نویسنده تمام نمیشود اما مخاطب شاید
دوستی برایم تصویری از کتاب در دست انتشار آقای نویسندهای از قضا مشهور فرستاده و نوشته: نمیدانم چرا از پشت میز بلند نمیشود. چرا باور نمیکند که تمام شده است؟ مدتی به این جمله و تصویر آقای نویسنده با موها و سبیل جوگندمیاش نگاه میکنم. یاد روزی میافتم که رفته بودم به دیدارش. دو انگشت اشاره و کناریاش را که بسیار درگیر گرفتن قلم در دست میشود را با چیزی شبیه چسب پارچهای بسته بود. سالها قبلتر از دوستی درباره مختصات دستهای اهلقلم شنیده بودم. از ظاهر استخوانی و ورزیدهشان. دستهای آقای نویسنده برایم چنین حسی داشت. برگشتم به امروز و همان جملهای که دوستم برایم نوشته بود. نویسنده تمام میشود؟ اگر میشود کی؟ اگر نمیشود چطور؟ برای این مساله از چند منظر در ذهنم پاسخ جُستم. از سویی نویسندگان زیادی بودند که در زمان نگارش کتابهایشان ارج ندیدند. به قولی معروف همینگوی زمانی داستان معروف «پیرمرد و دریا» را نوشت که تلقی از او یک نویسنده شکستخورده و تمامشده بود. پس باور عامه و نگاه و نظر به یک یا چند اثر نمیتواند نویسنده را نویسنده کند یا از انتفاع و زیست هنری بیندازد. در جای دیگری از ذهنم به این موضوع رجوع کردم که یکی از مهمترین المانهای سازنده زیست اجتماعی نویسنده اقبال به اثر اوست. در این اقبال نشانهها و المانهای زیادی دخیل است ولی در نهایت متن و ساختار ذهنی نشسته در آن نقش مهمی را ایفا میکند...
... پس اگر نویسنده نتواند آنچه را که میاندیشد درست بیان کند یا به چیزی بیندیشد که برای مخاطبش اهمیتی ندارد یا نتواند لزوم توجه به موضوعی که به آن اندیشیده است را بازگو کند و در داستان برای مخاطبش جا بیندازد، کُمِیتش لنگ میزند. نویسنده زنده است برای اندیشیدن و بیان اهمیت یک اندیشه برای مخاطبان.
کلمات در دست او کیمیایی است که قرار است مس بیتوجه یا کمتوجه وجودی مخاطبانش به یک اتفاق و اندیشه را به طلایی ادراکی
مبدل کند.
حالا دیگر داشتم فکر میکردم میتوانم برای دوستم بنویسم، نویسنده تمامشدنی نیست بلکه سبک و سیاق اندیشیدن و حرف زدن درباره یک اندیشه تمامشدنی است. نویسنده ناگزیر از دیدن و شنیدن سیاقهای مختلف تفکر در جامعه خود است. اگر این رنگارنگی رفتار و اندیشه در او تاثیری نگذارد، زبانش برای ارتباط با مخاطب لکنت میگیرد و رفتهرفته او و حاصل کارش کماهمیت جلوه خواهد کرد. نویسنده تمامشدنی نیست. او سالهای سال میتواند بر مدار خود بیندیشد و بنویسد و فریاد بزند. او کارش به این معنی تمام نمیشود اما مخاطب در مقام سرمایه کار او بیشک تمامشدنی است.
مخاطب به عنوان سرمایه یک نویسنده کیمیایی کمیاب و گرانقدر و تمامشدنی است. او برخلاف نویسنده بیشتر در معرض بایدها و نبایدها و کنشهای اجتماعی است و هر آن هستند آنانی که بخواهند او را به خیالی و هوسی از سويی به سوی دیگر بکشانند.
در نتیجه نویسنده اگر نتواند با ابزار کلامی و بیان اندیشه خود مخاطبش را جانی تازه ببخشد و حفظ کند، فرجامش فراموشی است.
دستم روی کیبورد چرخید و برای دوستم نوشتم: فلانی تو تا به حال پشت میز آقای نویسنده نشستی؟ از زاویه او به دنیا نگاه کردی؟ شاید تو هم آنجا بنشینی، دوست نداشته باشی زاویه نگاهت را عوض کنی. بالاخره همه ما برای خودمان دیکتاتورهای کوچکی هستیم!
تیتر خبرها
-
بررسی كارنامه سهروردیپژوهی
-
استقبال چشمگیر بریتانیاییها از كتاب در سال ۲۰۱۹
-
الهام كردا در «در بارانداز»
-
«مدرسه تابستانی دانایی» در تابستان كرونایی
-
نویسنده تمام نمیشود اما مخاطب شاید
-
همكاری دوباره دنزل واشنگتن و جولیا رابرتز
-
اكران آنلاین فیلم تازه نوید محمودی
-
یك اتفاق تلخ
-
«برویم به خویشیار، پیغذایی بخوریم!»