یك ساعت زندگی
سیدهریحانه امینی
اگر از شما بپرسند تا به امروز چند ساعت زندگی كردهاید، حتما میگویید از حساب خارج است. اما به نظر من بسته به این است كه زندگی را چگونه تعریف كنید.تعریف ساعت مشخص است اما دعوا سر معنی زندگی است. بهراستی معنا و مفهوم حقیقی زندگی كردن را در چه میتوان یافت؟ تنها در نفس كشیدن؟
در آرامش؟ درچه؟!
بیایید زندگی را به یك دیگ غذا تشبیه كنیم. درون آن چه بریزیم؟ مواد اولیه مورد نیاز چیست؟ چاشنی چطور؟ با چه شعلهای باید گرم بماند. اصلا بگویید وقتی به آن سر نزنیم؛ سر هم میرود؟
حتما میپرسید مگر میشود آدمی به زندگی خودش سر نزند؟ مگر میشود با این پاها از زندگی خودش بیرون برود؟ من میگویم با این پاها نه ولی با این قلب چرا. من میشناسم آدمهایی را كه رفتهاند. از دنیا نه، ولی از زندگی چرا! رفتند و پشت سرشان را هم نگاه نكردند. بعضیها با توهم و خیال، زندگی را ترك میكنند. بعضی با افسردگی و حسرت و گاهی با اندوه و ملال. بعضیها در جنگ، زندگی را ترك میكنند. بعضیها در فقر. بعضی در زندانها و بعضی در بیمارستانها. باید به اینها بگویم: زندگی راه برگشت هم دارد! فقط كافی است در جاده درست بیفتند! درست است كه جادههای برگشت و جبران همیشه سربالاییاند و بالا رفتن ازشان نفس میخواهد، اما تو را به مقصد میرسانند.
اما بیایید نیمه پر لیوان را هم ببینیم! همانطور كه میشود ساعتها زندگی نكرد ،در یك ساعت هم میتوان سالها زندگی كرد. مثلا كسی كه بعد از سالها مشقت و تلاش طلای المپیك میگیرد روز بعد و حتی سالها بعد باز هم كه چشمانش را ببندد صدای تشویق تماشاچیان را میشنود و آن لحظه را هزاران بار زندگی میكند. پس ساعت آن چنان هم تعریف مشخصی ندارد!
بیایید گاهی برخلاف جهت شیب زمان حرکت كنیم. زندگی كنیم. زندگی ببخشیم و زندگی بیافرینیم.
در آرامش؟ درچه؟!
بیایید زندگی را به یك دیگ غذا تشبیه كنیم. درون آن چه بریزیم؟ مواد اولیه مورد نیاز چیست؟ چاشنی چطور؟ با چه شعلهای باید گرم بماند. اصلا بگویید وقتی به آن سر نزنیم؛ سر هم میرود؟
حتما میپرسید مگر میشود آدمی به زندگی خودش سر نزند؟ مگر میشود با این پاها از زندگی خودش بیرون برود؟ من میگویم با این پاها نه ولی با این قلب چرا. من میشناسم آدمهایی را كه رفتهاند. از دنیا نه، ولی از زندگی چرا! رفتند و پشت سرشان را هم نگاه نكردند. بعضیها با توهم و خیال، زندگی را ترك میكنند. بعضی با افسردگی و حسرت و گاهی با اندوه و ملال. بعضیها در جنگ، زندگی را ترك میكنند. بعضیها در فقر. بعضی در زندانها و بعضی در بیمارستانها. باید به اینها بگویم: زندگی راه برگشت هم دارد! فقط كافی است در جاده درست بیفتند! درست است كه جادههای برگشت و جبران همیشه سربالاییاند و بالا رفتن ازشان نفس میخواهد، اما تو را به مقصد میرسانند.
اما بیایید نیمه پر لیوان را هم ببینیم! همانطور كه میشود ساعتها زندگی نكرد ،در یك ساعت هم میتوان سالها زندگی كرد. مثلا كسی كه بعد از سالها مشقت و تلاش طلای المپیك میگیرد روز بعد و حتی سالها بعد باز هم كه چشمانش را ببندد صدای تشویق تماشاچیان را میشنود و آن لحظه را هزاران بار زندگی میكند. پس ساعت آن چنان هم تعریف مشخصی ندارد!
بیایید گاهی برخلاف جهت شیب زمان حرکت كنیم. زندگی كنیم. زندگی ببخشیم و زندگی بیافرینیم.