۷ مرداد روز تولد مسعود کیمیایی است
پسربچهای که صفحه بتهوون میدزدید!
مسعود کیمیایی از ۱6 ، ۱7 سالگی با بیژن الهی رفیق گرمابه و گلستان بود. این رفاقت به حدی ریشهدار و مستمر بود که به گفته کیمیایی، این دو تا پنج روز پیش از مرگ الهی نیز مرتب با هم دیدار میکردند. این دیدارها بستر خاطرات بسیاری است که حقیقتا در یک ستون و یک صفحه نمیگنجد. صحبت گره خوردن و درهم آمیختن دو زندگی است، آن هم چه عمرهای پرباری؛ زندگی یک کارگردان مطرح سینما و زندگی یک شاعر نوپرداز با جهانی منحصر به فرد.
خاطرهای شنیدنی از زبان کیمیایی بخوانید:
تقریبا بیژن بچه بالای شهر بود. بچه خیلی خوبی هم بود. اینکه میگویم بچه، اصطلاح آن موقع است. من برای بیژن جذاب بودم به دلیل اینکه فرضا اگر در خیابان دو نفر دعوا داشتند، من راحت از آن نمیگذشتم. این از نظر طبقاتی برای او جذابیت داشت. برای من هم او جذابیت داشت. خانهشان زیر کوه است و گرفتاری خریدن کتاب ندارد. اما من دارم. پس مجبور میشوم در 19 سالگی برای داشتن یک صفحه از گرامافون بتهوون دست به دزدی بزنم. از فروشگاه فردوسی که فروشگاه بزرگی بود و پله برقی داشت و مردم میآمدند برای تماشا. بتهوون دو تا اورتور داشت به نامهای «اگمونت» و «کریولان».
زیر فروشگاه فردوسی یک دکه بزرگ بود که صفحه میفروخت. من برای نخستین بار در زندگیام صفحه اورتور بتهوون را دزدیدم. اما از آنجا که اینکاره نبودم، لو رفتم. دم در مرا گرفتند؛ بردند جایی که رخت عوض میکنند و پر از آیینه است و تو خودت را صد تا دزد میبینی. یارو گفت تو برای چی این را برداشتی. این به چه درد تو میخورد. اینکه فلانی نیست، فلانی نیست. گفتم میدانم این چیست. فلان چیز است و کم است چون اجرای ادوارد فیلیپس است. یککم نگاه کرد رفت با آنها پچپچ کرد و ولم کردند. وقتی از فروشگاه بیرون آمدم، همان آقایی که مچم را گرفته بود، آمد دم در و صفحه را به من داد.
سالها بعد که فیلم «قیصر» را ساختم و باز با بیژن بودم، داشتم پلانهای «رضا موتوری» را میگرفتم. چسبیده به سینما «نیاگارا» یک فروشگاه صفحه فروشی بود. به بیژن گفتم برویم ببینیم موسیقی چی داره، آمدیم داخل همان آقا بود. خیلی گرم بود به بیژن گفت چه میخواهی، بیژن گفت ما با هم هستیم. رو به من کرد و گفت مرا میشناسی آقای کیمیایی. گفتم معذرت میخواهم به جا نمیآورم. گفت من همانم که صفحه بتهوون را به شما دادم. حال من بد شد. بغلش کردم. یکی از شعرهای بیژن درباره همین اتفاق است که البته اصلا شبیه این اتفاق نیست.
تیتر خبرها