مروری بر آخرین حسرتهایمان از آن حنجره جادو، محمدرضا شجریان
تا داغ، دلمان را ذوب كند
آخرین كنسرتی كه در تهران برگزار شد
آخرین بار كه روی صحنه رفتید و خواندید، تیر 1387 بود. با گروه «شهناز» در تالار بزرگ كشور. در حالی با تأخیر روی صحنه آمدید. محمدرضا شفیعیكدكنی و هوشنگ ابتهاج مهمانهای ویژه بودند. گروه با همان لباسهای رنگی اجرای سالهای گذشته در تهران و اصفهان به صحنه آمدند. تنظیم صدا مشكلاتی را در اجرا بهوجود آورد. تا جایی كه باعث عصبانیتتان شد. اول «رندان مست» را خواندید. بعد تذكر دادید اگر موبایلها را در جیب نگذارند، دیگر اجرا نمیكنید. در ادامه «چشم یاری»: ما زیاران چشم یاری داشتیم/ خود غلط بود آنچه میپنداشتیم. بعد
«باد صبا»، «مرغ خوشخوان» در دستگاه شور و تقاضای اجرای «مرغ سحر» از سوی حاضران كه در دوشب نخست كنسرت جواب داد. نهم تیر اما آخرین روز اجرا بود. آنها كه در خرید بلیت اینترنتی موفق نشده بودند، از ساعت 17 مقابل تالار بزرگ كشور میایستادند تا بلكه به شكلی در این سالن راه باز كنند. عواید اجرا هم میرسید به ساخت مقبره شمس تبریز.
آخرین كنسرتی كه در قونیه برگزار شد
چهارم مهر 1394 در قونیه؛ پنج سال پیش. در مركز فرهنگی كولتور و در سالن «سلطان ولد» به دعوت دولت تركیه. همان كنسرت كه با استقبال علاقهمندان و عاشقان شمس و مولانا برگزار كردید. كنسرتی در مایههای ماهور، راست پنجگاه و افشاری با تصنیفهای «صورتگر نقاش» مجید درخشانی و «باور نكردی» و «بانگ دهل» مولانا. همان اجرا كه فریاد «مرغ سحر» حاضران باردیگر اعضای گروهتان را به صحنه كشاند و این تصنیف مرتضیخان نیداود حال همه را دگرگون كرد. در آن اجرا از همهجا آمده بودند؛ از هند، پاكستان، افغانستان، ژاپن، كرهجنوبی، تاجیكستان، جمهوری آذربایجان، آمریكا، كانادا و فرانسه و مشهد، كرمان، تهران، شیراز، اصفهان و خوی. سالن 700 نفری «سلطان ولد» میزبان 1400 نفر شده بود و بسیاری ایستاده بودند. آن روزها ما همچنان امیدوار بودیم بلیت برگشت از تركیه را گرفتید، خودتان را به تهران برسانید؛ به تالار وزارت كشور. اما آن تصویر، امروز حسرت بیپایانمان شده است.
كنسرتی كه قرار بود برگزار شود و بیماری نگذاشت
فروردین 1395 قرار بود بروید ارمنستان و كنسرت بگذارید. اما چه شد؟ یك پیام ویدئویی برایمان پر كردید. آمده بودید عید را تبریك بگویید، كه با چهرهای دگرگونه و موهای كوتاه گفتید: «خود من هم با یك مهمان ۱۵ سالهای سالهاست كه آشنا هستم و دوست شدیم با همدیگر و الآن هم من به خاطر او اینجا ایستادهام و طبق دستور ایشان موهای سرم را هم كوتاه كردم و بچه حرفگوشكنی شدم و چند وقت دیگر هم در اینجا هستم، چون آرامش خوبی دارم و خیلی راحتم اینجا، برای اینكه با این مهمان بتوانیم به تفاهم برسیم. انشاءا.... به تفاهم كه رسیدیم، راه میافتم میآیم به سراغ شما هممیهنان عزیزم و كارهای هنریام را دنبال خواهم كرد.» اما چه شد؟ آن كنسرت لغو شد و این امید مبتذل.
آخرین آلبومی كه تولید و منتشر شد و شنیدیم
در آلبوم «مرغ خوشخوان» با گروه شهناز همكاری كرده بودید. همان كه شهریور سال ۱۳۹۰ منتشر شد. نام آلبوم را از تصنیف آخر آن «مرغ خوشخوان» بر شعر حافظ انتخاب كرده بودید. همه آوازها همانها بود كه در كنسرت تهران، ۱۳۸۷ برگزار شد. تصنیفها و قطعات ضربی در استودیو ضبط شده بودند. شركت دلآواز منتشرش كرد.
آخرین آلبومی كه منتشر شد و شاید نشنیدید
اسفندماه 1398 بود و درگیر و دار كرونا بودیم كه خبر رسید «خراسانیات» منتشر شد. آلبومی با آهنگسازی پرویز مشكاتیان. همان كه ماههاست از ضبط خارج نشده، بس كه دیر به دستمان رسید و بدون شما هضمش برایمان دشوار است. همان كه هر وقت با آن صدا به كلمه میآید: «گفتی كه ممیر وخته
مو لبیكمه گفتم هی هی بخدا خوب تو گفتی مو شنفتم.» بعد به آن لبخند خراسانی مینشیند تا داغ، دلمان را ذوب كند. بخش اول آلبوم در راست پنجگاه و بخش دوم در دشتی اجرا
شده است.
آلبومی كه باید منتشر میشد و نشد
نوازندگان برادران پورناظریاند. دو سوی شما كه ایستادهاید، نشستهاند و به صدایتان، خنجر به سینه میكشند. تهمورس پورناظری تار و سهراب پورناظری كمانچه مینوازد. این مجموعه به صورت كنسرت و استودیویی برگزار شده و بخشی از آن روی اینترنت قرار گرفته. همان تصنیف «از عشق». قرار بود آلبومی شود و به ما برسد. هنوز نرسیده. این را هم بدانید.
آخرین بار كه روی صحنه رفتید و خواندید، تیر 1387 بود. با گروه «شهناز» در تالار بزرگ كشور. در حالی با تأخیر روی صحنه آمدید. محمدرضا شفیعیكدكنی و هوشنگ ابتهاج مهمانهای ویژه بودند. گروه با همان لباسهای رنگی اجرای سالهای گذشته در تهران و اصفهان به صحنه آمدند. تنظیم صدا مشكلاتی را در اجرا بهوجود آورد. تا جایی كه باعث عصبانیتتان شد. اول «رندان مست» را خواندید. بعد تذكر دادید اگر موبایلها را در جیب نگذارند، دیگر اجرا نمیكنید. در ادامه «چشم یاری»: ما زیاران چشم یاری داشتیم/ خود غلط بود آنچه میپنداشتیم. بعد
«باد صبا»، «مرغ خوشخوان» در دستگاه شور و تقاضای اجرای «مرغ سحر» از سوی حاضران كه در دوشب نخست كنسرت جواب داد. نهم تیر اما آخرین روز اجرا بود. آنها كه در خرید بلیت اینترنتی موفق نشده بودند، از ساعت 17 مقابل تالار بزرگ كشور میایستادند تا بلكه به شكلی در این سالن راه باز كنند. عواید اجرا هم میرسید به ساخت مقبره شمس تبریز.
آخرین كنسرتی كه در قونیه برگزار شد
چهارم مهر 1394 در قونیه؛ پنج سال پیش. در مركز فرهنگی كولتور و در سالن «سلطان ولد» به دعوت دولت تركیه. همان كنسرت كه با استقبال علاقهمندان و عاشقان شمس و مولانا برگزار كردید. كنسرتی در مایههای ماهور، راست پنجگاه و افشاری با تصنیفهای «صورتگر نقاش» مجید درخشانی و «باور نكردی» و «بانگ دهل» مولانا. همان اجرا كه فریاد «مرغ سحر» حاضران باردیگر اعضای گروهتان را به صحنه كشاند و این تصنیف مرتضیخان نیداود حال همه را دگرگون كرد. در آن اجرا از همهجا آمده بودند؛ از هند، پاكستان، افغانستان، ژاپن، كرهجنوبی، تاجیكستان، جمهوری آذربایجان، آمریكا، كانادا و فرانسه و مشهد، كرمان، تهران، شیراز، اصفهان و خوی. سالن 700 نفری «سلطان ولد» میزبان 1400 نفر شده بود و بسیاری ایستاده بودند. آن روزها ما همچنان امیدوار بودیم بلیت برگشت از تركیه را گرفتید، خودتان را به تهران برسانید؛ به تالار وزارت كشور. اما آن تصویر، امروز حسرت بیپایانمان شده است.
كنسرتی كه قرار بود برگزار شود و بیماری نگذاشت
فروردین 1395 قرار بود بروید ارمنستان و كنسرت بگذارید. اما چه شد؟ یك پیام ویدئویی برایمان پر كردید. آمده بودید عید را تبریك بگویید، كه با چهرهای دگرگونه و موهای كوتاه گفتید: «خود من هم با یك مهمان ۱۵ سالهای سالهاست كه آشنا هستم و دوست شدیم با همدیگر و الآن هم من به خاطر او اینجا ایستادهام و طبق دستور ایشان موهای سرم را هم كوتاه كردم و بچه حرفگوشكنی شدم و چند وقت دیگر هم در اینجا هستم، چون آرامش خوبی دارم و خیلی راحتم اینجا، برای اینكه با این مهمان بتوانیم به تفاهم برسیم. انشاءا.... به تفاهم كه رسیدیم، راه میافتم میآیم به سراغ شما هممیهنان عزیزم و كارهای هنریام را دنبال خواهم كرد.» اما چه شد؟ آن كنسرت لغو شد و این امید مبتذل.
آخرین آلبومی كه تولید و منتشر شد و شنیدیم
در آلبوم «مرغ خوشخوان» با گروه شهناز همكاری كرده بودید. همان كه شهریور سال ۱۳۹۰ منتشر شد. نام آلبوم را از تصنیف آخر آن «مرغ خوشخوان» بر شعر حافظ انتخاب كرده بودید. همه آوازها همانها بود كه در كنسرت تهران، ۱۳۸۷ برگزار شد. تصنیفها و قطعات ضربی در استودیو ضبط شده بودند. شركت دلآواز منتشرش كرد.
آخرین آلبومی كه منتشر شد و شاید نشنیدید
اسفندماه 1398 بود و درگیر و دار كرونا بودیم كه خبر رسید «خراسانیات» منتشر شد. آلبومی با آهنگسازی پرویز مشكاتیان. همان كه ماههاست از ضبط خارج نشده، بس كه دیر به دستمان رسید و بدون شما هضمش برایمان دشوار است. همان كه هر وقت با آن صدا به كلمه میآید: «گفتی كه ممیر وخته
مو لبیكمه گفتم هی هی بخدا خوب تو گفتی مو شنفتم.» بعد به آن لبخند خراسانی مینشیند تا داغ، دلمان را ذوب كند. بخش اول آلبوم در راست پنجگاه و بخش دوم در دشتی اجرا
شده است.
آلبومی كه باید منتشر میشد و نشد
نوازندگان برادران پورناظریاند. دو سوی شما كه ایستادهاید، نشستهاند و به صدایتان، خنجر به سینه میكشند. تهمورس پورناظری تار و سهراب پورناظری كمانچه مینوازد. این مجموعه به صورت كنسرت و استودیویی برگزار شده و بخشی از آن روی اینترنت قرار گرفته. همان تصنیف «از عشق». قرار بود آلبومی شود و به ما برسد. هنوز نرسیده. این را هم بدانید.