تیشرت سبز کاهویی
محمد لطفی نویسنده
صدای «قرچ قرچ» پایههای صندلی رفتهبود روی اعصاب طاهره خانم. تا میآمد ذهنش را جمع کند و چیزی روی کاغذ اضافه کند ، «قرچ» بعدی ، رشته افکارش را مثل ماکارونی ترد خرد میکرد ؛ « یه دو دقیقه آروم میگیری بفهمم دارم چیکار میکنم؟ صدای اون لامصبو در نیار انقدر».
سینا با سگرمههای توی هم ، ظرف تخمه سیاه را روی میز عسلی کنار صندلی راک رها کرد و رفت توی اتاق که به کارهای بدش فکر کند!
لیست طاهره خانم داشت تکمیل میشد. ذهنش را بردهبود توی 10، 12 شب قبل و تقریبا دستش آمدهبود که 11 هدیهای که
به پسرش دادهاند پیشکشی کدام مهمانها بوده. شک کردهبود که تیشرت سه دکمه سبز کاهویی را عمو مصطفی هدیه دادهبوده یا خاله زهره که با یک تماس ، شکش برطرف شد. پایان تماس طاهره خانم و خواهرش یک «آخی» و دو «الهی» بود و قرار و مدارهای تهیه و ارسال تاج گل.
عمو مصطفی ، همان عموی تیشرت سبز کاهویی ، عموی سینا نبود ؛ عموی بزرگ مادر و خالهها و داییهای سینا بود که پنج ماه به زور دختر و پسرهاش ، فقط توی حیاط خانهاش در حسین آباد لویزان لولیدهبود و خسته از قرنطینه حوصله سرآور ، دعوت طاهره را رد نکردهبود و تیشرت سبز کاهویی به دست ، آمدهبود تولد سینا.
عمو مصطفی ترسو نبود ؛ همان قدر که عمو مصطفی ترسو نبود ، طاهره خانم هم کاسبی بلد نبود ؛ حتی پای عابربانک هم که میرفت از اینها بود که پشت سریهاش، زیر لب چرت و پرت نثارش میکردند. اما حالا به لطف نترس بودن عمویش ، دلال خوبی شدهبود ؛ دلال مرگ ؛ دلال جان دادن عمو مصطفی.
اخبار ساعت 4 شبکه خبر و الفاظ تکراری مبتلایان و درگذشتگان و بهبودیافتگان ، زیرصدای حاضر شدن طاهره خانم بود که داشت روسری مشکی سرش میکرد که برود با حمیده ، تاج گل سفارش بدهد برای ارسال به خانه عمو مصطفی.
طاهره خانم ، بی گناه ترین قاتل عزادار دنیا بود.
سینا با سگرمههای توی هم ، ظرف تخمه سیاه را روی میز عسلی کنار صندلی راک رها کرد و رفت توی اتاق که به کارهای بدش فکر کند!
لیست طاهره خانم داشت تکمیل میشد. ذهنش را بردهبود توی 10، 12 شب قبل و تقریبا دستش آمدهبود که 11 هدیهای که
به پسرش دادهاند پیشکشی کدام مهمانها بوده. شک کردهبود که تیشرت سه دکمه سبز کاهویی را عمو مصطفی هدیه دادهبوده یا خاله زهره که با یک تماس ، شکش برطرف شد. پایان تماس طاهره خانم و خواهرش یک «آخی» و دو «الهی» بود و قرار و مدارهای تهیه و ارسال تاج گل.
عمو مصطفی ، همان عموی تیشرت سبز کاهویی ، عموی سینا نبود ؛ عموی بزرگ مادر و خالهها و داییهای سینا بود که پنج ماه به زور دختر و پسرهاش ، فقط توی حیاط خانهاش در حسین آباد لویزان لولیدهبود و خسته از قرنطینه حوصله سرآور ، دعوت طاهره را رد نکردهبود و تیشرت سبز کاهویی به دست ، آمدهبود تولد سینا.
عمو مصطفی ترسو نبود ؛ همان قدر که عمو مصطفی ترسو نبود ، طاهره خانم هم کاسبی بلد نبود ؛ حتی پای عابربانک هم که میرفت از اینها بود که پشت سریهاش، زیر لب چرت و پرت نثارش میکردند. اما حالا به لطف نترس بودن عمویش ، دلال خوبی شدهبود ؛ دلال مرگ ؛ دلال جان دادن عمو مصطفی.
اخبار ساعت 4 شبکه خبر و الفاظ تکراری مبتلایان و درگذشتگان و بهبودیافتگان ، زیرصدای حاضر شدن طاهره خانم بود که داشت روسری مشکی سرش میکرد که برود با حمیده ، تاج گل سفارش بدهد برای ارسال به خانه عمو مصطفی.
طاهره خانم ، بی گناه ترین قاتل عزادار دنیا بود.