گفتوگو با عادل سالاری، شکارچی کهنوجی که حالا شکار را کنار گذاشته و حمایت از طبیعت را ترویج میکند
دوربین به جای تفنگ
در کهنوج استان کرمان، خیلیها او را میشناسند؛ چه آن زمان که شکارچی بود و آخر هفتهها با سلاحش به کوه و کمر میزد، چه حالا که تفنگش را کنار گذاشته و دوربین نیکون p1000 به دست گرفته و درست در نقطه مقابل مسیری که قبلا طی میکرده، حرکت میکند. عادل سالاری، حالا بیشتر از هشت سال است که یک شکارچی نادم لقب گرفته، برای او اما همین صفت چهارکلمهای، با یک دنیا حال خوب همراه شده و اصلا افتخارش همین است که خدا خواسته تا پشیمان شود و از مسیر اشتباه برگردد. او حالا رئیس هیات مدیره انجمن دوستداران محیطزیست کلمرز است و یک آرشیو بزرگ و منحصر به فرد از تصاویر و فیلمهایی دارد که از حیاتوحش منطقهاش ثبت کردهاست؛ تصاویری که از دریچه دوربین او ثبت شده و شاهدی هستند بر زیباییهای حیاتوحش؛ همان زیباییهای مثالزدنیای که یک روز به چشم عادل سالاری آمدند و سرنوشت او و دهها شکارچی دیگر را برای همیشه عوض کردند.
فکر کنم الان دیگر این فعالیتهای محیطزیستی و تلاشهایی که از سال 91-90 به بعد برای حفظ محیطزیست و حیاتوحش منطقه انجام دادم بیشتر دیده میشود.
از شواهد پیداست قبل از این یک شکارچی شناخته شدهبودید.
بله در منطقه کهنوج خیلیها من را میشناختند.
از کی شکار را شروع کردید؟
خیلی بچه بودم که همراه پدر و پدربزرگم به شکار میرفتم البته دست به سلاح نمیزدم، ولی به هرحال شاهد شکار حیوانات بودم. بعدها که بزرگتر شدم خودم هم شکار میکردم و خیلی وقتها مخصوصا آخر هفتهها میرفتم شکار، البته مجوز شکار نداشتم.
بیشتر چه چیزی شکار میکردید؟
کل و بز که در منطقه کوهستان ما زیاد است.
موقع شکار شدهبود برای حیوانی که با گلوله میزدید دلتان بسوزد؟
من از بچگی عذاب وجدان این کار ته دلم بود، مخصوصا یادم است که یک بار یک کل را زدهبودیم و میخواستیم گلویش را ببریم و سرش را جدا کنیم. این حیوان سرش را چسباندهبود به سینهاش و نمیگذاشت چاقو گردنش را ببرد. این صحنه همان روزها هم که شکار میکردم هیچوقت از یاد من نمیرفت، اما متاسفانه سعی میکردم به آن بیتوجه باشم. ته دلم خودم را اینطور توجیه میکردم که بیشتر به خاطر ضعف مالی این کار انجام میشود، یعنی خیلی از شکارچیها اینطور بودند اما الان این موضوع بهانه خیلی از شکارها نیست. الان دیگر شکارچیها همه چیز دارند و با پیشرفتهترین وسیلهها میروند شکار و مساله اصلا به دست آوردن گوشت یا غذا نیست. شکار در اصل برایشان تفریح است.
ماجرای این پشیمانی و تحول چطور پیش آمد؟
9-8 سال پیش سفری داشتم به منطقه حفاظتشده گِنُو در شمال غربی بندرعباس که یکی از ذخیرهگاههای زیستکره یونسکو در ایران است. در این سفر خیلی اتفاقی دوربینی همراه من بود و من در بازدیدی که داشتم، شروع کردم به فیلم گرفتن از حیوانات و منطقه حفاظت شده. وقتی این سفر تمام شد و به خانه برگشتم و این فیلمها را دیدم، جذابیت و زیبایی حیاتوحش این منطقه واقعا نظرم را جلب کرد.
یعنی تا آن موقع زیبایی حیاتوحش را ندیدهبودید؟
واقعیتش این است که تا قبل از آن قدرت من در شلیک گلولههای تفنگم بود، در گلولهای که به شکار میخورد و همه حواسم جمع این مطلب بود که تیر به هدف بخورد و اصلا زیباییهای طبیعت را نمیدیدم؛ اما بعد از این ماجرا یک دفعه در ذهنم این جرقه خورد که من هم در حفاظت محیطزیست منطقهام تلاش کنم. خوشبختانه در این مسیر با افراد دیگری هم آشنا شدم که دغدغه محیطزیستی داشتند مثل خدابیامرز هادی فهیمی که فعالیتهایش برای نجات خرس سیاه فراموش نشدنی است و نتیجه همه این اتفاقها این شد که در اجرای این تصمیم مصممتر باشم.
یعنی از همان زمان دیگر دست به تفنگ نزدید؟
من تفنگ را برای همیشه کنار گذاشتم و یک دوربین خریدم تا زیباییهایی را که در طبیعت و حیاتوحش میبینم ثبت کنم. بعد با دوستان شکارچی دیگری که میشناختم تماس گرفتم و آنها را هم به این کار دعوت کردم.
این کار راحت بود؟
نه واقعا، اما بهواسطه شناختی که از قبل در منطقه راجع به من وجود داشت، کار بالاخره جلو میرفت. من و دوستانم به جازموریان، رودبار جنوب، قلعه گنج، منوجان و...میرفتیم و خوشبختانه به واسطه همان شناخت، با شکارچیان دیگر حرف میزدیم و سعی میکردیم آنها را هم قانع کنیم تا به این نتیجه برسند که تا حالا هرچه شکار کردهاند، کافی است و از این به بعد دیگر جان هیچ حیوانی را نگیرند. باورکنید شاید ساعتها با آنها حرف میزدیم تا بگوییم الان دیگر هنر در شکار کردن نیست، هنر در حفاظت کردن است و کسی که بهتر حفاظت میکند، برنده است. شاید آن اوایل، شکارچیهای دیگر بهسختی به ما میپیوستند، اما هرچه جلوتر رفتیم، آدمهای زیادی با ما همراه شدند و الان انجمن دوستداران محیطزیست و طبیعت کلمرز فقط در منطقه خود ما بیش از 50 عضو ثابت دارد که همگی شکارچیانی هستند که شکار را کنار گذشتهاند. از مناطق دیگر کشور هم بالای 200 نفر با ما ارتباط و همکاری دارند.
پس الان فعالیتهای شما در قالب یک انجمن محیطزیستی انجام میشود؟
بله عمده فعالیتهای انجمن ما، تلاش در جهت حفظ گونههای کمیاب و رو به انقراض حیاتوحش منطقه مثل خرس سیاه، ردیابی و طعمهگذاری برای اطلاع از وضعیت زیستی گونههای کمیاب و...است. البته کار پله پله به اینجا رسید. مثلا اوایل تمرکز ما روی این بود که مثلا در دورههایی که حیوانات زاد و ولد دارند برای شکار به منطقه نروید. بعد میگفتیم اگر میروید حیوانات ماده را شکار نکنید. بعد میگفتیم که اصلا شکار نکنید.
مخاطب تان فقط شکارچیها هستند؟
نه ما سعی کردهایم در منطقه فرهنگسازی کنیم چون ممکن است نسل نوجوان امروز شکارچی آینده باشد. به خاطر همین در منطقه جیرفت، عنبرآباد، قلعه گنج، کهنوج و فاریان با اجازه آموزش و پرورش، در مدارس هم کلاسهای آموزشی میگذاریم و این موضوع را مطرح میکنیم.
در این مدت خودتان هم در طبیعت با شکارچیها هنگام شکار برخورد مستقیم داشتید؟
بله خیلی زیاد، ما بارها با هم رودررو شدیم، سعی کردیم صحبت کنیم، حتی بعضی وقتها درگیری هم پیش آمد و از بچههای انجمن یکی دو نفر هم تیر خوردند اما به راهمان ادامه دادیم.
اتفاقی بوده که در جریان این فعالیتها باعث خوشحالی تان شدهباشد؟
بله اتفاق که خیلی زیاد است اما یک بار درجریان همین فعالیت با 20 نفر از شکارچیهایی که تفنگشان را کنار گذاشتهبودند، یک سفر گروهی به منطقه حفاظت شده خَبر شهرستان بافت داشتیم. من بعد از بازدید از منطقه به آنها گفتم اگر ما هم از منطقه خودمان حفاظت کنیم، به یک چنین فضای مناسبی برای زندگی حیاتوحش میرسیم و الان خوشحالم که در منطقه خودمان در کهنوج، دستههای 200 تایی کل و بز میبینیم و این واقعا مایه افتخار ماست، مخصوصا وقتی یادمان میآید که در دهه 80، کهنوج تبدیل شده بود به یک شکارگاه خوب برای شکارچیان و گونههای جانوری ما واقعا درحال از بین رفتن بود.
در این مسیر از بچههای اداره محیطزیست هم کمک گرفتید؟
واقعیت این که ما خیلی خوششانس بودیم که آنها ما را پذیرفتند، ما را باور کردند و نگفتند شما شکارچی هستید و شما را چه به حفاظت از حیاتوحش؟! آنها گذشته ما را ندید گرفتند، باور کردند که ما نادم و پشیمان هستیم و این واقعا خوششانسی ما بود. فکر میکنم کلا همه اینها خواست خدا بود، یعنی رحم خدا شامل حال من شد که در این مسیر قرار بگیرم و به جای اینکه جان حیوانات را بگیرم، جانشان را نجات بدهم.
خوشبختانه این موضوع فقط دغدغه من نیست و دغدغه خانواده، دوستان و جمعیت زیادی از آشنایانم هم هست. الان دیگر به این نتیجه رسیدهام که هرکسی، حتی اگر یک نفر است میتواند تاثیر خودش را بر محیطزیست داشتهباشد.
مصداق همان مصرع معروف مولانا که تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز؟
بله اتفاقا این چراغ افروزیها در محیطزیست خیلی زود خودش را نشان میدهد و همین یک نفر یک نفرها کنار هم قرار میگیرند و میشوند یک جمعیت خیلی بزرگ.
مشاهده خرس سیاه آسیایی یقه هفت در کلمرز
هفته دوم اسفند سال گذشته بود که اعضای انجمن دوستداران طبیعت منطقه کلمرز موفق به مشاهده و تصویربرداری از خرس سیاه آسیایی که یکی از گونههای نادر و در معرض خطر انقراض کشورمان است، شدند و عبدا... زاده، رئیس اداره محیطزیست کهنوج همان روزه با رسانهای کردن تصویر این خرس گفت: این تصویر که خرس سیاه مذکور در آن آزادانه و با امنیت کامل مشاهده میشود در کوهستانهای کلمرز ضبط شدهاست. نکته جالب اینجاست که گونه خرس سیاه آسیایی یک زیر گونه دارد که به گونه بلوچی خرس سیاه یا خرس سیاه یقه هفت، معروف بوده و در معرض انقراض است و تنها در بخشی از نواحی پاکستان و ایران دیدهشدهاست و حالا با مشاهده فیلم تصویربرداری شده توسط بچههای انجمن کلمرز، امیدواریها برای ازدیاد نسل این حیوان بیشترشدهاست.