روستای قنات ملك رابر، زادگاه حاجقاسم سلیمانی در پی شهادت ایشان سیاهپوش شد
كرمان در سوگ آرش كویر
نمیشود داغی روی سینهات چنگ بیندازد و جگرت را بدرد و فقط بغض كنی و دم نزنی. نمیشود وقتی آرش سرزمینت اینبار جان خود در تیر كرده، به تماشا بنشینی در سكوت و سلاح بركف نگیری و مگر سلاحی داری جز قلم و مگر میتوانی ننویسی و نگویی، حتی به قدر جملهای و ستونی و حتی به قدر همدردی با مردمانی كه بارها در همینجا از كویرشان، از میراث شان و از شادی و محرومیتشان نوشتهای؛ مردمانی كه حالا میراثی ارزشمندتر از هر میراث طبیعی و تاریخی را از كف دادهاند؛ مردمانی با میراثی انسانی و جهانی، جهانیتر از هر میراث ایرانی كه تاكنون در میراث جهانی به ثبت رسیده. كرمانیها شامگاه پنجشنبه بزرگترین داشته خود را از كف دادند. آرش كمانگیرشان را. آرش كمانگیر سرزمینمان و تمام سرزمینهای غرق در جور و ستم را. همین بود كه از صبح جمعه بیسرو سامان خود را به در منزل سردار رساندند، سردار شهیدشان. همین بود كه كرمان از صبح جمعه یكسر سیاهپوش شد، درغوغا فرو رفت و تبدار شد. خانه سردار هم، خانه كه نبود البته، بیت الزهرا بود؛ مكانی برای گردهمایی رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس و جایی برای برپایی روضه مادرشان زهرا(س). بیت الاحزانی در یكی از محلههای مركز شهر؛ جایی كه سردار هرگاه مجالی مییافت میان انبوه سفرهای سخت و طاقت فرسای رزمی و جهادی، سری به آنجا و مردمانش میزد و دستگیری شان میكرد تا بگوید دستگیری و مردم داری هم در چشمان زیبایش
به سان رزم است با دشمن.
و چه روزهای سخت و گریانی در پیش دارند مردمان خطه كویر؛ مردمان سرزمین آرش، مردمان
ایران زمین.
آرش كرمانیها، شهید سردار سلیمانی سال ۱۳۳۵ در روستای كوهستانی قنات ملك در شهرستان محروم رابر چشمان سبز و زیبایش را روی جهان گشود؛ همان جایی كه از صبح جمعه سراسر سیاهپوش شده.
فاتح دلها 12 سال ابتدایی زندگی اش را در قنات ملك بود و مثل خاكش سخت و ستبر و كویری شد. بعد به كرمان رفت و ادامه تحصیلات و بعد از انقلاب هم به سپاه پیوست؛ به جایی كه از همانجا به آسمان پر كشید.
نام حاجقاسم، اما از جانفشانیها و افتخارات پیاپیاش در لشكر 41 ثارا... كرمان در جنگ تحمیلی نقل محافل كرمانیها شد و الگوی جوانانشان. نام او اما بارها در والفجر ۸، كربلای ۴، كربلای ۵ و شلمچه شنیده شد و فقط اینها نبود، چراكه او مرد فرهنگ و عمران هم بود و ردپایش آنجا هم هویدا. اما شاید كرمانیهایی كه سردارشان را در سالهای اخیر بهندرت میدیدند، یكجا هر سال و یك موعد خاص خریدار قدوبالایش میشدند؛ آنجا كه تمام قامتش یكپارچه اشك میشد و دست به سینه روبهروی عزاداران مینشست و سبد سبد اشك میریخت. برای سالار شهیدش در تاسوعا و عاشورای خونبار، در روزهای سرخ محرم، مثل روزهای سرخ همین حالا كه این بار مردم سرزمینش مقابل تمثال او دست بر سینه به سوگ و ماتم مینشینند؛ سوگ آرشی دیگر، سوگ سیاوشی دوباره...
به سان رزم است با دشمن.
و چه روزهای سخت و گریانی در پیش دارند مردمان خطه كویر؛ مردمان سرزمین آرش، مردمان
ایران زمین.
آرش كرمانیها، شهید سردار سلیمانی سال ۱۳۳۵ در روستای كوهستانی قنات ملك در شهرستان محروم رابر چشمان سبز و زیبایش را روی جهان گشود؛ همان جایی كه از صبح جمعه سراسر سیاهپوش شده.
فاتح دلها 12 سال ابتدایی زندگی اش را در قنات ملك بود و مثل خاكش سخت و ستبر و كویری شد. بعد به كرمان رفت و ادامه تحصیلات و بعد از انقلاب هم به سپاه پیوست؛ به جایی كه از همانجا به آسمان پر كشید.
نام حاجقاسم، اما از جانفشانیها و افتخارات پیاپیاش در لشكر 41 ثارا... كرمان در جنگ تحمیلی نقل محافل كرمانیها شد و الگوی جوانانشان. نام او اما بارها در والفجر ۸، كربلای ۴، كربلای ۵ و شلمچه شنیده شد و فقط اینها نبود، چراكه او مرد فرهنگ و عمران هم بود و ردپایش آنجا هم هویدا. اما شاید كرمانیهایی كه سردارشان را در سالهای اخیر بهندرت میدیدند، یكجا هر سال و یك موعد خاص خریدار قدوبالایش میشدند؛ آنجا كه تمام قامتش یكپارچه اشك میشد و دست به سینه روبهروی عزاداران مینشست و سبد سبد اشك میریخت. برای سالار شهیدش در تاسوعا و عاشورای خونبار، در روزهای سرخ محرم، مثل روزهای سرخ همین حالا كه این بار مردم سرزمینش مقابل تمثال او دست بر سینه به سوگ و ماتم مینشینند؛ سوگ آرشی دیگر، سوگ سیاوشی دوباره...