شهرزاد و دخترانش

درباره مجموعه داستان «بی‌مقصد» نوشته آرزو اسلامی

شهرزاد و دخترانش

«بی‌مقصد»، نخستین مجموعه داستان آرزو اسلامی، كتابی‌ است مشتمل بر 11 داستان كوتاه كه در طول هفت سال نوشته شده‌اند. این كتاب به‌تازگی در نشرِ حكمت كلمه منتشر شده ‌است. مهم‌ترین داستان مجموعه به گمانم داستان نخست است: بی‌مقصد. در این داستان، شخصیت‌های داستان‌های بعدی هم حضور دارند و داستان با محوریت زنی است كه از ابتدا سردرگم و حیرت‌زده است. او و كسانی دیگر كه بعد به داستان می‌پیوندند در جست‌وجوی دكتر روان‌شناسی هستند. حضور مبهم روان‌شناس بارقه امیدی است در دل شخصیت‌های داستان تا همچنان به یافتن گمشده‌شان امیدوار بمانند. این گمشده اما چیست یا كیست. شخصیت اصلی داستان بی‌مقصد بارها از خود می‌پرسد پس چرا این روان‌شناس نتوانسته نویسنده‌ای را كه از نزدیكانش بوده نجات دهد، اما پاسخش تنها این است: «مرگ كه حق است». تعلیق و گمگشتگی شخصیت‌ها، سیال ‌بودن زمان در روایت داستان‌ها، نگاه شاعرانه به روح زن، استفاده از صنعت تشبیه و استعاره از ویژگی‌های بارز بی‌مقصد است. «كاش اندوه یك پیراهن بود، گشاد و بلند و سفید با دكمه‌های باز و آستین‌های آویخته كه با ناله‌های باد و لولای درِ چوبی مرثیه‌خوانی می‌كرد ... (ص۲۹)»
شخصیت‌های بی‌مقصد خود سرنوشت خود را رقم نمی‌زنند بلكه در غالب داستان‌ها جز داستان نخست، موازی با اتفاق داستان نفس می‌كشند و قربانی سرنوشت خود هستند؛ اندوهناك هستند و آوازی می‌خوانند كه سزاوارش نیستند، خود دشنه‌ای در دست ندارند اما مجالی برای دفاع نمی‌یابند. به همین خاطر است كه همگی در پی گمشده‌ای هستند. در داستان نخست بی‌مقصد، ریزش كوه راه قطار را سد می‎كند. انسان‌های انتخاب‌شده‌ای در قطار، همگی در جست‌وجوی دكتر روان‌شناس هستند. روان‌شناس همچون گودو هرگز پیدا نمی‌شود؛ او را نیافته‌اند، او را نمی‌یابند و ناگاه قطار مجبور به ایستادن می‌شود. سرنوشت هر یك از شخصیت‌ها اكنون در این نقطه زمانی و مكانی مشترك به انتخاب آنها وابسته است؛ انتخابی كه چندان دلچسب و خودخواسته نیست و از سر اجبار است.
داستان‌های بی‌مقصد از جنس قصه‌های شهرزاد هستند، نه با تعریفی بیش و نه توصیفی اضافه‌تر.
مجموعه داستان بی‌مقصد، قصه‌ و روایت ازدست‌دادن‌ها، گمگشته‌ها و نومیدی بسیار انسان‌ها از امیدواری‌های نافرجام است. عشق با نومیدی و مصائب اجتماعی گره می‌خورد، پرده‌ها كنار می‌روند و خواننده خود را عریان در كنار شخصیت‌ها و نویسنده می‌بیند. زبان شاعرانه‌ متن‌، كتاب را نه به سوررئالیسم كه به درك واقعیت‌ها نزدیك‌تر می‌كند و اندوه حاكم بر شخصیت‌ها را قابل لمس می‌كند. این از بهترین ویژگی‌های این مجموعه داستان است كه در تمام داستان‌ها دیده می‌شود. عناصر استعاری در داستان‌ها فراوان هستند اما جز یك مورد (بال‌های مخملی و آماده در داستان نخست) مابقی استعارات همگی در جهان واقعیت قابل لمس‌ هستند. این مساله كمك كرده كه نویسنده بتواند از زبانِ نثر خود برای پیشبرد داستان بهترین بهره را ببرد. در این ساختار روایی، شاهد استفاده از تصویرسازی شاعرانه هستیم؛ تصویرها به‌غایت ساده اما همراه با ژرفایی‌هایكووار هستند.
توانایی خلق چنین تصاویری به نویسنده كمك می‌كند تا در كنار خطِ داستانی بتواند لایه‌های معنایی داستان خود را به‌خوبی به مخاطب بفهماند. خواننده می‌تواند به‌راحتی با داستان ارتباط برقرار كند؛ او گمگشته‎ها و رویاهای نایافته خود را در قصه‌ها جست‌وجو می‌كند و پس از خواندن هر داستان، به سراغ داستان بعدی می‌رود تا بلكه بتواند راز سر به مهر خود را در قصه‌ بعدی قصه‌گویی بیابد كه اگر چه شهرزادوار می‌تواند خواننده را مشتاق شنیدن (خواندن) نگاه دارد اما خود گویی، گوش شنوای شخصیت‌های كتابش بوده است. نویسنده كوشیده‌ است زوایای ذهن شخصیت‌ها را تحلیل كند و به همین خاطر، خواننده می‌تواند با شخصیت‌ها ارتباط نزدیكی برقرار كند.
استفاده از رنگ‌ها نیز برای تداعی كردن فضا یا توصیف صداها با كاركردی هندسی در راستای عینیت بخشیدن به خرده‌اتفاق‌های كتاب كه در شكل‌بندی و حجم ‌دادن به قصه‌ها نقش پررنگی دارند از خصیصه‌های دیگر این مجموعه داستان است. خلق و آفریدن فضا در داستان و حجم دادن به آن مساله‌ای‌ است كه نیاز به تمرین، ممارست و مطالعه بسیار دارد؛ بی‌مقصد در این زمینه موفق است. به‌خوبی نشانه‌ها را به خواننده می‌دهد و او را از لحظه‌ نخست درگیر داستان می‌كند و در انتها او را به مقصود می‌رساند. آنچه در تمام داستان‌ها مشترك است زبان روایت است. زبان داستان‌ها یكدست است. از اشتراكات دیگر كتاب، مفهوم مشتركی است كه در عنوان نیز به آن اشاره می‌شود. بی‌مقصد داستان نرسیدن‌هاست. داستان انسان‌هایی كه مقصدی ندارند، گمشده‌ای دارند یا گمشده‌اند.
 در بیشتر داستان‌ها شخصیت اصلی زن است و در دیگر داستان‌ها هم به هر حال بار داستان بر‌دوش زنی است. زن اما در داستان‌ها زنی ایده‌آل یا یك زن مدرن با شخصیتی خاص نیست. زن‌ها در بی‌مقصد بسیار واقعی هستند و سرگذشت آنها به سرگذشت تعداد زیادی از زنانی كه در خیابان و اجتماع از كنار ما می‌گذرند شبیه است. نویسنده هرگز تلاش نكرده است وجهی قهرمانانه به شخصیت‌های خود بدهد، تلاش او در نهایت به تصویر چهره واقعی زنان منجر شده است، آینه‌ای در برابر روح آنها گذاشته و آن را به خواننده نشان داده است.