پدرهای کاسب
علیرضا رأفتی روزنامهنگار
خاطرات کودکی کسانی که پدر کاسب داشتند همه تقریبا یک جور است. همه کسانی که پدرشان مغازه داشته و در هر صنفی کاسب بوده، تصاویر محوی از کودکی به یاد دارند که شش روز چشم میمالیدند که جمعه صبح تا شب به گردش و تفریح بزنند، اما پدر پنجشنبه که میشده با هزار وعده و وعید که فردا برایت فلان چیز را میخرم و میآورم توجیهش میکرده که کار دارد و باید جمعه مغازه را باز کند. همه کسانی که پدر کاسب داشتهاند، تصاویر محوی از یک سررسید کهنه که سال به سال عوض میشد، را به یاد دارند. یک سالنامه با جلد چرمی که بین هر ورقش چند کاغذ و قبض و چک و رسید اضافه میشد و منگنه میخورد و تا آخر سال قطر سالنامه چند برابر میشد و ورقهایش پاره پاره. پدر هر شب سالنامه ورق ورق شده را باز میکرد و یک ماشین حساب به قاعده دو کف دست کودکیهایمان، میگذاشتکنارش. بعد از داخل سالنامه چیزهایی را میخواند و توی ماشین حساب میزد و بعد با خودکار بیک در سالنامهاش چیزهایی مینوشت. چیزهایی که هیچ وقت برای بچهها مفهوم نبود و وقتی بزرگتر هم شدند و آن سالنامههای قدیمی را ورق زدند فقط چند عدد و چند کلمه مثل بدهی فلانی و بار بیساری را توانستند بخوانند و نهایتش هم از آن سالنامههای قطور چیزی سر درنیاوردند. این روزها که کرونا بازارها را کساد کرده و پدرهای کاسب صبح تا شب یک دهم روزهای قبل کرونا هم دخل نمیزنند، لابد باز مثل قبل صبحهای زود از خانه بیرون میروند و شبها سالنامه سفید و خالی را باز میکنند و سرشان را بیخودی گرم میکنند که پشت بچهها همچنان به سالنامه پدر گرم باشد و ندانند چک برگشتی یعنی چه.
تیتر خبرها