خر پیر، سگ پیر  و معنای زندگی

خر پیر، سگ پیر و معنای زندگی

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

 خر پیری- که تمام عمر و جوانی خود را در راه خدمت صادقانه و شرافتمندانه به انسان‌ها و بردن بار آنها صرف کرده‌بود- پس از آن‌که از ارائه خدمت صادقانه و شرافتمندانه از طریق بردن بار باز ماند، در بیابان رها کردند تا برای خود جان به جان‌آفرین تسلیم کند.
خر با آخرین رمق خود به خرابه‌ای پناه برد و در آنجا دراز کشید تا در این لحظات آخر به معنای زندگی فکر کند. در این هنگام سگ پیری -که او نیز تمام عمر و جوانی خود را در راه خدمت صادقانه و شرافتمندانه به انسان‌ها و پاسبانی از آنها صرف کرده و او را نیز در پی ناتوانی‌اش از ارائه خدمت به‌دلیل کهولت‌سن در بیابان رها کرده‌بودند- وقتی بوی خر را احساس کرد با آخرین توان خود را به خرابه رساند تا در پی فوت خر از لاشه وی تناول کند و چند روزی بیشتر زنده بماند. خر وقتی حضور سگ را احساس کرد، فهمید به طمع لاشه او به خرابه آمده‌است. پس فکرکردن به معنای زندگی را رهاکرد و گفت: ای سگ، من خری سخت‌جانم و جان سگ دارم و ممکن است تا مدت‌ها در این خرابه بمانم و فوت نکنم.
برو و برای خودت فکر دیگری بکن. سگ گفت: اتفاقا من هم سگی نفهمم و اندازه خر نمی‌فهمم؛ لذا آنقدر همین‌جا می‌نشینم تا فوت کنی. خر گفت: پس حالا که هردو در انتهای زندگی خود به سر می‌بریم، بیا با هم به معنای زندگی بیندیشیم تا لااقل گذشت زمان را حس نکنیم.
سگ پذیرفت و با هم به تفکر در معنای زندگی مشغول شدند، اما هنوز به حاق موضوع نرسیده‌بودند که گله‌ای از شغال‌ها به خرابه حمله کردند و بدون این‌که به معنای زندگی یا مسائل محتوایی دیگر فکر کنند، ظرف چند ساعت سگ و خر را پاره‌پاره کرده و تناول کردند.