وداع با آقای سردبیر

گزارشی از تشییع مراسم زنده‌یاد روح‌ا… رجایی

وداع با آقای سردبیر

اصلا تصور نمی‌کردم سوژه بعدی گزارش مراسم بدرقه گروه رسانه، یکی از همکاران خودمان باشد. به‌سختی دست و دلم به تایپ عنوان زنده‌یاد برای روح‌ا... رجایی می‌رود؛ مردی که از اسفند سال گذشته سردبیر روزنامه جام‌جم شد. روز گذشته مراسم تشییع زنده‌یاد روح‌ا... رجایی با حضور جمعی از رسانه‌ای‌ها، اقوام و دوستان او برگزار شد.


آنچه گذشت در این روز تلخ
 در این شرایط سخت کرونا و محدودیت‌هایی که وجود دارد، دوستان و همکارانش با رعایت حداکثری پروتکل‌های بهداشتی، آمده بودند که او را با شکوه تا خانه ابدی‌اش بدرقه کنند. از خانواده‌اش گرفته تا همکارانش در هلال‌احمر، روزنامه همشهری، بچه‌های جام‌جم که چند ماهی بود با او همکار شده بودند و هر‌کسی که به نوعی با او آشنا بود برای خداحافظی با او آمده بود. البته با همه اینها به‌واسطه ضدعفونی کردن فضا و حضور کارکنان بهشت‌زهرا با آن لباس‌های فضایی ویژه، هنوز حس و حال غربت عجیب بین جماعت وداع‌کننده با روح‌ا... به چشم می‌خورد؛ حالی که به غم این تلخی بدون پایان بیشتر دامن می‌زد.
اولین افرادی که در کنار مزار خالی روح‌ا... رجایی حضور داشتند خانواده‌اش بودند. البته به غیر از فرزندانش، همکاران و دوستانش هم کم‌کم از راه رسیدند. بعد از آن مداح زیارت عاشورای دسته‌جمعی خواند و در همین بین بود که پیکر او هم از راه رسید. اینجا بود که تازه کم‌کم باورمان شد دیگر قرار نیست آقای سردبیر را ببینیم. با همان فاصله‌ای که از ابتدا همه در عین اندوهشان حفظ کرده بوند، همگی بر پیکر او نماز خواندند و حسین‌گویان بر سر و سینه زدند.
مراقب فرزندانت هستم
در ادامه نوبت به سخت‌ترین لحظه این وداع رسید؛ مهدی لشکری وارد قبر شد و تلقین را انجام داد. حضار همچنان گریه و یا‌حسین‌گویان سوگواری می‌کردند. اینجا بود که محسن پویانفر مداحی‌اش را شروع کرد و قطعه معروف عشق یعنی را خواند و اشک امان همه را گرفت. سینه‌زنی برای امام حسین(ع) اتفاق دیگری بود که در این مراسم برای این عاشق همیشگی که اسم حسین(ع) از زبان جسم و جانش نمی‌افتاد، رخ داد.
بعد از اینها پدر مرحوم به همه خوشامد گفت و افزود: پسر بزرگ مرحوم، حسام‌الدین به خاطر این‌که چند بار حالش بد شد، نتوانست بیاید و با پدرش خداحافظی کند. روح‌ا... جان خیالت راحت من مراقب همسر و سه فرزندت هستم. با گفتن این جملات باز هم اشک راه نفس‌ها را بست. در ادامه باز هم مرثیه‌سرایی کردند و از امام حسین(ع) و ارادت روح‌ا... نسبت به اهل‌بیت گفتند.

او امام حسینی(ع) واقعی بود
در بین چهره‌های مختلفی که حضور داشتند کمتر کسی بود که توان صحبت داشت و همه غم این تلخی را با اشک‌هایشان شریک شده بودند. در این بین فرصت کوتاهی پیش آمد تا با محمدحسین پویانفر صحبت کنیم؛ حرف‌هایی که البته خیلی‌ها بر آن صحه گذاشتند و قبل‌تر هم زیاد از آن گفته بودند، از امام حسینی بودن آقای روح ا... و خوبی‌هایی که از یاد هیچ‌کس نمی‌رود. پویانفر درباره آشنایی‌اش با مرحوم رجایی گفت: آشنایی مجازی ما خیلی قدیمی است و بعد از آن هم مدت‌ها بود که با هم فوتبال می‌رفتیم. در کنار اینها روضه‌های امام حسین(ع) هم یکی دیگر از اتفاقاتی است که او همیشه بانی‌اش می‌شد و به بهانه آن همه در منزلش با یاد و نام امام حسین(ع) جمع می‌شدیم، مثل همین چند هفته پیش که او را در چنین مراسمی دیدم.
او افزود: می‌شود آدم عمر کوتاه داشته باشد اما اندازه سالیان سال کاشته و خوب زندگی کرده باشد. روح‌ا... هم خیلی خوب زندگی کرد و خوبی‌اش از یاد هیچ‌کس نمی‌رود. من تا به حال درباره او از کسی بدی‌اش را نشنیدم. امروز در عزای او همه طیف آدم را می‌بینیم و این یعنی او انسان منصفی بوده است.
پویانفر با اشاره به بزرگ‌ترین ویژگی مرحوم رجایی هم گفت: روح‌ا... خیلی امام‌حسینی(ع) بود، بزرگ‌ترین شاخصه او همین است و اصلا همین ویژگی است که می‌ماند و باعث می‌شود تا او را با چنین موهبتی بشناسیم و همیشه ذکر‌خیرش باشد.



دل‌هایی که به نجف رفتند
 حامد عسکری، شاعر و نویسنده که در این مراسم بود، شعری را در رثای امیرالمومنین(ع) خواند و همه را به نجف برد. بخشی از متن شعر به این شرح است:
 نجف باشی  به لب جز ذكر یا حیدر نمی‌آید
 فراوانی انگور است و مستی سر نمی‌آید

نجف باشی به جز آوای «اكملت» نمی‌جوشد
 نجف باشی به لب جز سوره كوثر نمی‌آید

چه ذوقی می‌كنم مضمونی از نام تو می‌چینم
 چه زجری می‌كشم وقتی كه بیتم درنمی‌آید

چه بنویسم ز مضمونی كه در عالم نمی‌گنجد
چه بنویسم ز اورادی كه در دفتر نمی‌آید

قلم خشك است و دفتر خشك و دستم خشك و ذهنم خشك
كه انگور ضریحت نیست ...شعر تر نمی‌آید

همان‌گونه كه سیب از كنده عریان نمی‌روید
همان‌گونه كه صید از پنجه  لاغر نمی‌آید

بجوی از ریشه این بیت‌ها در الغدیری كه
به اثبات غدیر از آن سند بهتر نمی‌آید

خدا رحمت كند  علامه را ... - با من بگو آمین
دعایش می‌كنم كاری ز‌دستم بر‌نمی‌آید

چه رشكی می‌برم بر خاك نعلینش كه می‌بینم
 نشسته بر ته آن كفش و بر این سر نمی‌آید

مساوی دیده دولت را و آب بینی بز را
كز او رنجاندن موری به كاهی  بر‌نمی‌آید

علی كه از علی بودن نمی‌افتد به غفلت‌ها
طلا كه در كنار خاك و خاكستر نمی‌آید

محمد خوب می‌دانست از تبریك بعضی‌ها
به جز بوی بد نامردمی و شر نمی‌آید