سبـک زنــــدگــی کـــرونایی
علیرضا رأفتی روزنامهنگار
الان دیگر همه چیز تغییر کرده. مثل آهن مذابی که بریزند توی قالب و بعد از مدتی دست و پا زدن و قلزدن و سرخ و زرد شدن، بالاخره آرام میگیرد و سفت میشود و قالب میگیرد، ما دیگر قالب زندگی با ویروس همهگیر را گرفتهایم. آن اوایل وقتی هنوز داشتم قل میزدم و سرخ و زرد میشدم و هنوز ماسک روی صورتم رد نینداخته بود، وقتی میخواستم از کرونا بنویسم ذهنم پر میکشید طرف تمثیلها و تشبیههای شاعرانه که: آه ببینید! چقدر همه شبیه هم شدهاند! این اندوه بزرگ زیبایی هم دارد! ببینید! فقیر و غنی وقتی ماسک میزنند هم شکل میشوند! فقیر و غنی یکسان از ویروس حذر میکنند و یکسان در خطرند...!
اما حالا که آرام گرفتهام و ساکت به در و دیوار این قالب ویروسی نگاه میکنم فکر میکنم چقدر آن حرفهای شاعرانه، مثل همه حرفهای شاعرانه، تصویر غلطی از جهان بود. حالا میبینیم که در ابتلا به ویروس کرونا هم فقیر و غنی با هم فرق
دارند.
حالا میشود دید کارگری که صبح تا شب باید توی فضای بسته کارگاهی نمور کار کند و ماسک برایش تقریبا غیرقابل تحمل است خیلی بیشتر از صاحب کارخانهای که حالا کارخانهاش را از دوربین مداربسته در خانه میبیند و مدیریت میکند، در خطر ابتلا به ویروس است. حالا میبینیم که میشود ژل ضدعفونی با رایحه و رنگهای مختلف خرید و گذاشت توی جای لیوان کنسول خودرو و به این فکر نکرد که دست مردمی که توان اقتصادی خرید این چیزها را ندارند حتی با الکل خالص هم نمیتواند ضدعفونی بشود.
حـــالا که مـــــاسک، همان ماسک سفید بهداشتی یک شکل، تبدیل به یک لباس شده و پای مد وسط آمده میشود چیزهای جالب دیگر هم دید. مثلا برندهایی که ماسک مارکدار تولید میکنند و در مغازهها و بوتیکهای همین شهرهای خودمان با قیمتهای چند صد هزار تومانی میفروشند. حالا میشود دید که فردی با ماسک صدهزار تومانی برند فلان روی صورت، با فردی با ماسک بهداشتی معمولی که یک هفته است عوضش نکرده شبیه به هم نیستند. همه بحرانها، وقتی شکل میگیرند و شروع میشوند شکل جهان را تغییر میدهند و دست شاعرکان را برای رنگ زیبایی پاشیدن به جهان باز میکنند. اما همه بحرانها بعد از مدتی سرد شده و به سبک زندگی تبدیل میشوند و کمکم پای تجمل وسط میآید و همان آش و همان کاسه. حالا که سرد شده و قالب گرفتهام میبینم تمام چیزهایی
که روزهای اول کرونا از شکل جهان در اپیدمی نوشتهام اشتبـــــاه بــــود.
ضمن عذرخواهی از شما خواننده محترم!
اما حالا که آرام گرفتهام و ساکت به در و دیوار این قالب ویروسی نگاه میکنم فکر میکنم چقدر آن حرفهای شاعرانه، مثل همه حرفهای شاعرانه، تصویر غلطی از جهان بود. حالا میبینیم که در ابتلا به ویروس کرونا هم فقیر و غنی با هم فرق
دارند.
حالا میشود دید کارگری که صبح تا شب باید توی فضای بسته کارگاهی نمور کار کند و ماسک برایش تقریبا غیرقابل تحمل است خیلی بیشتر از صاحب کارخانهای که حالا کارخانهاش را از دوربین مداربسته در خانه میبیند و مدیریت میکند، در خطر ابتلا به ویروس است. حالا میبینیم که میشود ژل ضدعفونی با رایحه و رنگهای مختلف خرید و گذاشت توی جای لیوان کنسول خودرو و به این فکر نکرد که دست مردمی که توان اقتصادی خرید این چیزها را ندارند حتی با الکل خالص هم نمیتواند ضدعفونی بشود.
حـــالا که مـــــاسک، همان ماسک سفید بهداشتی یک شکل، تبدیل به یک لباس شده و پای مد وسط آمده میشود چیزهای جالب دیگر هم دید. مثلا برندهایی که ماسک مارکدار تولید میکنند و در مغازهها و بوتیکهای همین شهرهای خودمان با قیمتهای چند صد هزار تومانی میفروشند. حالا میشود دید که فردی با ماسک صدهزار تومانی برند فلان روی صورت، با فردی با ماسک بهداشتی معمولی که یک هفته است عوضش نکرده شبیه به هم نیستند. همه بحرانها، وقتی شکل میگیرند و شروع میشوند شکل جهان را تغییر میدهند و دست شاعرکان را برای رنگ زیبایی پاشیدن به جهان باز میکنند. اما همه بحرانها بعد از مدتی سرد شده و به سبک زندگی تبدیل میشوند و کمکم پای تجمل وسط میآید و همان آش و همان کاسه. حالا که سرد شده و قالب گرفتهام میبینم تمام چیزهایی
که روزهای اول کرونا از شکل جهان در اپیدمی نوشتهام اشتبـــــاه بــــود.
ضمن عذرخواهی از شما خواننده محترم!