صدای آبادان

گفت‌وگو با حمیدرضا خزایی و مهرداد خوشبخت درباره شهید غلامرضا رهبر

صدای آبادان

سال 59 ساعت 14 و 30 دقیقه وقتی تهران یک روز معمولی را شروع کرده و به نیمه رسانده بود، فرودگاه مهرآباد بمباران شد ! مردم شگفت‌زده و ترسیده و مبهوت به دودهایی نگاه می‌کردند که به آسمان رفته بود.خبر خیلی زود در شهر پیچید؛ عراق به ایران حمله کرد. هر چند این حمله چندین ساعت قبل از مرزهای جنوب و غرب آغاز شده بود اما عراق با حمله به فرودگاه مهرآباد رسما جنگ را شروع کرد و بعد از آن بود که همه مردم نشستند پای رادیو تا اخبار رسمی درباره این حمله را بشنوند.قبل از رادیو سراسری اما رادیو نفت که بعد رادیو آبادان نام گرفت،از تحرکات عراقی‌ها در جنوب خبر داده بود و در این میان «غلامرضا رهبر» اولین خبرنگار صدا و سیما بود که خود را به شلمچه و خرمشهر رسانده بود تا از نزدیک ببیند اوضاع چگونه است.او سال 65 در عملیات کربلای 5 مفقودالاثر شد. مهرداد خوشبخت درباره رادیو آبادان و غلامرضا رهبر فیلمی ساخته به نام آبادان، یازده شصت که این روزها اکران شده است.با او و حمیدرضا خزایی یکی از مدیران قدیمی رادیو درباره غلامرضا رهبر و رادیو آبادان هم‌صحبت شدم. هر دو از رهبر به عنوان شجاع‌ترین خبرنگار جنگ یاد کردند.

حمیدرضا خزایی؛ اعلام موضع ایران در 70 ثانیه
حمیدرضا خزایی یکی از مدیران قدیمی رادیو درباره روز 31 شهریور 59 و اتفاقاتی که در رادیو و تلویزیون رخ داد، می‌گوید: بعد از بمباران فرودگاه مهرآباد مدام تلفن‌های رادیو و تلویزیون زنگ می‌خورد، مردم خبر می‌دادند یا می‌خواستند از رسمی‌ترین رسانه کشور اطلاعات موثق دریافت کنند. شورای انقلاب تشکیل جلسه داده اما هنوز به ما دستوری داده نشده بود که در مقابل این اتفاق چگونه باید عمل کنیم. تا این‌که تصمیم گرفته شد یک خبرکوتاه اعلام شود. آقای جواد یاسینی که مدیر پخش بود خبر کوتاهی نوشت و آن را برای شهید بهشتی خواند و ایشان تاییدش کرد. آن روز خانم سرور پاک‌نشان گوینده شیفت بود و باید خبر را می‌خواند، استرس داشت و نگران بود اما بعد موافقت کرد که خبر را بخواند و خواند:« مردم ایران! دشمن بعثی به ما حمله کرده است... منتظر اخبار رسمی باشید». بعد از اعلام این خبر مارش نظامی پخش شد و سرودهای میهنی که آماده کرده بودیم .ساعت 5 بود که آیت‌ا... خامنه‌ای که عضو شورای انقلاب بودند بیانیه رسمی ایران در قبال حمله عراق به ایران را قرائت کردند.در بخشی از این بیانیه آمده بود: مردم ایران، دشمن بعثی حمله ناجوانمردانه‌ای را علیه ایران آغاز کرده است... از طریق دریا، زمین و آسمان جواب دندان‌شکنی به عراق خواهیم داد... مردم به پادگان‌های نظامی نزدیک نشوند... این بیانیه مرتب از رادیو بازپخش می‌شد. روز اول مهر هم امام خمینی (ره) در دیدار با مردم فرمودند: «یک دیوانه سنگی در چاه انداخته است... » با این جمله صدام و ارتش او را تحقیر کردند. بعد از این سخنرانی بود که 140هواپیمای ایران تمام نقاط حساس عراق را بمباران کردند و پاسخ دندان‌شکنی به عراق دادند.
غلامرضا رهبر، خبرنگار رادیو و تلویزیون بود. آن زمان آبادان رادیوی فعالی داشت که به آن رادیو نفت می‌گفتند چون متعلق به پالایشگاه آبادان بود. آقای رهبر با شنیدن خبر حمله به خرمشهر و شلمچه رفت و اولین خبرهای موثق، میدانی و حضوری را به رادیو نفت رساند. بعد از آن هم آقای رهبر تا زمانی که زنده بود اخبار جبهه را به رادیو می‌رساند. نوارهایش را با قطار، اتوبوس و هواپیما به ما می‌رساند. بعدها خط ماهواره‌ای در اختیار خبرنگاران گذاشتند که از آن طریق اخبار را به تهران ارسال می‌کردند. خبرها قبل از پخش در ستاد تبلیغات جنگ که در صدا و سیما مستقر بود خوانده و تایید می‌شد. افرادی از ارتش، سپاه و وزارت اطلاعات در این ستاد حضور داشتند و مراقب بودند که اخبار محرمانه روی آنتن نرود. غلامرضا رهبر سال 65 وقتی با قایق از اروندرود عبور می‌کرد مورد حمله عراقی‌ها قرار گرفت و پودر شد، هیچ اثری تاکنون از او پیدا نشده، روحش شاد، یکی از شجاع‌ترین خبرنگاران دوران دفاع مقدس بود.




مهرداد خوشبخت؛ خبرنگار اتفاقات بی‌نظیر جنگ
مهرداد خوشبخت متولد آبادان است.خودش می‌گوید: 11 ساله بودم که جنگ شروع شد. هواپیماهای عراقی پالایشگاه را بمباران کردند و آتشی به پا شد که روزهای زیادی می‌سوخت و هرم گرم چنان بود که اگر حتی با ماشین از مسیری نزدیک به آن رد می‌شدی باید شیشه‌ها را بالا می‌دادی که حرارتش نسوزاند. خانه ما را چند روز بعد از جنگ زدند و مادرم و برادرم در خانه بودند که زخمی شدند و همین باعث شد ما از آبادان خارج شویم.جنگ‌زده بودیم و به شهرهای زیادی رفتیم از ماهشهر بگیر تا اصفهان و بعد تهران. جنگ‌زده که باشی هرگز زندگی عادی نخواهی داشت. من دوران تحصیل هیچ‌وقت مدرسه ثابتی نبودم از این شهر به آن شهر و از این مدرسه به آن مدرسه. بعد از جنگ برگشتیم خوزستان و آبادان و من رفتم سینمای جوان و اهواز و با سینما آشنا شدم و ادامه‌اش دادم اما مگر می‌شود روزهای اول جنگ و حمله عراق را فراموش کرد.آن ترس و وحشتی که ما تجربه کردیم هرگز از یاد نخواهیم برد. اما در کنار همه اینها، یک اتفاق خوب را هم از یاد نخواهم برد. همدلی مردم و این‌که چقدر شجاعانه و محترمانه از هم حمایت می‌کردند. برای حفاظت از کشورشان هر چه مسؤولان می‌گفتند، عمل می‌کردند اما الان دیگر آن همدلی و همراهی کم شده، شاهدش هم کرونا و اتفاقات چند ماه اخیر.هر چه به مردم می‌گویند سفر نروید، پروتکل‌های بهداشتی را رعایت کنید، خیلی‌ها اصلا گوش نمی‌کنند. نتیجه می‌شود، تعداد افزایشی مبتلایان و کشته شده‌ها.کرونا هم چیزی شبیه جنگ است اما فقط شرایط تغییر کرده اما مردم دیگر مردم آن دوران نیستند.
شهید رهبر در دوران جنگ از خبرنگاران رادیو اهواز بود، با آغاز جنگ رادیو نفت برای اطلاع‌رسانی از اوضاع جنگ فعال و تبدیل شد به صدای جنگ. آقای رهبر هم فعالیت‌هایش را در رادیو نفت که آن زمان به رادیو آبادان تغییر نام داد، شروع کرد. آنچه من در تحقیقاتم به آن رسیدم این است که او بسیار نترس و شجاع بوده.از این که به خط مقدم برود و حتی نزدیک سربازان عراقی هراسی نداشته.آن زمان صداها را با دستگاهی به‌نام « ناگرا» و روی نوار صداهای ربع‌اینچی ضبط می‌کردند.آن دستگاه سنگین را روی دوش می‌انداخت و می‌رفت به خط مقدم.یکی از کارهای خوبی که می‌کرد این بود که با رزمنده‌ها مصاحبه می‌کرد، وقتی این مصاحبه‌ها از رادیو پخش می‌شد، خانواده‌ها صدای رزمندگانشان را می‌شنیدند و این اتفاق به نظرم، اتفاق زیبا و بی‌نظیری است.غلامرصا رهبر شهید و مفقودالاثر شد اما ایرانیان هرگز او را فراموش نخواهندکرد.