهران، حسین نقاشی، دبیر پیشین انجمن اسلامی دانشگاه تهران و مهدی بلوکات، دبیر پیشین اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل برای بحث و گفتوگو درباره موضوعات مرتبط با فعالیتهای تشکلهای دانشجویی دعوت شدند. در این نشست موضوعاتی از قبیل فرهنگ اعتراض، استقلال دانشگاه و دانشگاهیان در مواجهه با جریانهای سیاسی خارج از دانشگاه و نقش و جایگاه فعالان دانشجویی در پیگیری مطالبات عدالتخواهانه به بحث گذاشته شد. این چهرهها در زمان حضور در دانشگاه هر کدام مسؤولیتی در قبال تشکلهای دانشجویی با قرائتهای سیاسی خاص خود داشتند و حتی در مرام سیاسی خود اختلاف نظرهای جدی داشتند اما با این وصف در فضای این گفتوگو و نشست بیشتر به اشتراکات پرداختند و از دغدغههای خود برای رفع مشکلات جامعه و نقش دانشجویان در پیگیری مطالبات مردمی گفتند. حرف مشترک هر کدام از این فعالان سابق دانشجویی درک شرایط جدید سیاسی و اقتصادی است که در کشور حاکم است و معتقدند برای حل معضلات باید فکری اساسی کرد.
ذوقی: متاسفانه در حال حاضر در شرایط تاریخی قرار داریم و در روزهایی این حرفها را میزنیم كه مردم اعتراض دارند. بخشی از مردم به فشارهای اقتصادی و معیشتی معترضند. درباره اینكه فعالان و تشكلهای دانشجویی چه نسبتی با اعتراضات مردمی میتوانند برقرار كنند به چند نكته به صورت اجمالی اشاره میكنم. اول اینكه ما در كشور فرآیند و جایگاه برای رساندن اعتراض مردم نداریم. نیروهای انقلابی، صداوسیما و رسانههای حاكمیتی در این ایام یكی از حرفهایی كه مدام تكرار میكنند این است كه ما با اغتشاش مخالف اما با اعتراض موافقیم. خوب كسی منكر نیست كه مردم ولینعمتان انقلاب و نظامند اما اگر اعتراض داشته باشند در چه مسیر و كانال آرام و خیرخواهانهای میتوانند آن را اعلام كنند؟ این مهم دیده نشده و مردم حداقل به صورت عینی نمیتوانند بگویند با چه شیوهای میتوانند اعتراض خود را مطرح كنند. بنابراین تصور میكنم كه یكی از وظایف فعالان دانشجویی پیگیری اعتراضات مردمی و مطالبه سازوكار و فرآیند ارائه آن از دستگاههای حاكمیتی است. نكته دوم مربوط به خود فعالان و تشكلهای دانشجویی است. من فهمی از رویكردها و روندهای فعالیت دانشجویی دارم و آن را عرض میكنم. یكی آنكه دو اتفاقی كه در فتنه سال 88 رخ داد این بود که بخشی از بدنه مردم و فعالان سیاسی و دانشجویی دچار یاس سیاسی شد و البته این مساله طبیعی است و در همه جای دنیا ممكن است چنین اتفاقی رخ دهد. مساله دوم تغییر ادبیات بدنه برخی فعالان دانشجویی بعد از این رخداد بود. مثلا در بین بچههای انقلابی دانشجویی میدیدیم كه ادبیاتشان بسیار سیاسی و كلیدواژههایی مثل فتنه و فتنهگر خیلی باب شد. این گروه از فعالان دانشجویی تا چند سال بعد از این اتفاق این موضوع را پیگیری میكردند كه چه كسی فتنهگر است و چه كسی نیست. به اعتقاد من بعد از بروز این دو مساله در یك مقطع پنج ساله جنبش دانشجویی دچار رخوت و فاصلهگیری از مردم شد. اما در دو سه سال اخیر حداقل جنبش دانشجویی انقلابی خودش را بازسازی كرده و به اعتراضات مردمی توجه نشان داده است. ما نمونههایی مثل هفتتپه، هپكو، زمینخواریهای لواسان، معدنهای آققلا، صید چینیها در خلیج فارس و ... را میتوانیم مثال بزنیم كه جنبش دانشجویی همصدا با مردم به میان آنها رفته و همصدا با آنها مطالباتشان را پیگیری میكند. گذشته از این در مسائل كلان كشور مثل پالرمو، اف.ای.تی.اف، برجام و ... هم جنبش دانشجویی ورود پیدا كرده است. بنابراین در این چند سال اخیر فضای مطالبهگری و اعتراض جنبش دانشجویی رشد پیدا كرده است. اما جریان دانشجویی باید اعتراضات مصداقی خود را به اعتراضات فرآیندی تبدیل كند.
بلوكات: ما هر وقت با اعتراض یا مسائلی شبیه آشوب اخیر مواجه میشویم تازه به این فكر میافتیم كه مردم چگونه باید اعتراض كنند و بعد كه ماجرا فروكش میكند تا اعتراض بعدی سكوت اختیار میكنیم. من هم مثل برخی آقایان جامعهشناس معتقدم كه مواجهه ما با این مسائل بیشتر واكنشی است تا كنشی. از این رو فكر میكنم كه بهترین زمان برای طرح چنین مباحثی در شرایطی باید باشد كه آرامش در جامعه برقرار است. در جوامع امروزی اینگونه نیست كه اعتراض همان ابتدای كار در عرصه خیابان نمود داشته باشد و منجر به تظاهرات و راهپیمایی شود كه البته حق اینگونه اعتراض هم در قانون اساسی به رسمیت شناخته شده است. با این وصف به نظر میرسد كه سه مرحله قبل از اعتراض هم باید مورد توجه قرار گیرد. مرحله اول طرح موضوع در رسانههاست؛ یعنی در جوامع مردمسالاری در مرحله اول، محل نزاع را رسانه قرار داده و كارشناسان پیرامون آن موضوع در رسانه به بحث و گفتوگو میپردازند. دومین مرحله حل و فصل اختلاف بین لایههای اجتماعی و بین مردم و حاكمیت، فضای تشكلها و احزاب است. طبعا جریان دانشجویی به عنوان یك نهاد مدنی در این حوزه قرار میگیرد. سوال اصلی اینجاست كه آیا جنبش و تشكل دانشجویی به این وظیفه خود عمل میكنند؟ آیا اعتراضات و مطالبات و نیازهای مردم را نمایندگی میكنند؟ سوال دوم اینكه اگر این نمایندگی صورت نمیگیرد ریشه آن كجاست؟ خوانش جدی تاریخ جنبش دانشجویی نشان میدهد كه هم در مقام پیدایش و حدوث و هم در مقام بقا و استمرار انجمن اسلامی دانشجویی خصوصا انجمن اسلامی دانشجویان تهران در قبل و بعد از انقلاب نقشآفرین بوده است و یك جنبش دانشجویی مسلمان را نیز نمایندگی میكرده است. بعد از انقلاب به نظر میرسد كه تحت تاثیر عوامل مختلف، جریان دانشجویی و به طور خاص انجمنهای اسلامی از مطالبات مردمی فاصله گرفته است. مطالعات و حضور در جریانهای دانشجویی باعث تقویت این نظر در من شد كه ریشههای فاصله گرفتن جریانهای دانشجویی از مطالبات مردم این بود كه نمایندگان ادوار این تشكلها وارد جرگه مسؤولیت شدند و از طبقات متوسط مردم و پایینتر فاصله گرفتند و به لحاظ اقتصادی وارد طبقات بالای جامعه شدند. این البته درد جمهوری اسلامی هم هست. یكی از مشكلاتی كه بعد از انقلاب و خصوصا بعد از جنگ داریم این است كه بخش قابل توجهی از مسؤولان ما زیست و سبك زندگیشان از جنس طبقات فرودست جامعه نیست. به همین جهت كمكم شعار عدالت در تشكلهای دانشجویی كمرنگتر و از اولویت خارج میشود و مساله آزادی جایگزین آن میشود. بالاخره همه به آزادی اهمیت میدهند، حتی طبقات پایین جامعه اما مساله و دغدغه اول آنها اقتصادی و عدالت است، نه آزادی. من البته نمیخواهم بگویم كه دغدغههای طبقه متوسط به بالا نباید مورد توجه قرار گیرد اما به هر صورت اكثریت جامعه ما شامل بخش متوسط به پایین میشود و بالاخره مدل جمهوری اسلامی مدل مالكیت سرمایهداران در نظام نبوده است. به هر حال تشكلهای دانشجویی ما با مطالبات مردم فاصله میگیرد. حالت درشتنمایی شده این رویكرد را من درانتخابات 76 میبینم. یعنی پیروزی آقای خاتمی با دال مركزی آزادی و حمایت تشكلهای دانشجویی بهویژه انجمنهای اسلامی از ایشان و شعار آزادی حاكی از این است كه مساله عدالت و مساله نمایندگی طبقات فرودست اجتماعی از اولویت كمتری برخوردار است. از آنجا به بعد این رویكرد بیشتر از سوی جنبش دانشجویی در پیش گرفته شده و متاسفانه باید بگویم كه این رفتار تبدیل به یك بیماری همهگیر شد و بعدها دیدیم برخی از جریانهای دانشجویی كه اتفاقا شعار انقلابیگری داشتند مخصوصا بعد از دولت آقای احمدینژاد همین مشكل را پیدا كردند. به همین دلیل حس و برداشت فضای عمومی در حال حاضر این نیست كه تشكلهای دانشجویی، طبقات فرودست جامعه را نمایندگی میكنند.
نقاشی: در صحبتهای آقای بلوكات این نكته درست وجود داشت كه معمولا وقتی اتفاقی میافتد به صرافت حل آن میافتند.
دانشگاه یك نهاد تاسیسی در فرهنگ و تمدن ما نیست و به نوعی نهادی وارداتی محسوب میشود. به هر حال در ساحت نظر باید پذیرفت كه ماهیت دانشگاه مبتنی بر عقلانیت انتقادی است. پیامدهای پذیرش این نظر باید در دو قالب پذیرش تكثر و رواداری جلوه كند. وقتی میپذیریم كه نهاد دانشگاه مبتنی بر عقلانیت انتقادی است در پی آن باید پذیرفت كه استادان و دانشجویان بهواسطه اتفاقاتی كه در بیرون از دانشگاه در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی رخ میدهد مواجههای عقلانی و انتقادی داشته باشند. نمیتوان پذیرفت كه یك سری رویدادها در داخل و بیرون دانشگاه اتفاق بیفتد و پاسخ به حل آن مسائل صرفا با یك تئوری و نگاه باشد. ممكن است برای پاسخ به یك مساله راهحلهای گوناگونی وجود داشته باشد پس پذیرش این نكته لاجرم بهواسطه پایبندی به تكثر و رواداری است. پس بهناچار باید محیط و فضایی ساماندهی شود تا تبعیض بین پاسخهای متعدد به یك سوال واحد صورت نگیرد و پاسخدهندگان به این سوال نباید احساس تبعیض كنند. به این معنا كه از امكان، تشكل، رسانه و امكانات آزادی بیان و آزادی پس از بیان و ... در شرایط مشابه برخوردار باشند. رعایت این موارد به نظرم دانشگاه را به موقعیت مطلوب نزدیك میكند. بنابراین برای پاسخ به سوال شما باید به همان بازهای كه گفتم توجه شود. حال براساس برخی آییننامهها و ضوابط دانشگاهی یكسری از دانشجویان امكان تشكیل تشكلها را ندارند اما به هر صورت به شكل جریان در بستر دانشگاه حضور دارند. بنابراین هر چقدر كه امكان تكثر و رواداری در دانشگاه و بیرون از دانشگاه وجود داشته باشد امكان اعتراض مسالمتآمیز و مدنی و بدون خشونت فراهم خواهد بود. اگر سیاستگذاری رسمی بپذیرد كه در سطوح اجتماعی افرادی وجود دارند كه از آیینها، رویكردها و سلایق مخلتف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برخوردارند و امكان آزادانهای برای تشكلیابی داشته باشند طبعا شرایط برای اعتراض مسالمتآمیز فراهم میشود. اینكه برابر با آییننامهها مطرح شود كه صرفا تشكلها با قیود اسلامی مجوز فعالیت دارند طبعا در دانشگاه و عرصه جامعه خواهناخواه كسانی هستند كه اسلامی نیستند و نه اینكه ضداسلامی باشند.
ذوقی: اصل صحبتهای آقای نقاشی در مورد تمرین اعتراض در دانشگاه پذیرفتنی است. اما مساله هم داریم كه این همه حق نیست. مثال میزنم؛ دوستان در دهه 70 حرفشان آزادی مطبوعات بود. به جهت روانشناختی و سیاسی این حرف معنا دارد. وقتی مدام روی كلمه آزادی و آزادی مطبوعات تاكید میشود تهنشینی كه در ذهن مخاطب خلق میكند این است كه یعنی آزادی وجود ندارد. باید گفت كه كسی بحث آزادی را مطابق با روایات دینی و سخنان رهبری و قانون اساسی نفی نكرده است. اما چرا این دوستان براساس مبانی دینی به «قول سدید» توجهی نكردند. یعنی حرف باید مبتنی بر حق باشد. مساله از نظر من چندوجهی است و باید وجوه دیگر آن را دید. حرف این است كه برخی اهدافی كه بعضی از جریانهای دانشجویی پیگیری میكنند اساسا مساله مردم نیست. آیا انجمنهای اسلامی نباید مطالبات عمده بخش كثیری از مردم را پیگیری كند؟
بلوكات: یك جمله معترضه میگویم. در مقایسه با زمان دانشجویی الان احساس میكنم كه با گروهها و تشكلهای دانشجویی همدلی بیشتری احساس میكنم چون بعد از فراغت از دانشگاه در متن كار قرار گرفتیم و البته باید گفت كه عملكرد دولت آقای روحانی هم در این روند تاثیر داشت. واقعا مساله اصلی انقلاب اسلامی و ایران و نظام برای ما اهمیت بیشتری پیدا كرده است. چون موضوعات مهمی در این زمانه مطرح است و دارای آثار نظری و معرفتی خاصی روی جریانهای دانشگاهی و سیاسی كشور خواهد بود، چون جنس این اتفاقات با مقاطع قبلی تفاوتهای اساسی دارد. آن چیزی را كه آقای نقاشی در مورد تكثر دیدگاهها مطرح كردند، میپذیرم. نمیشود چشمها را روی واقعیات بست. بالاخره غیر از جریانها و تشكلهای مسلمان، كسان دیگری هم هستند كه جور دیگری میاندیشند؛ منتهی آیا ما آنها را حذف میكنیم؟ عقل و قانون به این حق صحه میگذارد. در عین حال این حق در بستر خاص خودش میتواند تجلی پیدا كند. مقام معظم رهبری بحث كرسیهای آزاداندیشی را مطرح كردند منتهی بنا به دلایل مختلف خوب به آن عمل نشد. در كرسیهای آزاداندیشی قرار بود همه در مورد هر چیزی كه میخواهند حرف بزنند. بالاترین ضمانت از جهت آزادی بیان و آزادی بعد از بیان هم به لحاظ امنیتی و قضایی داده شد اما چون فرهنگسازی صورت نگرفت، این اتفاق جدی گرفته نشد. برداشتم این است، برخی كه میگفتند ما حرف متفاوتی از اسلام داریم به چنین محافلی نمیآمدند تا حرفشان را بزنند و ظاهرا حرفی برای گفتن نداشتند. اما در حوزه نقشآفرینی اجتماعی و عمل اجتماعی به نظرم میرسد كه همه نظامهای دموكراتیك خواست و اراده مردم را برای مجوز دادن به كسانی كه قصد فعالیت میدانی دارند در نظر میگیرند. بالاخره مردم ما یك بار به اصل جمهوری اسلامی و یك بار به قانون اساسی رای دادند. در قانون اساسی حدود و ثغور فعالیت گروهها مشخص شده است؛ گروههایی كه میخواهند فعالیت اجتماعی داشته باشد باید در حدود و ثغور منافع حاكمیت و خواست مردم حركت كنند. نكته مهم دیگر بحث اولویتهاست. به اعتقاد من اولویت اصلی، بخشی از هموطنان ما هستند كه تحت فشار اقتصادی قرار دارند و این موضوع هم شؤونات مختلف اجتماعی و فرهنگی را نیز در بر میگیرد. حرف من این است كه تشكلهای دانشجویی در این چند سال اگر این اولویت را مورد توجه قرار میدادند الان نوع مواجههشان با مسائل متفاوت میشد. اگر اولویتهای جامعه مثل مسائل اقتصادی مورد تاكید قرار گیرد ما شاهد وحدت نظری در بین تشكلهای دانشجویی در پیگیری مطالبات خواهیم بود. توجه به این مسائل حتی باعث دلگرمی مردم نیز خواهد شد و آنها امیدوار میشوند كه مطالباتشان از سوی جریانها و تشكلهای دانشجویی پیگیری میشود.