گفتوگوی صمیمانه با سروش صحت و محمدرضا رضاییان مجری و تهیهکننده کتابباز
کاش میشد سعدی مهمان کتابباز شود!
سروش صحت از جمله هنرمندهایی است که معاشرت با او لذت بخش است. از آنها که بیتکلف و بدون ادا مقابلت حاضر میشود و بدون سانسور یا... حرف میزند. از همانهایی که اهل قضاوت نیست و با اخلاق خوشش کاری می کند که بهت خوش بگذرد. در واقع نه تنها معاشرت دوستانه بلکه مصاحبه با سروش صحت هم همینطور است. برای همین اولش قصد کردم برای مصاحبه در خانه و کنار کتابخانهاش قرار بگذارم اما بنا به دلایلی ممکن نبود. درنهایت تصمیم گرفتیم بدون ترس از کرونا در یکی از روزهای بارانی اوایل اسفند همراه دوست خوبم محمدرضا رضاییان که تهیهکننده خوب برنامه کتابباز هم هست در دفتر روزنامه دور هم جمع شویم . در طول مصاحبه صحبتهای زیادی مطرح شد که بهخاطر کمبود فضا حداقل از نصفش چشمپوشی کردیم. حرفهایی در مورد افراد مختلفی که در این برنامه زحمت کشیدند یا مخالفتهای پشت پردهای که با این برنامه صورت گرفته. البته سعی کردیم چکیده همهشان را ضمن حفظ امانت به شما منتقل کنیم. امیدواریم شما هم به قدری که ما از این معاشرت لذت بردیم، لذت ببرید.
سید میلاد ناظمی / دبیر قابکوچک
رضاییان: ما یك فصل خیلی خوب 130 قسمتی را با امیرحسین صدیق رفته بودیم. امیرحسین با این فرض كه چیزی را بازی نمیكنم و ادای كسی را درنمیآورم به برنامه ما آمد. در ذهن من هم امیرحسین صدیق فرد كتابخوانی بود كه در سالهای اخیر از كتاب فاصله گرفته اما حالا پاتوقی راه انداخته كه حال خوب كتابی به خودش و مخاطب برگرداند. تقریبا از قسمت 50 و 60 كه گذشتیم این فضا پیشآمد كه چه برنامه خوبی! چه مهمانهای خوبی! كتاب خواندن چه خوب است!
كمكم زمزمههای این را شنیدیم كه مخاطب میگفت بس است، كتاب حس خوب دارد، حالا بگویید چه بخوانیم؟ ما تا پایان فصل اول با همان روش رفتیم اما برای فصل 2 تغییر شخصیتدادیم؛ یعنی باید امیرحسین صدیق را تبدیل میكردیم به یك آدم كتابی كه هرچه بگوید سند است و مخاطب میپذیرد اما شخصیت امیرحسین اینگونه نبود. ما به این نتیجه رسیدیم كه مجری باید كتابخوان ملی باشد و گشتیم ببینیم كتابخانه متحرك میتوانیم پیدا كنیم.
از طرفی در فصل اول وقتی برای آیتم به كتابخانه ملی رفته بودیم دوستانی كه راهنمایی میكردند یك صندلی نشان دادند و گفتند این میز آقای صحت است. البته در كنار سروش، گزینههای مختلفی هم برای فصل دوم مطرح بود كه در جلسهای كه با آقای دكتر احسانی و مدیران شبكه داشتیم جمعبندی بر این شد كه با آقای صحت گپی بزنم، چون آقای صحت مهمان فصل یك امیرحسین بود و با توجه به جذابیت و توانمندی مهمانان فصل یك او انتخاب شد البته دكتر احسانی و دوستان پیشنهادهای دیگری هم داشتند اما به جمعبندی رسیدیم كه ایشان انتخاب شوند .
صحت: وقتی به من گفتند اولش نگران شدم و جوابم مثبت نبود، چون مجریگری بلد نیستم. هنوز هم فكر نمیكنم كه بلد هستم ولی وسوسهای داشتم و در نهایت به دو سه علت پذیرفتم. یكی اینكه برخورد آقای رضاییان و مراوندی و دكتر احسانی خیلی خوب بود. دلیل دیگر اینكه من به كتاب و صحبت در مورد كتاب علاقهمندم. یكی دیگر اینكه میشود در مورد كتاب با آدمهایی كه نگرشها و طرز فكرهای مختلف دارند حرف زد.
گزینههای دیگر چه كسانی بودند؟
رضاییان: محمدحسین میثاقی بود. هومن سیدی بود . اشكان خطیبی بود، افراد مختلفی بودند. لیست ده دوازده نفره داشتیم.
وقتی سروش صحت به برنامه اضافه شد یادمهست هجمههایی به برنامه شد كه چرا مثلا سروش صحت؟
رضاییان: طبیعتا وقتی یك برنامه شروع موفقی دارد پذیرش تغییر را برای مخاطب سخت میكند. مخاطب میتواند عام باشد یا مدیران و مسؤولان باشند. طبیعتا هركسی ذائقهای دارد. ما در بخشهای مختلف با مدیرانی مواجه میشدیم كه انتقادات صریح و جدی داشتند و در كنارش مسؤولانی كه تایید و موافقتهای جدی و سنگینی نشان میدادند.
آن زمان در حد یكی دو نامهنگاری اتفاق افتاد كه دنبالش را نگرفتیم و اجازه ادامه دادن را ندادیم، اما هرچه جلوتر رفتیم همه تحسین كردند. الان بهجایی رسیده است که مرا تحسین میكنند چه انتخاب خوبی! حقیقتی كه به آن معتقد هستم و خیلیها هم به من میگویند این است كه در ایران نمیشود سروش صحت پیدا كرد.
سروش تو باموج منفی روبهرو نشدی؟ چیزی پشیمانت نکرد؟
صحت: راستش نه! خصلتی كه ما داریم این است كه اگر از كسی خوشمان بیاید به خود آن فرد میگوییم اما اگر بدمان بیاید نمیگوییم. البته نظرات محدودی در مخالفت خودم دیدم اما موج خیر. پیشمان هم نشدم چون از همان اول پشتصحنه برنامه برایم خیلی دلانگیز بود. نكتهای كه خیلی جالب است اینكه به هیچ وجه عقاید و سلایقمان منطبق باهم نیست، اما از معاشرت و همفكری با هم لذت میبریم. اختلاف نظراتمان هم هیچ وقت به مشاجره یا ناراحتی ختم نمیشود. تا به حال با هم قهر نكردهایم. از طرفی همه ما كارهای دیگری داریم. افشین شركتی دارد و آقای رضاییان در برنامههای متعددی كار میكند. من سریال و فیلم میسازم و اینها اصلا برای ما كماهمیت نیستند و چه بسا سنگینتر باشند و پول بیشتری هم دارند، اما اینجا همه ما علاقهمند هستیم. یك چیزی است كه به آن دلبسته شدهایم و این دلبستگی به خاطر بازتاب و بازخوردی است كه دیدهایم. اینكه از آدمهایی كه اصلا در طیف فكری تو نیستند و فكرش را نمیكنید یا با تو همفكر نیستند برنامه را دوست دارند تا جناحها و گروههای مختلف سنی، اجتماعی و... نه تنها این افراد بلكه كلی از عزیزانی كه در خارج از كشور هستند برنامه را دنبال میكنند. بیایید كامنتها را برای شما نشان بدهم كه از كانادا، فرانسه انگلیس، ژاپن، آلمان، سنگاپور، مالزی و ایرانیها این برنامه كتابی را میبینند و نظر میدهند. مثلا در كانادا گروهی تشكیل شده كه كتابها را بررسی میكنند. اینها حس خیلی خوبی ایجاد میكند .
فصل 2 به خوبی تمام شد، اما فصل 3 دچار افت شد. چرا؟ اصلا این حرف را قبول دارید؟
صحت: از پیغامهایی كه گرفتیم میگویم اینضعف را به نسبت فصل 4 قبول میكنم، اما آن موقع خبری از ضعف نبود. البته انرژی مخاطبان در فصل 2 باعث شد ما دل و جرات پیدا كنیم كه غیر آدمهای شناختهشده مهمانهای جذابی دعوت كنیم. وقتی ما یكی دو مهمانی داشتیم كه خیلی شناختهشده نبودند، مردم گفتند مهمانهایی كه ما میخواهیم همینها هستند. پس از فصل 3 حضور اینها پررنگتر شد. در واقع فصل 3 مفصلی بود كه اگر به آن شكل اجرا نمیشد هیچوقت به فصل 4 نمیتوانستیم برسیم .
رضاییان: ما در فصل 3 كماكان چهره مشهور داشتیم و مثل فصل 4 تنها تفاوت و تلاش این بود كه هم برنامه برای عموم جذاب بماند و هم بهناچار كه در مخاطب وفادارند، در 200 قسمت پیدا كرده بودیم كه ساعتشان را با پخش برنامه تنظیم میكردند كه با پنج دقیقه تاخیر باید جواب كامنت میدادیم. این مخاطبان محتوای عمیقتر طلب میكردند به همین دلیل بخش كارشناسی اضافه كردیم كه در حوزههای مختلف سلایق بیشتری بتواند پوشش بدهد و به نیازها پاسخ عمیقتری بدهد؛ مثلا با دكتر كاكاوند برنامههای جذابی داشتیم و در مخاطبسنجیمان متوجه شدیم مردم ادبیات كهن را دوست دارند و در هفته یك ربع تا بیست دقیقه برنامههای مرتبط با آن را تماشا خواهند کرد. همچنین متوجه شدیم دكتر شكوری در حوزه روانشناسی مخاطب ثابت دارد و میتوان در هفته 20 دقیقه به ایشان زمان داد. به این شکل توانستیم مخاطبانی را که به کارشناسان علاقه خاصی داشتند مدیریت کنیم. مخاطبان نه چندان حرفهای را به این شکل نگه میداشتیم و بخش معرفی کتاب دکتر رضایی و در کنارش بخش خاص دکتر فراستی به مسائل جهان میپرداخت و افراد علاقهمند به فرم را به خود جذب میکرد.
برویم سراغ آدمهایی مثل مجتبی شكوری كه چهره نبودند اما با كتابباز چهره شدند و كتابباز كشفشان كرد و آدمهای جذاب و عمیقی كه چهره نبودند اما خوبند و عمیق هستند. چطور آدمی مثل مجتبی شكوری را پیدا كردید؟
رضاییان: آقای شكوری در باغ كتاب مدیر آموزشی بود و توسط دوستی به من معرفی شد. یك بار اتفاقی ایشان را دیدم و قرار بود یك ربع حرف بزنیم اما یک ساعت و نیم گپ زدیم و قصه زندگیاش را تعریف كرد. آنجا شماره رد و بدل كردیم و رفاقت لحظهای و نسبی پیش آمد. شب همه خانواده جمع بودیم و قصههایش را به خواهر برادرها گفتم. دیدم همه گریه میكنند گفتم پس این آدم قصه جذابی دارد. در فصل2 آقای شكوری را دعوت كردیم، تا آن موقع بازخورد عمیق و عجیب از مخاطب نگرفته بودیم. ناگهان دیدیم ویدئوهای این برنامه دست به دست میشود. آن موقع ما تصمیم گرفتیم فصل سوم كارشناس ثابت را پر رنگتر داشته باشیم.
اجرای شما در كنار افرادی خودشان مؤلف هستند و شهرتی دارند تحتتاثیر قرار نمیگرفت؟
صحت: نه خیلی برایم لذتبخشتر و دوستداشتنیتر و پرشور و حالتر بود.
رضاییان: كتابباز قصهگو است. قصهگو و شنونده اصلی سروش صحت است. سروش میگوید مجری خوبی نیستم اما حتما قصهگوی خوبی است و از آدمها قصه را بیرون میكشد. در بخشهای كارشناسی هم نگاه كنید رفتارش خیلی شیرین است و گفتوگوی سروش صحت را میتوان تدریس كرد. چون قصهگوییاش پررنگ است. ستاره شدن آقای شكوری هم به این دلیل است كه قصهگوی خیلی خوبی است. آقای فراستی اگر مینشیند در كتابباز و اتفاقا چهره دیگری از آقای فراستی میبینیم كه در رسانه تعریف نشده بود چون اینجا مقابل آقای قصهگو مینشیند و بقیه آدمها همین طور .
برنامه شما مجری مولف دارد، مهمانها و كارشناسانی هم مثل آقای رضایی و مجتبی شكوری و ... خودشان میدانند چه میخواهند بگویند. پس اینوسط نقش سردبیر برنامه چیست؟
صحت: نقش سردبیر برنامه كه افشین صادقیزاده باشد خیلی خیلی خیلی مهم و پررنگ است. در بخش كارشناسان سردبیر كاری نمیكند چون موضوع صحبت را خودشان انتخاب میکنند اما در مهمانها تعیینكننده است. در روالی كه رسیدیم اول كه مهمان میآید بعد از سلام و علیك، آقای رضاییان و افشین صادقیزاده از اتاق بیرون میآیند و با مهمان گپ نیمساعته و گاهی دو ساعته میزنند من هم نمیروم در اتاق كه صحبتها اگر دوباره مطرح شد عكسالعمل و حسهایم دروغ باشد. افشین از صحبت مهمان به من نمیگوید اما كلیت فضا را میگوید، یكسری سوال هم میدهد و لطفی كه میكند این است که میگوید نمیخواهد لزوما به سوالات پایدار بمانی اما سوال یك مهمترین سوالات است، پس من با سوال یک پیش میروم و میبینم سوال به درستی انتخاب شده و میتوان مسیر گفتوگو را خوب پیش برد. افشین رضاییان همیشه در کار با من این دادوستد را دارد و از همینطریق هم مسیر برنامه را تعریف میکند، این خیلی كمككننده و مهم است .
انتخاب مهمان را چه كسی انجام میدهد؟
صحت: انتخاب مهمان را افشین، آقای مراوندی و خود من انجام میدهیم. اتاق فكری داریم كه پیشنهادهایمان را با همدیگر مطرح میکنیم. برخی افراد مورد تایید قرار نمیگیرند و برخی هم تایید میشوند. البته برخی چهرهها را هم خود شبکه به ما پیشنهاد میدهد.
رضاییان: واقعا افشین صادقیزاده نمیدانم چنددرصد ولی سهم بسزایی در این شكلی شدن كتابباز داشته، همیشه در سیاستگذاریهای كتابباز نظرات افشین پیش رو بوده و مسیرهای تازهای را برایمان باز کرده است. او روزنامهنگار حرفهای است که در مجلات هم کار کرده است. در واقع کار کردن در تلویزیون نیازمند تخصصهای مختلفی است و ما در کارنامه افشین میبینیم در کارهای مستند و برنامهسازی چهره موفقی بوده، خلاصه که باید بگویم ژورنالیست بودن از ارکان اصلی و مهم کسانی است که با کتابباز کار میکنند.
در همین بحث مهمان كجاها به چالش خوردید؟ ممنوعیتها اذیتتان نكرد؟
رضاییان:همیشه افرادی هستند كه در آنتن تلویزیون ممنوعالتصویر میشوند و در تلویزیونهای همه دنیا طبیعی است و در همه رسانههای دنیا خطوطی تعریف شده دارند. واقعیت این است كه من حق میدهم هركسی حقوق خودش را داشته باشد اما به من و امثال من به عنوان اعضای این خانواده اعتماد كنند و دستمان را باز بگذارند. واقعیت این بوده كه من در هر برنامه خواستم مخاطبان و اعتمادشان را جلب كنم. به عنوان برنامهساز تمام تلاشم را میکنم تا برنامهام قویتر شود و به قول معروف پایههای حکومتم را محکمتر کنم. ممکن است در برخی موارد سلیقه من و مدیران با هم فرق داشته باشد و مشاجرهای هم در بگیرد اما میدانم حتی این مشاجرهها از سر دلسوزی شکل گرفته و باید هر دو باهم کنار بیاییم. درک میکنم که آنها هم باید پاسخگو باشند.
در بحث معرفی كتاب چالشی نداشتید؟
رضاییان:به نظرم معرفی كتاب در برنامه كتابباز از حركتهای پیشرو تلویزیون بود. ما میدانیم تلویزیون هزینههای تبلیغ مختلفی دارد و بسیار گران است اما آقای دكتر علیعسكری و آقای مهدوی مهر خیلی كمك كردند كه تسهیل شود چون واقعا ناشران ما از نظر اقتصادی قوی نیستند.
من شنیدهام گهگاهی در معرفی كتابهای بعضی نویسندگان چالش داشتید. درست است؟
رضاییان:بله البته همه این كتابها قانونی و مجوزدار بودند اما كاش این چند دستگی حل میشد. یعنی جای واحدی سیاست فرهنگی كل نظام را تعریف میكرد و با یك مشی همه میرفتند. البته در برنامه ما با دید كارشناسی اسامی كتابها ونویسندههای زیادی مطرح میشد. برای مثال به شكل متعدد در برنامه ما راجع به صادق هدایت حرف زده شده.
در این سه سال سروش صحت، فیلم سینمایی ساخته، بازی هم كرده، همه اینها وقتهای زیاد از آدم میگیرد یك چالش این است كه آدم وقت كند برود سر پروژهای كه هویت جدی دارد و چالش دیگر این است كه در برنامه كتابی باید به روز باشد، فقط اجرا نیست، با آدمهای مختلف باید در ارتباط باشد این را چطور مدیریت كردید؟
صحت: اولا من بسیار آدم تنبلی هستم. اینقدر در روز وقت تلف شده زیاد دارم كه اگر از آنها استفاده میكردم عجیب بود، خیلی وقت پرت زیاد است اما خواندن نه به عنوان كار و شغل و حرفه همیشه بخشی از زندگی من بوده و فرقی ندارد كه در كتابباز حضور داشته باشم یا نه. خلاصه که در هر حالت میخوانم و خواهم خواند، تا وقتی که زندهام و چشم و مغزم اجازه میدهد. نمیتوان اهمیت دادن من به کتاب را منحصر به برنامه دانست، مثل این است که بگوییم یک نفر برنامه آشپزی دارد و پرخور شده است! غذاخوردن همیشه بخشی از زندگی اوست، همانطور که کتابخواندن همیشه بخشی از زندگی من.
هفتهای چقدر؟
صحت: نمیتوانم زمان دقیقه را اعلام کنم، اما میتوانم بگویم همانطور که موبایلم را چک میکنم، کلیدم را چک میکنم، بودن کتاب را هم همراهم چک میکنم، در ماشین یا هر جای دیگری کتاب با من است، همانطور که فندک با یک آدم سیگاری است. اینها را برای پزدادن و ژست گرفتن نمیگویم چون کتاب جزئی از زندگی من است.
رضاییان:من خیلی کمتر از سروش کتاب میخوانم ولی آخرین کتابی که خواندم همه دروغ میگویند بود که سروش بهمن هدیه داد.
الان چه میخوانید؟
صحت: آخرین كتابی كه خواندم «همه دروغ میگویند»نوشته ست استیونز و دیوید ویتس با ترجمه ریحانه عبدی بود، کتابی بسیار خوب و خواندنی .
تعامل شما با مهمانهای برنامهتان چگونه است؟
صحت: با اكثر قریب به اتفاق مهمانهایمان در مورد عقاید سیاسی، اجتماعی و... شباهت نداریم اما در مورد موضوع مورد علاقه صحبت میكنیم و آن در مورد كتاب حرف زدن و كتاب خواندن است كه نقطه اشتراك همه ما است. وقتی با آقای كاكاوند در مورد ادبیات فارسی، شعر و نثر صحبت میكنید یا با دكتر شكوری درباره روانشناسی و سبك زندگی صحبت میكنید یا خانم مصطفیزاده در مورد ادبیات كودك یا آقای فراستی در مورد فرم صحبت میكند موضوعی است كه برای همه ما دلنشین و دلانگیز است.
اتفاق ویژه فصل چهارم كتاب كودك و پرداخت پروندهای به موضوعاتی مثل كلاسیكخوانی، بینوایان و.. بود كه اولی جایش خیلی در تلویزیون خالی است، این دو چطور شكل گرفت؟
رضاییان: دو سال است كه بچهدار شدم و واقعیت این است كه خود جهان مطالعه در من تاثیر میگذارد. ما نباید یكسویه و با یك تفكر و جریان وارد جهان كتاب شویم. باید جهانشمولتر باشیم كه بحث بازههای مختلف سنی هم از این جنس است. در فصلهای یك تا سه مخاطبان زیاد گفتند كه كاش كتاب كودك معرفی كنید و واقعیت این بود كه ضرورتش را حس نمیكردیم و جایش را در برنامه ممكن نمیدیدیم. ولی الان به قاطع میگویم كتابباز را برای نسل دخترم میسازم. الان میگویم كه اگر بخواهیم فرهنگسازی عمیق كنیم جایش رده سنی كودك است .
صحت: اضافه شدن خانم مصطفیزاده دقیقا از روی بازخوردها است. در مورد پرونده هم این گونه است. مخاطبان، سیاستگذاران اصلی برنامه هستند و حرفشان تاثیر مستقیم دارد. اینها مدام میگفتند ایكاش كتابی میگذاشتید وسط وحرف میزدید.
برای فصل بعد چه برنامهای دارید؟
رضاییان: برای فصل بعد یكی از مسائلی كه خیلی برای ما پررنگ است حضور خود مخاطب در برنامه ما است، یعنی دنبال این هستیم كه از جنس دورهمیهایی كه گفتیم و نمونه را نشان دادیم نمونههای دیگر را جمع كنیم و اینها را در برنامه بیاوریم و مخاطبان وفادار برنامه و كتابخوان را. شأن برنامه ایجاب میکند حضورشان در برنامه باشد و فضای تعاملی ایجاد شود و ایدههای دیگر كه فكر میكنیم .
چه كسی را دوست داشتید دعوت كنید و نشده؟
رضاییان: من حسرتی که دارم این است كه دوست داشتم حاج قاسم سلیمانی مهمان برنامه كتابباز باشند. بعد شهادتشان این حسرت خیلی زیادتر شد چون هر وقت كه عكسی از ایشان در طول پرواز و... منتشر میشد كتاب شاخصی در دستشان بود.
صحت: سعدی را خیلی دلم میخواست بیاید، حافظ، مولوی و عطار را خیلی دلم میخواست! خیلی دلم میخواست كامو مهمان ما باشد. البته در کنارش میخواهم بگویم که از مهمانهایی كه به برنامه ما میآیند خیلی خیلی متشكرم و دلم میخواهد تلویزیون به ما اجازه بدهد مهمانهای خیلی بیشتری بیاوریم. ما در برنامههای خیلی موفقمان سه دسته آدم بودند كه خیلی از نظر مخاطب جذاب بودند. یكی آدمهای خیلی ناشناخته ولی در كار خودشان صاحب تفكر. گروه دیگر آدمهایی مثل رامین حیدری یا حسن معجونی كه در برنامههای زیادی معمولا شركت نمیكنند و ما خیلی مفتخر بودیم كه به برنامه ما آمدند مخاطب هم میدید كه اینها چه دانش وسیعی دارند و چقدر كتابخوان هستند. در كنار اینها مهمانهایی داشتیم از طیفهای مختلف مثل آقایان یامینپور و دهنمكی كه بیننده زوایای دیگری از اینها را دید. حالا من اسم هركسی را بگویم با ترس و لرز و دلهره میگویم چون خیلیها را یادم میرود.
آنهایی كه شدنی است و زنده هستند و در ایران هستند.
صحت: دوست دارم بدانم كه نویسندگان، فیلسوفان و چهرههای سیاسی مثلا وزیر ارشاد چه میخوانند؟ یا مثلا کاش میشد آقای رئیسجمهور و رئیسمجلس مهمان ما بودند یا حتی خود آقای دكتر علیعسكری مهمان ما بودند. اینكه مدیران ما چه میخوانند، فرهیختگان چه میخوانند برای ما مهم است. یا دوست دارم كه علی پروین و علی دایی حرف بزنند و بگویند آیا ورزشكاران باید بخوانند یا نباید بخوانند.
در این مهمانها، چهرههای سیاسی، مشكل این است كه نمیآیند، دعوت نمیشوند یا محدودیت از جای دیگر است؟
صحت: فكر میكنم كتابخوان نیستند!
خاطره با مزه محمدرضا رضاییان از تاریخچه رابطهاش با سروش صحت
از سروش متنفر بودم!
رضاییان: كتابباز برنامه شبكه نسیم است و كسی باید اجرای كتابباز را به عهده میگرفت كه هم نشاط و سرگرمی داشته باشد هم آگاهی و دانش و مطالعه. شبكه نسیم كسی را میخواست كه با نشاط و سرگرمی بین مردم شهره شود و سروش به وسیله برنامههای سرگرمی و سریالهایی كه كار كرده بود چهرهاش شناخته شده بود. جا دارد اینجا از دكتر كلانی و دكتر اسلامی یاد كنم كه در فصل اول وقتی قرار بود كتابباز شكل بگیرد نظرات خاصی داشتند. مثل آقای دكتر كلانی میگفت كه من فضای جذاب و پرمخاطب را ایجاد كردم تا دورچین برنامه كتابی باشد.
حالا در کنار همه تعریفهایی که از سروش انجام دادم و همهاش عین حقیقت بود این را هم ذکر کنم که من قبل از سروش صحت متنفر بودم. امكان نداشت سروش صحت در فیلمی باشد من شبكه را عوض نكنم یا فیلمی ببینم و نروم در اتاقی دیگر. واقعا ازش متنفر بودم! در ذهنم یك آدمی بود كه ادای روشنفكر را در میآورد. البته من هم جوان بودم و نمیدانم كه چرا این حس را به سروش داشتم.
صحت: پس برای همین دیر دعوتم كردی کتاب باز؟
رضاییان: (با خنده) واقعا بله! اصلا رغبتی نداشتم! حتی در پشت صحنه هم نمیخواستم با هم صحبت كنیم. واقعا من از هیچكس بدم نمیآمد به جز تو.
دلیلش را هم نمیدانم. شاید چون من خانواده سنتی دارم كه در موارد مختلف ما را با گارد بزرگ كرده بودند و سروش صحت در واقع نماد همه گاردهای من بود. ولی بدون شناخت گارد داشتم. پشت صحنه كتابباز از دور دیدم آدم بدی هم نیست. در حد سلام علیك و عكس هم حرف زدیم اما من را تحویل نگرفت. این حس من زمانی شكست كه در جلسهای كه با آقای دكتر احسانی نشستیم و صحبت كردیم جمعبندی براین شد كه سروش صحت مجری ما شود. خدا گذاشت در کاسهام! در واقع هرجایی در زندگی ادعای بزرگی كردم یا حرف عجیب غریبی زدم خدا در زندگی من گذاشت. این جا اعتراف میکنم که در رسانه دو استاد بزرگ دارم یكی وحید یامینپور است یكی سروش صحت است. اینقدر خدا به من لطف كرد كه باید از این آدم یاد بگیری ولی آدمی كه از او متنفر بودم الان تبدیل به عزیزترین آدم زندگی من تبدیل شده كه فارغ از فضای كار اینقدر به او علقه دارم كه مسائل شخصی خودم را از سروش مشورت میگیرم.
آدمی كه دورترین فرد به من بوده الان نزدیكترین آدم من است و با همه وجود دوستش دارم. خیلی اتفاق باحالی است و این باعث شد نگاه من خیلی بازتر شود. وقتی که قرار شد سروش صحت مجری كتابباز شود من با خودم میجنگیدم كه تو فازت چیست كتاب فضایش گفتوگو است این شعارها را میدهی اما خودت دور ایستادی برو با خودت بجنگ من بدون اینكه با خودم بجنگم یادگرفتم با آدمها بدون گارد و بدون كلیشههای ذهنی باید مواجه شد، از هر نحله، طرز فكر و عقیده، ممكن است كه مسلمان هم نباشد و در دورترین نقطه ایستاده باشد، اما این الزاما تایید همه افكار نیست. یادگرفتم با كلیشههای ذهنی با هرچیزی مواجه نشوم. بزرگترین چیزی كه كتابباز برای من داشته این بود که كتاب خواندن اهل مطالعه بودن اشتباهات بزرگی را برای آدم رو میكند.