نقد شعر
دکتر مهدی سیار از شاعران و ترانهسرایان خوب کشور است. در این ستون، اشعار شما نوجوانها را با نقدهایی کوتاه اما آموزنده از ایشان منتشر میکنیم.
فاطمه میرزایی/ بوشهر/ متولد 1382
ماه فهمید ز چشمم غم در جانم را /حال بیحوصله و بغض چراغانم را
در همین اشک فرومانده چه اسراری بود؟/که به هم ریخته حال مه تابانم را
یادت ای آه سحرگاه شده کابوسم/ترس دارد ببرد یکشبه ایمانم را
آه این اشک چه دارد طلب از ثانیهها/که کند آینه این دیدۀ بارانم را
آه لعنت به نگاهی که گرفتارم کرد/ کاش میشد که بگیرم ز تو چشمانم را
مطلع برای یک غزل مثل ویترین برای یک مغازه است و نقشی اساسی در جذب مخاطب و ترغیب او به ورود به عالم شاعر دارد. مطلع غزل خانم میرزایی از این جذابیت برخوردار است و دنیای شاعرانه خوبی را برای ما ترسیم میکند؛ دنیایی که در آن «ماه» غم آدمها را از چشمهایشان میخواند و بغضها چراغانیاند! همین جا کمی صبر کنیم: «بغض چراغان» ترکیب تازه ای است و با فضای کلی بیت اول که در شبی مهتابی رخ میدهد هم تناسب دارد؛ اما از نظر معنایی شاید در نگاه اول کمی غریب و بی منطق به نظر برسد. اما اگر کمی تأمل کنیم و درخشش اشک در چشم را تصور کنیم معنای این ترکیب روشنتر میشود: اشکهایی که «بغض» را چراغانی کرده اند. چنین تصویرسازی جای تبریک دارد و میتوان به خانم میرزایی توصیه کرد که همین نگاه را در شعرهایش پی بگیرد. نگاهی که در امتداد این غزل چندان مجال ظهور نیافته است.
محمدمعین پوریالن/ قم/متولد 1380
زمین زیارت او را که آرزو میکرد/برای پاکی خود نیّت وضو میکرد
خدیجه بیکسیاش را به اذن حضرت حق/همیشه با گل نشکفته گفتوگو میکرد
شکوه و عزت عالم به دست فاطمه است/و جبرئیل از او کسب آبرو میکرد
به غیر این گل هجده بهار دیده خدا/نداشت کوثر دیگر وگرنه رو میکرد
به راه بود و همیشه وجود پاکش را/بهشت در دل افلاک جستجو میکرد
گذشت مدتی و با علی سخن میگفت/گذشت مدتی و تا نظر به او میکرد
امید زندگیام، همسرم، عزیز دلم/چه عاشقانه صدای پسرعمو میکرد
دلی که دائم از آن مهر و رحم جاری بود/چگونه با دل اهل مدینه خو میکرد
این غزل روان و خوش آهنگ است. شاعر برای رسیدن به قافیه و همجوشی قافیه با ردیف به تکلف نیفتاده و جمله ها با جریان طبیعی زبان شکل گرفته اند. اما شاعر ما باید در مضمون پردازی و نیز ریزه کاری های بیانی و تصویری دقت و همت بیشتری به خرج دهد. مثلا به بیت آغازین (مطلع) نگاه کنید. میتوانیم از شاعر بپرسیم که زمین فقط «نیت وضو میکرد»؟ یا آستین بالا میزد و وضو هم میگرفت؟! حتما منظور شاعر این دومی است اما نتوانسته حرف را تمام کند. حال تصور کنید شاعر همین مضمون را اینگونه تکمیل میکرد که زمین با چشمه هایش (یا رودهایش) برای زیارت وضو میگرفت! بیت دوم هم زیباست اما قید «به اذن حضرت حق» چیزی به مضمون اصلی اضافه نمیکند و زاید به نظر میرسد.در بیت آخر هم «مهر» با «رحم» تقریبا هم معناست و انگار شاعر فقط برای پر شدن وزن از هر دو استفاده کرده است.
فاطمه میرزایی/ بوشهر/ متولد 1382
ماه فهمید ز چشمم غم در جانم را /حال بیحوصله و بغض چراغانم را
در همین اشک فرومانده چه اسراری بود؟/که به هم ریخته حال مه تابانم را
یادت ای آه سحرگاه شده کابوسم/ترس دارد ببرد یکشبه ایمانم را
آه این اشک چه دارد طلب از ثانیهها/که کند آینه این دیدۀ بارانم را
آه لعنت به نگاهی که گرفتارم کرد/ کاش میشد که بگیرم ز تو چشمانم را
مطلع برای یک غزل مثل ویترین برای یک مغازه است و نقشی اساسی در جذب مخاطب و ترغیب او به ورود به عالم شاعر دارد. مطلع غزل خانم میرزایی از این جذابیت برخوردار است و دنیای شاعرانه خوبی را برای ما ترسیم میکند؛ دنیایی که در آن «ماه» غم آدمها را از چشمهایشان میخواند و بغضها چراغانیاند! همین جا کمی صبر کنیم: «بغض چراغان» ترکیب تازه ای است و با فضای کلی بیت اول که در شبی مهتابی رخ میدهد هم تناسب دارد؛ اما از نظر معنایی شاید در نگاه اول کمی غریب و بی منطق به نظر برسد. اما اگر کمی تأمل کنیم و درخشش اشک در چشم را تصور کنیم معنای این ترکیب روشنتر میشود: اشکهایی که «بغض» را چراغانی کرده اند. چنین تصویرسازی جای تبریک دارد و میتوان به خانم میرزایی توصیه کرد که همین نگاه را در شعرهایش پی بگیرد. نگاهی که در امتداد این غزل چندان مجال ظهور نیافته است.
محمدمعین پوریالن/ قم/متولد 1380
زمین زیارت او را که آرزو میکرد/برای پاکی خود نیّت وضو میکرد
خدیجه بیکسیاش را به اذن حضرت حق/همیشه با گل نشکفته گفتوگو میکرد
شکوه و عزت عالم به دست فاطمه است/و جبرئیل از او کسب آبرو میکرد
به غیر این گل هجده بهار دیده خدا/نداشت کوثر دیگر وگرنه رو میکرد
به راه بود و همیشه وجود پاکش را/بهشت در دل افلاک جستجو میکرد
گذشت مدتی و با علی سخن میگفت/گذشت مدتی و تا نظر به او میکرد
امید زندگیام، همسرم، عزیز دلم/چه عاشقانه صدای پسرعمو میکرد
دلی که دائم از آن مهر و رحم جاری بود/چگونه با دل اهل مدینه خو میکرد
این غزل روان و خوش آهنگ است. شاعر برای رسیدن به قافیه و همجوشی قافیه با ردیف به تکلف نیفتاده و جمله ها با جریان طبیعی زبان شکل گرفته اند. اما شاعر ما باید در مضمون پردازی و نیز ریزه کاری های بیانی و تصویری دقت و همت بیشتری به خرج دهد. مثلا به بیت آغازین (مطلع) نگاه کنید. میتوانیم از شاعر بپرسیم که زمین فقط «نیت وضو میکرد»؟ یا آستین بالا میزد و وضو هم میگرفت؟! حتما منظور شاعر این دومی است اما نتوانسته حرف را تمام کند. حال تصور کنید شاعر همین مضمون را اینگونه تکمیل میکرد که زمین با چشمه هایش (یا رودهایش) برای زیارت وضو میگرفت! بیت دوم هم زیباست اما قید «به اذن حضرت حق» چیزی به مضمون اصلی اضافه نمیکند و زاید به نظر میرسد.در بیت آخر هم «مهر» با «رحم» تقریبا هم معناست و انگار شاعر فقط برای پر شدن وزن از هر دو استفاده کرده است.