ایران روی سر ما جا دارد!

گفت‌وگو با یک زوج ایرانگرد مشهدی که جاذبه‌های تاریخی و طبیعی كشورمان را با ایده‌ای خلاقانه به مردم معرفی می‌كنند

ایران روی سر ما جا دارد!

بهمن 96 از باغ اكبریه بیرجند گذشتند و زیبایی‌اش را برای همیشه ثبت كردند؛ دی 96 به مسجد بیدخت گناباد رسیدند و شكوه معماری‌اش را به خاطر سپردند؛ فروردین 97 پای كاشی‌كاری‌های زیبای مسجد غیاثیه خواف ایستادند و مبهوت بنایی شدند كه یادگار دوره تیموریان است. برای احسان امارلویی و حوریه اسكندری زوج گردشگر جوان مشهدی، قصه بازدید جاذبه‌های تاریخی و طبیعی كشورمان، قصه عشقی است كه به یك ایده خوب رسیده است. ایده‌ای كه آنها در دوسالی كه از زندگی مشترك‌‌شان گذشته باهم پروبال داده‌اند تا به اینجا برسد كه در یكی از غرفه‌های سی و سومین نمایشگاه ملی صنایع‌دستی محصولی را ارائه کنند كه حالا نشان كار و تلاش‌‌شان است؛ محصولی كه گره خورده به علاقه آنها به سفر.

مینا مولایی

سفر رفتن به‌عنوان یك زوج از كی دغدغه شما شد؟
امارلویی: من و همسرم قبل از ازدواج هردو اهل سفر بودیم، من از نوجوانی كوهنوردی و سنگ‌نوردی می‌كردم و یك طبیعت گرد بودم، همسرم هم دقیقا همین علاقه‌ها را داشت و در همین كوه و طبیعت بود كه با هم آشنا شدیم و بعد از ازدواج با توجه به علایق مشتركی که داشتیم تصمیم گرفتیم به جای این‌كه زندگی شهری را برای خودمان انتخاب كنیم بیشتر در سفر باشیم. 
اسكندری: نكته اینجاست كه وقتی تجربه سفر آزاد و رها مثلا با یك كوله‌پشتی را داشته باشید، واقعا به این نوع سفرها دلبسته می‌شوید و ترك كردنش كار سختی است. بعد هم كه بحث آشنایی و ازدواج من و احسان پیش آمد كه خوشبختانه همین علاقه مشترك به سفر، هردوی ما را به اینجا رساند كه زندگی در سفر را به عنوان سبك زندگی‌مان انتخاب كنیم.
انتخاب این سبك زندگی كار آسانی است؟
امارلویی: نه قاعدتا آسان نیست؛ برای افرادی كه سفر را به سبك زندگی‌‌شان تبدیل می‌كنند، چه آنهایی كه تنها سفر می‌كنند و چه زوج‌های گردشگر، همیشه بحث تامین هزینه‌های مالی سفر و زندگی مطرح است، برای ما هم همین موضوع از ابتدا مطرح بود و ساعت‌ها درباره‌اش فكر كردیم و ایده كار در سفر همین‌جا مطرح شد. كار در سفر البته اصطلاح مشترك است برای افرادی كه زندگی‌‌شان در سفر می‌گذرد، یعنی این‌كه چطور هم سفر كنند و هم هزینه‌های زندگی‌‌شان را دربیاورند . از آنجا كه ما در سفرهایمان برحسب علاقه شخصی همیشه از بناهای تاریخی و جاذبه‌های طبیعی ایران عكاسی می‌كنیم، تصمیم گرفتیم این عكس‌ها را به یك محصول جدید تبدیل كنیم كه با فروش‌‌شان علاوه بر این‌كه هزینه سفرهایمان را در می‌آوریم، در راه معرفی این مناطق از دریچه دوربین خودمان به دیگران قدمی برداشته باشیم.
پس این معرفی مشخصه اصلی محصولات شماست ؟ 
اسكندری: بله محصولات ما همگی شناسنامه دارند، با این توضیح كه متعلق به چه مكانی هستند و آن مكان چه ویژگی تاریخی یا طبیعی ای داشته. البته بیشتر سعی‌مان بر این است كه مكان‌هایی را معرفی كنیم كه یك مقداری ناشناخته‌تر و غریب‌تر هستند تا گردشگران بیشتری برای دیدن آنها تشویق شوند.
در مجموعه آثارتان بیشتر تصاویر چه نقاطی دیده می‌شود؟
امارلویی: ما در سفرهایمان آثار تاریخی و طبیعی استان‌های گلستان، مازندران، فارس، كرمان و یزد را معرفی كرده‌ایم، اما چون خودمان اهل مشهد هستیم و بیشتر سفرهایمان به استان‌های خراسان رضوی و خراسان جنوبی بوده، دیدنی‌های این دو استان بیشتر منعكس شده است.
از بین این همه عكس و طرح كه برای چاپ انتخاب كرده‌اید، خودتان كدام یكی را بیشتر دوست دارید؟
امارلویی: من همه آنها را دوست دارم. هركدام از آنها یك داستانی دارد، اما داستان یكی از این تصاویر همیشه در ذهن من ماندگار شده و آن هم تصویری است كه از كاشی‌كاری مدرسه شهاب‌الدین یزد ثبت كردیم كه اتفاقا یكی از طرح‌های پرفروشمان است. داستان این بود كه ما در بهمن 96 در یزد بودیم و در كوچه پس كوچه‌های باریك یزد با آن دیوارهای خشتی‌اش قدم می‌زدیم كه من خیلی اتفاقی به بنای مدرسه شهاب‌الدین رسیدم و با كاشی‌كاری‌ای روبه‌رو شدم كه واقعا بی‌نظیر بود. غربت و زیبایی این بنا همان‌جا من را گرفت، چون درهای این مدرسه بسته بود و یك حالت نیمه مخروبه‌ داشت. البته بنا شماره ثبت میراث فرهنگی داشت، اما به نظر می‌رسد به حال خودش رها شده. در پیگیری‌های بعدی‌ كه من داشتم، دیدم بازسازی‌های كوچكی هم رویش انجام شده بود، اما هنوز هم این بنا به نظر من خیلی غریب است و همین غربت همیشه در ذهنم ماندگار شده. 
 گردشگری و صنایع‌دستی دو كلمه‌ای است كه همیشه در كنار هم استفاده می‌شود، این صنایع‌دستی 
در زندگی شما كه بر محور معرفی جاذبه‌های گردشگری كشورمان می‌چرخد، چه جایگاهی دارد؟
اسكندری: بله اتفاقا مدتی است روی ایده‌ای فكر می‌كنیم كه برپایه صنایع‌دستی است. همان‌طور كه می‌دانید پارچه‌بافی سنتی ایرانی در تمام نقاط كشورمان رواج دارد. حالا هرجایی یك اسم خاصی دارد، برای مثال در یزد یك اسم، در كردستان یك اسم، در خراسان یك اسم... اما در مجموع با این‌كه شاید نوع بافت، رنگ و مواد اولیه و حتی وسیله بافت فرق كند، اما پارچه‌بافی سنتی صنایع‌دستی قدیمی كشورمان است كه ریشه چندهزار ساله هم دارد. ما در ایده بعدی كه برای كسب و كارمان در نظر گرفته‌ایم، می‌خواهیم محصول جدیدی را تهیه كنیم كه روی پارچه بافی خراسان رضوی یعنی همان فرت‌بافی انجام می‌شود. درحقیقت به نوعی می‌خواهیم این فرت‌بافی را احیا كنیم و درنظر داریم در طراحی محصول جدیدمان، پارچه اولیه، همین دست بافته خانم‌های روستایی باشد. اتفاقی كه یك جور اشتغال‌زایی هم هست و رونق صنایع‌دستی را هم به دنبال دارد. از طرف دیگر صنایع‌دستی از آن حالت تزئینی و دلی و ویترینی خارج می‌شود و به یك كالای مصرفی روز تبدیل می‌شود.


​​​​​​​طرح‌های ایرانی علیه طرح‌های خارجی 
برای این زوج گردشگر كه حالا ایده‌پرداز تولید یك محصول وطنی هم هستند، یعنی همان دستمال سرهایی كه با تصویر جاذبه‌های تاریخی و طبیعی كشورمان مزین شده‌اند، یك دغدغه فرهنگی انگیزه‌ای برای شروع كار بوده. انگیزه‌ای كه احسان امارلویی درباره‌اش به ما می‌گوید: «دستمال سر، محصولی است كه در سفر و ورزش زیاد كاربرد دارد، اما چون وارداتی بود همیشه با تصویری كه نشان‌دهنده فرهنگ بیگانه بود در كشورمان دیده می‌شد. من بارها دیده بودم كه قشر نوجوان از این دستمال سرها استفاده می‌كند و عموما هم تصویر چاپ شده روی این دستمال سرها، پرچم آمریكا، انگلیس یا عكس اسكلت یا گیاه ماریجواناست! تصاویری كه با فرهنگ و تاریخ ما بیگانه هستند. همین موضوع به دغدغه من تبدیل شد و همیشه این سؤال برایم مطرح بود كه چرا باید یك نوجوان 15 ساله ایرانی دستمال سری با تصویر پرچم یك كشور دیگر داشته باشد؟! همین دغدغه ما را هدایت كرد به سمت این‌كه از تصاویری برای چاپ روی دستمال سرها استفاده كنیم كه متعلق به كشور خودمان هستند، طرح‌هایی كه اصالت دارند و از نظر معماری و رنگ شناسی و... میراثی ارزشمند به شمار می‌روند.