جنازه‌اش كجاس جناب سروان؟

جنازه‌اش كجاس جناب سروان؟

حامد عسکری روزنامه‌نگار


من نمی‌دونم چی بود جناب سروان. اندازه یه گربه بود. یعنی كله‌اش گربه بود تنش آدمیزاد. یكی دو من وزن داشت. بقچه غذا‌شو برده بودم سر جالیز. رفتیم نشستیم زیر سایه كه نون خورش بخوره از توی جوال خر بیرونش آورد گفت برا تو... من چه می‌دونستم چیه... گفت پایین جالیز رو آب شسته بود، پدیدار شده بود زیر زمین ورش داشته بود آورده بود... به خدا جناب سروان ما روحمونم خبر نداشت... اومد به من گفت ببرمش دهگاه بشورمش... نونشو كه خورد برگشتم اون سر زمین كار داشت. اومدم خونه. انداختمش توی سنگ روشویی توی حیاط خیس بخوره. رفتم نمازمو خوندم برگشتم... با سیم افتادم به جونش... یكی دوبار خرناسه كشید زیر دستم... مجسمه عجیبی بود جناب سروان... گل‌شو شستم... یهو دیدم دستم سرخه... عین خون، اولش گفتم زنگ آون آهنی كله شه... چه میدونم شایدم من وهمی شدم... بعد گذشت. نوروز تهرونیا اومده بودن... جا و پناه نداشتن... می‌گفتن خبرنگاریم. عكاسیم فیلمور داریم. خسرو مروت كرد، آقایی كرد، پناهشون داد... اومدن خونه... شام خورده سیگار گیرونده بودن كه دیدنش... من تو آشپزخونه بودم فقط صداشونو می‌شنیدم. به خسرو گفتن می‌خریمش... خسرو گفت مال زنمه... بی من آب نمی‌خورد... صداش كردم گفتم هرجور صلاحه خودت دانی... اومد گفت خوب میخرن... می‌تونیم با پولش وانت بخریم... فروخت، وانت خریدیم. زندگی‌مون به سامون شده بود. دیگه دستش به كار نمی‌رفت. یه چیزویی خریده بود می‌گفتش: گنج‌یاب. شبا می‌افتاد به جون زمینای مردم و مثه جگر زلیخا شرحه شرحه می‌كرد پی گنج... هزار بار گفتمش به خدا خسرو من هیچی نمی‌خوام... برو سر همون جالیز به همین كشت خیار و گوجه و پیاز راضی‌ام... نه طلا می‌خوام نه تنور گازی نه هیچی دیگه... طمع ورش داشته بود. حرف به كله‌اش نمی‌رفت. می‌گفتمش خسرو جان اینا معلوم نی صاحاباشون كیه. جن و آل گذاشتن موكلشونه... قبول نمی‌كرد... یه دو سفر هم رفت كردستان و پاكستان معامله كنه... دیگه كمتر می‌دیدمش... رفتیم شهر خونه خریدیم... می‌گفت تو چیكار داری... چندسال كار می‌كنم بارمو می‌بندم بعد میام می‌شینم سر زندگیمون... به خدا جناب سروان من نه ماه شكم داشتم این تو بیابونا پی مجسمه سگ و گربه و گرگ بود. بلدكار شده بود... اون شب اومد. بشكن و بالا می‌نداخت. یه گونی پول آورده بود می‌گفت یه باره طرفای سلیمانیه عراق داره میره بخره... بتونه ردش كنه تركیه دیگه كار نمی‌كنه... گفتم این پولا بوی خون می‌ده نرو... بمون... یه پا وایساد كه میرم... رفت... حالا اومدم شما داری می‌گی سرش رو بریدن... پولی هم كنارش تو ماشینش نبوده... به خدا جناب سروان من چه می‌دونستم این كار جرمه... یعنی می‌دونستم نمی‌دونستم این اینقد كله‌گنده بازی در میاورده... من یه حساب بانكی‌ام ندارم جناب سروان... مشت مشت پول می‌آورد میذاشت رو طاقچه من خرج خونه می‌كردم... من چه بدونم از كجا... هربار می‌پرسیدم می‌گفت نترس حلاله من حواسم هست.
می‌گم جناب سروان حالا جنازه‌اش كی میرسه؟ كی كشته‌ش؟ من می‌دونم جناب سروان همون مجسمه... همون كه كله گربه داشت همون هركار بود كرد... همون خاكسترنشینمون كرد...‌ای پدرت طمع و مال دنیا بسوزه.