ماجرای 2 دوست  و ریپورت اند بلاك

ماجرای 2 دوست و ریپورت اند بلاك

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

 شخصی در هنگام گلچرخ زدن در شبكه‌های اجتماعی به‌طور اتفاقی صفحه یكی از دوستان دوران دانشگاه خود را كه سال‌ها بود او را ندیده و از وی خبری نداشت پیدا كرد و به دایركت وی رفت و ضمن معرفی خود، احوال وی را جویا شد. ساعتی بعد دوست موردنظر آنلاین شد و دایركت شخص را دید و ضمن اظهار خوشحالی از یافتن وی به دایركت وی پاسخ گفت. شخص كه هنوز آنلاین بود، پس از احوالپرسی‌های معمول و مرور خاطرات شیرین گذشته، از دوست موردنظر پرسید: از احوال خود برایم بگو. چه می‌كنی و در چه حالی. دوست موردنظر نوشت: دو سال پیش ازدواج كردم. شخص نوشت: تبریك می‌گویم، چه خوب. دوست مورد نظر نوشت: جای تبریك ندارد، همسرم زن بسیار ولخرج، دهن‌بین، عصبی و اذیت‌كنی بود. شخص نوشت: متاسفم، چه بد. دوست موردنظر نوشت: جای تأسف ندارد. چرا كه بسیار پولدار و از خانواده‌ای ثروتمند بود. شخص نوشت: خب، چه خوب. دوست موردنظر نوشت: خیلی خوب نبود. ظرف دو سال همه پول‌ها را به شاخ گاو زدیم و حیف و میل كردیم. شخص نوشت: چه بد. دوست موردنظر نوشت: خیلی هم بد نشد، چون تهش به‌اندازه این‌كه یك خانه به‌نام خودم بخریم پول ماند. شخص نوشت: چه خوب. دوست موردنظر نوشت: خوب كه چه عرض كنم. چندماه پیش كل ساختمان بر اثر اتصال سیم برق سوخت و خاكستر شد. شخص نوشت: اوه چه بد. دوست موردنظر نوشت: خیلی هم بد نشد. چراكه زنم داخل خانه بود و خاكستر شد و از دستش خلاص شدم. در این هنگام، مرد كه از توالی خبرهای خوب و بد كلافه و از موضع غیرانسانی دوست موردنظر در قبال مرگ همسرش عصبانی شده بود، نوشت: خاك بر سرت حیوان. یك انسان در آتش سوخته و خاكستر شده، آن‌وقت تو می‌گویی بد نشد؟ خاك بر سر تو و نگاه غیرانسانی و ضدزن تو و هفت جد و آبادت. وی سپس دوست موردنظر را ریپورت و بلاك كرد و به ادامه گلچرخ خود در شبكه‌های اجتماعی پرداخت.