داستان زنبور و مار  و كرونا و آنفلوآنزا

داستان زنبور و مار و كرونا و آنفلوآنزا

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

 روزی یك زنبور و یك مار بر سر موضوعی دچار بحث و اختلاف نظر شدند. مار گفت: آدم‌ها بیش از آن‌كه از نیش من بمیرند، از ظاهر ترسناك من جان به جان‌آفرین تسلیم می‌كنند. زنبور قبول نكرد و گفت: این‌چنین نیست. مار گفت: می‌توانم حرف خود را اثبات كنم. زنبور گفت: چگونه؟ مار گفت: آن مرد را كه در آنجا خوابیده، می‌بینی؟ زنبور گفت: بلی. مار گفت: من سراغ او می‌روم و نیشش می‌زنم و مخفی می‌شوم. آنگاه تو بالای سر او پرواز كن، انگار كه تو او را نیش زده‌ای. آن‌وقت ببینیم چه می‌شود. زنبور قبول كرد و با هم سراغ مرد خوابیده رفتند و مار او را نیش زد و زنبور بالای سر او به وزوز پرداخت. مرد بر اثر درد ناشی از نیش از خواب پرید و زنبور را دید و بر پدر و مادر او لعنت فرستاد و سپس شروع به مكیدن جای نیش و تخلیه زهر كرد و یك گاز استریل روی جای نیش گذاشت و پس از مدتی خوب شد. مار رو به زنبور كرد و گفت: حالا برعكس. تو او را نیش بزن و مخفی شو و من زیر پای او فیس‌فیس خواهم كرد. سپس هردو سراغ مرد رفتند و زنبور او را نیش زد و مخفی شد و مار شروع به فیس‌فیس كرد. مرد بر اثر درد ناشی از نیش از خواب پرید و وقتی مار را دید از ترس پا به فرار گذاشت و به‌خاطر وحشت از مار زهر را تخلیه نكرد و مرهمی هم بر زخم نگذاشت و چند ساعت بعد بر اثر نیش زنبور و استرس ناشی از دیدن مار،دار فانی را وداع گفت. در این لحظه حكیمی كه به همراه مریدان از آنجا می‌گذشت رو به مریدان كرد و گفت: دیدید؟ بدانید كه بیماری‌ها نیز چنین‌هستند.
برای مثال بیماری كرونا كه درصد مرگ و میر پایینی دارد به‌خاطر ترس عمومی مردم بسیاری از ممالك دنیا را به حال تعطیل درآورده، اما بیماری آنفلوآنزا كه درصد مرگ و میر بالایی دارد به‌خاطر آن‌كه كسی از آن نمی‌ترسد، انگار نه انگار. حكیم سپس به كانال‌ها و پیج‌های خبری كه به ترس عمومی دامن می‌زنند فحش‌های زشت داد و به‌همراه مریدان برای انجام تست كرونا به‌سمت بهداری مجلس شورای اسلامی حركت كرد.