نوجوانها از نگاهشان به اوقات فراغت و تابستان نوشتهاند
سال تعطیلی 99-98!
مریم قنبرنژاد ۱۷ ساله،تهران
فراغتها
خبری میگوید
که مدارس تعطیل
درسهامان را هم
پشت گوشیهامان
باید آغاز کنیم
فارغ از میز و کلاس
فارغ از تق تق گچ
فارغ از خواب خوشِ
زنگ پایان کلاس
و کنون ما همگی
خسته، بیحوصلهایم
مادرم میگوید
دور کن اینها را
به خوشیاش فکر کن
به زمانِ آزاد
به فراغتهایی
که برایت هستند
و به این اوقاتی
که رها از همهچیز
وقت داری تا تو
به خودت اندیشی
به خودت، رفتارت
به تمام جانت...
حال
تو به دور از ناله
بنشین فکر بکن
که چگونه باید
بهتر از این باشی...
کوثر سعیدفر 16 ساله از دزفول
مثل «شاه فرامرز» باشید!
نقل است که اوقات فراغت شاه فرامرز دوم فرا رسیده و وی حسابی حوصلهاش سر رفته بود. شاه فرامرز رو کرد به وزیر و گفت: این دلقک دربار را فرا بخوان بلکه چارهای برای حوصله سر رفته ما کند. وزیر گفت: اعلیحضرت! دلقک دربار مرخصی گرفته! شاه گفت: پس چه کنیم با این حوصله سر رفته؟ وزیر رفت بهدنبال چاره. بعد از چند روز به دربار شاه فرامرز برگشت و گفت: به جای دلقک دربار چند نفر را سراغ داریم در فضای مجازی که حضرت همایونی را سرگرم میکنند. شاهفرامرز با اینکه نمیدانست فضای مجازی چیست، پیشنهاد وزیر را پذیرفت.
وزیر روی یک تلفن همراه اینستاگرام نصب کرد و به شاه داد. شاه به وزیر گفت: اشتباه نمیکنی میرزا؟ این مال قرن بیست و یک است ! تم متن ما تاریخی است! وزیر گفت: قرن بیست و یکیها تجربه در خانه ماندنشان زیاد بود از آنها برای سرگرمکردنتان مشورت گرفتم! شاه فرامرز شروع به کار کردن با اینستاگرام کرد و روزهای اوقات فراغتش را فقط با اینستاگرام سپری میکرد.
شبها در لایو سلبریتیها و روزها در پی دیدن استوریهایی با هشتگ خودم-پزِ دختران. اوضاع کشور داشت بههم می ریخت، شاه فرامرز تمام اصول کشورداری را فراموش کرده بود و تمام روز در اینستاگرام میچرخید. وزیر نگران اوضاع شد. دوران اینکه گوشی را از دست کسی بگیرند هم تمام شده بود. به فکر چاره افتاد که ناگهان فکری به ذهنش رسید. به محضر شاه رفت و به او پیشنهاد داد به جای چرخیدن بیهوده در اینستاگرام در کلاس مجازی «صفر تا صد کشورداری با نسترن» شرکت کند تا هم حوصلهاش سر نرود و هم چیزهای جدید یاد بگیرد.
فاطمه کریمی از خمینیشهر
آسمان آبی حضور
زمان گذشت و قلبم گواهی میدهد که به یقین تو میآیی و این دورانِ فراقت به پایان میرسد. تو میآیی و آینههای زنگار گرفته و قرنها جهالت و سکوت و روزمرگی را دوباره جلا خواهی داد.تو میآیی و قلبهای سیاه شده از تنهایی را دوباره با حضور روشنیبخشِ خود نورانی خواهی کرد...
تو میآیی و دلم را خویشاوند تمامِ اوقات بیفراغتم از جهان میکنی. تو میآیی و چشمانِ جهان را به آبشاران زلال معنویت پیوند میزنی.تو میآیی و فریاد فروخته ستمدیدگان جهان را معنا میبخشی...
تو میآیی و من خوب میدانم که روزی از همین دریچه که سالهاست بسته مانده است، جوانهای خواهد رویید، جوانهای سبز که از خیال همیشه منتظر من به سمت آسمانهای آبی حضور تو سر بر خواهد آورد...
فاطمه زارعکار 17ساله از املش
اوقات فراق تو
میگویند بنویس از اوقات فراغت
اما هرچه فکر میکنم فقط یادم میآید اوقات فراقم!
فارغ از گرفتاری و کار شدیم اما یادت نکردیم ! درست در لحظاتی که باید یادت میکردیم ! هرگاه گرهای در کارمان افتاد ، ناامید شدیم و راهی نداشتیم دست به دامانت شدیم ،بنده شدیم ، عهدی بستیم و توبه کردیم
اما وقتی به آرامش رسیدیم و وقتمان خالی شد ...
و امان از این اوقات آسودگی و فراغت که تا میآمد انگارنهانگار قولی بود و شرطی!
اینقدر در این اوقات غرق میشدیم تا گرهی بخورد میان زندگیمان، آنجاست که میفهمیم از فراقتمان!
و دوباره یادت میکردیم.
سونیا مولایی 17ساله از شهریار
تابستان کرونایی
تابستان هر کسی را به یاد چیزی میاندازد.شکموها یاد میوههای دلنشینش،خوابالوها یاد تا ظهر خوابیدن و کسانی مثل من که از درس و مدرسه بیزارند یاد تعطیلات میافتند. البته یک دسته دیگر از افراد هم هستند که با آمدن تابستان یاد تولدشان میافتند و با فکر به کادوهای احتمالی قند در دلشان آب میشود.
رسیدن تابستان را به همه این دوستان و خودم تبریک میگویم.تعطیلات برای ما دانشآموزان معنای دیگری دارد.اگر همین الان از دانشآموزی بپرسید که برای تابستان چه برنامهای دارد احتمالا از کوهنوردیهای هر روز صبح وبعد کمی درسخواندن و پیادهروی در عصر سخن خواهد گفت.اما حقیقت این است که این برنامهها فقط تا لحظات پایانی بهار جواب میدهد. با شروع تابستان یا دقیقتر یعنی از ساعت صفر یکم تیرماه زندگی ما دگرگون میشود.
اوج این دگرگونی سفر از اتاقهایمان به پذیرایی و خوابیدن روبهروی تلویزیون است.در این فصل صبحانه را رسما از یاد میبریم و تنها دلیل این موضوع بیدارشدنمان دقیقا چند دقیقه قبل از ناهار است.اگر از سن و سالمان خجالت نکشیم تمام برنامه کودکهای تلویزیون را هم میبینیم.اما تابستان امسال با سالهای پیش تفاوت دارد؛ تفاوتش این است که ما همه این کارها را از چند ماه پیش که قرنطینه شروع شد انجام دادهایم.بعد از این میزان استراحت خسته شدهایم و نیاز به استراحت داریم.
بیایید این تابستان به خودمان قول بدهیم کارهایی که دوست داریم را در خانه انجام بدهیم. تا سواد خواندن نوشتن از یادمان نرفته کمی کتاب بخوانیم، مهارتهای جدید بیاموزیم و به یکدیگر کمک کنیم. حالا من رسیدن تابستان را به دوستانی که برنامههای خوبی برای انجام دادن دارند خیلیخیلی تبریک عرض میکنم.
فراغتها
خبری میگوید
که مدارس تعطیل
درسهامان را هم
پشت گوشیهامان
باید آغاز کنیم
فارغ از میز و کلاس
فارغ از تق تق گچ
فارغ از خواب خوشِ
زنگ پایان کلاس
و کنون ما همگی
خسته، بیحوصلهایم
مادرم میگوید
دور کن اینها را
به خوشیاش فکر کن
به زمانِ آزاد
به فراغتهایی
که برایت هستند
و به این اوقاتی
که رها از همهچیز
وقت داری تا تو
به خودت اندیشی
به خودت، رفتارت
به تمام جانت...
حال
تو به دور از ناله
بنشین فکر بکن
که چگونه باید
بهتر از این باشی...
کوثر سعیدفر 16 ساله از دزفول
مثل «شاه فرامرز» باشید!
نقل است که اوقات فراغت شاه فرامرز دوم فرا رسیده و وی حسابی حوصلهاش سر رفته بود. شاه فرامرز رو کرد به وزیر و گفت: این دلقک دربار را فرا بخوان بلکه چارهای برای حوصله سر رفته ما کند. وزیر گفت: اعلیحضرت! دلقک دربار مرخصی گرفته! شاه گفت: پس چه کنیم با این حوصله سر رفته؟ وزیر رفت بهدنبال چاره. بعد از چند روز به دربار شاه فرامرز برگشت و گفت: به جای دلقک دربار چند نفر را سراغ داریم در فضای مجازی که حضرت همایونی را سرگرم میکنند. شاهفرامرز با اینکه نمیدانست فضای مجازی چیست، پیشنهاد وزیر را پذیرفت.
وزیر روی یک تلفن همراه اینستاگرام نصب کرد و به شاه داد. شاه به وزیر گفت: اشتباه نمیکنی میرزا؟ این مال قرن بیست و یک است ! تم متن ما تاریخی است! وزیر گفت: قرن بیست و یکیها تجربه در خانه ماندنشان زیاد بود از آنها برای سرگرمکردنتان مشورت گرفتم! شاه فرامرز شروع به کار کردن با اینستاگرام کرد و روزهای اوقات فراغتش را فقط با اینستاگرام سپری میکرد.
شبها در لایو سلبریتیها و روزها در پی دیدن استوریهایی با هشتگ خودم-پزِ دختران. اوضاع کشور داشت بههم می ریخت، شاه فرامرز تمام اصول کشورداری را فراموش کرده بود و تمام روز در اینستاگرام میچرخید. وزیر نگران اوضاع شد. دوران اینکه گوشی را از دست کسی بگیرند هم تمام شده بود. به فکر چاره افتاد که ناگهان فکری به ذهنش رسید. به محضر شاه رفت و به او پیشنهاد داد به جای چرخیدن بیهوده در اینستاگرام در کلاس مجازی «صفر تا صد کشورداری با نسترن» شرکت کند تا هم حوصلهاش سر نرود و هم چیزهای جدید یاد بگیرد.
فاطمه کریمی از خمینیشهر
آسمان آبی حضور
زمان گذشت و قلبم گواهی میدهد که به یقین تو میآیی و این دورانِ فراقت به پایان میرسد. تو میآیی و آینههای زنگار گرفته و قرنها جهالت و سکوت و روزمرگی را دوباره جلا خواهی داد.تو میآیی و قلبهای سیاه شده از تنهایی را دوباره با حضور روشنیبخشِ خود نورانی خواهی کرد...
تو میآیی و دلم را خویشاوند تمامِ اوقات بیفراغتم از جهان میکنی. تو میآیی و چشمانِ جهان را به آبشاران زلال معنویت پیوند میزنی.تو میآیی و فریاد فروخته ستمدیدگان جهان را معنا میبخشی...
تو میآیی و من خوب میدانم که روزی از همین دریچه که سالهاست بسته مانده است، جوانهای خواهد رویید، جوانهای سبز که از خیال همیشه منتظر من به سمت آسمانهای آبی حضور تو سر بر خواهد آورد...
فاطمه زارعکار 17ساله از املش
اوقات فراق تو
میگویند بنویس از اوقات فراغت
اما هرچه فکر میکنم فقط یادم میآید اوقات فراقم!
فارغ از گرفتاری و کار شدیم اما یادت نکردیم ! درست در لحظاتی که باید یادت میکردیم ! هرگاه گرهای در کارمان افتاد ، ناامید شدیم و راهی نداشتیم دست به دامانت شدیم ،بنده شدیم ، عهدی بستیم و توبه کردیم
اما وقتی به آرامش رسیدیم و وقتمان خالی شد ...
و امان از این اوقات آسودگی و فراغت که تا میآمد انگارنهانگار قولی بود و شرطی!
اینقدر در این اوقات غرق میشدیم تا گرهی بخورد میان زندگیمان، آنجاست که میفهمیم از فراقتمان!
و دوباره یادت میکردیم.
سونیا مولایی 17ساله از شهریار
تابستان کرونایی
تابستان هر کسی را به یاد چیزی میاندازد.شکموها یاد میوههای دلنشینش،خوابالوها یاد تا ظهر خوابیدن و کسانی مثل من که از درس و مدرسه بیزارند یاد تعطیلات میافتند. البته یک دسته دیگر از افراد هم هستند که با آمدن تابستان یاد تولدشان میافتند و با فکر به کادوهای احتمالی قند در دلشان آب میشود.
رسیدن تابستان را به همه این دوستان و خودم تبریک میگویم.تعطیلات برای ما دانشآموزان معنای دیگری دارد.اگر همین الان از دانشآموزی بپرسید که برای تابستان چه برنامهای دارد احتمالا از کوهنوردیهای هر روز صبح وبعد کمی درسخواندن و پیادهروی در عصر سخن خواهد گفت.اما حقیقت این است که این برنامهها فقط تا لحظات پایانی بهار جواب میدهد. با شروع تابستان یا دقیقتر یعنی از ساعت صفر یکم تیرماه زندگی ما دگرگون میشود.
اوج این دگرگونی سفر از اتاقهایمان به پذیرایی و خوابیدن روبهروی تلویزیون است.در این فصل صبحانه را رسما از یاد میبریم و تنها دلیل این موضوع بیدارشدنمان دقیقا چند دقیقه قبل از ناهار است.اگر از سن و سالمان خجالت نکشیم تمام برنامه کودکهای تلویزیون را هم میبینیم.اما تابستان امسال با سالهای پیش تفاوت دارد؛ تفاوتش این است که ما همه این کارها را از چند ماه پیش که قرنطینه شروع شد انجام دادهایم.بعد از این میزان استراحت خسته شدهایم و نیاز به استراحت داریم.
بیایید این تابستان به خودمان قول بدهیم کارهایی که دوست داریم را در خانه انجام بدهیم. تا سواد خواندن نوشتن از یادمان نرفته کمی کتاب بخوانیم، مهارتهای جدید بیاموزیم و به یکدیگر کمک کنیم. حالا من رسیدن تابستان را به دوستانی که برنامههای خوبی برای انجام دادن دارند خیلیخیلی تبریک عرض میکنم.