روایت 2 نیاز از 2 خانواده نیازمند ساکن تهران و زنجان
از رنجی که میبــریم
یکی از معضلات جدی در زمینه کمکرسانی به محرومان، توزیع نامناسب کمکهای خیران است. به نحوی که به طور مثال یک منطقه یا یک نیاز از مردم رسانهای میشود و تمام خیران کمکهای خود را سرازیر میکنند سمت آن منطقه یا فقط فلان قلم کالا را برای کمک میفرستند. این شکل کمکرسانی باعث شده مقادیر قابلتوجهی کمکهای مردمی توسط خیران محترم جمعآوری شود اما به دلیل توزیع نامناسب به دست مستحق واقعی یا به تعداد کافی نرسد. یکی دیگر از معضلات کمکرسانی نیز میتواند این باشد که خیر محترم با کمک مداوم به خانوادهای که خودشان بالقوه توان کار کردن و تامین مخارج را دارند، باعث میشوند دیگر آن خانواده خودش به دنبال رفع نیازهای خود نرود. ما در صفحه همسایه و تیم پرتلاش سایت سایه در تلاشیم نیازها را بهطور صحیح و روشن بیان کنیم و کالا یا مبلغ مورد نیاز را بهطور شفاف به دست نیازمند برسانیم. مزیت سایت سایه در کمکرسانی به افراد نیازمند، توزیع مناسب و شفافیت در توزیع است. در این شماره از همسایه نیز نیاز دو خانواده زنجانی و تهرانی را مطرح کردیم که هر دو نیاز به کالا دارند. یکی «تشک مواج» و دیگری «فرش 12متری». شما میتوانید هم به صورت نقدی کمکهای خود را از طریق درگاه سایت سایه بپردازید یا فرش یا تشک مواج کارکرده و قابل استفاده را به صورت فیزیکی به همکاران ما در سامانه سایه تحویل دهید.
بار زندگی روی دوش مرد، سنگین میشود. صبح به صبح از خانه میزند بیرون بلکه بتواند گوشهای از این بار را زمین بگذارد و شب دست پر برگردد خانه و تکهای از بار روی دوشش بشود نان و برود سر سفره شام زن و بچهاش.
اما اگر بههر دلیلی صبح به صبح نتواند از خانه به قصد نان درآوردن بیرون بزند و شب نتواند سفرهای پهن کند که تکهنانی برای خوردن در آن باشد، بار روی دوشش میماند و این بار هی سنگین و سنگینتر میشود تا جایی که دیگر زمینگیرش میکند. تا جایی که دیگر از پا میاندازدش.
مرد این خانواده زنجانی زمانی که زن و زندگی تشکیل داد و تلاش کرد سقفی برای زندگیاش و نانی برای زن و بچههایش جمع و جور کند هزار جور آرزو و امید به آینده داشت. بعدتر که بزرگ شدن بچههایش را میدید بیشتر آرزوهایش را میدید که دارند رو به تحقق میروند. اما اضافهوزنش روز به روز بیشتر شد و روز به روز کمتر توانست کار کند و روز به روز بار زندگی و فشار اقتصادی روی شانهاش بیشتر شد تا این که بالاخره زمینگیرش کرد.
حالا مرد این خانواده با 210 کیلوگرم وزن کنج خانه افتاده و گذر زندگیشان را از توی بستر تماشا میکند. مدتی پیش سکته مغزی کرد و بعد از آن سمت راست بدنش بیحس شد. حالا دیگر کمکم حرکت کردن برایش غیرممکن میشود. حالا دیگر معضل این مرد صبح از خانه بیرون زدن و نان درآوردن نیست. حالا وضعیت خودش برای خانواده تبدیل به معضل شده است. حالا هزینههای درمان هم به هزینههای دیگر معیشتی که خانواده توان پرداختش را ندارد اضافه میشود.
پسر این خانواده در کنکور سراسری رتبه بسیار مناسبی کسب کرد که به راحتی میتوانست در یک رشته خوب در دانشگاه دولتی تحصیل کند اما بهدلیل این که باید در کنار پدر میماند و از ایشان پرستاری میکرد، انتخاب رشته نکرد. برای پسری که چند سال از عمرش را گذاشته که درس بخواند و دانشگاه برود و آیندهاش را بسازد و در آینده بتواند برای خانوادهاش کاری کند، عدم انتخاب رشته پایان زندگی بود.
هر چقدر هم اطرافیان اصرار کردند انتخاب رشته کند و دانشگاه برود اما خودش میدانست و دلش که نمیتواند پدر را با این وضع رها کند و دانشگاه برود.
بعد از این جریان پسر این خانواده دچار مشکلات عصبی و این مشکلات آنقدر جدی شد که به بستری شدن پسر در بیمارستان رسید. پسر خانواده هم مدتی در بیمارستان بستری شد و برگشت پیش پدرش که او هم از فشار زندگی و وضع اقتصادی و اوضاع بد معیشت خانواده، و همچنین از عدم توانایی در حرکت و کار کردن، دچار بیماری اعصاب و روان شده است.
این خانواده زنجانی در حال حاضر در یک سایت کارگاهی اسکان داده شدهاند. گوشهای از یک کارگاه که اصلا برای سکونت یک خانواده طراحی نشده است. اما فعلا این مکان توسط خیران به این خانواده اختصاص داده شده تا بعد چه پیش خواهد آمد.
مشکلات این خانواده زیاد است و نیازمند کمک شما همسایههای محترم اما نیاز مبرمشان در حال حاضر یک «تشک مواج» است؛ تشکی که پدر خانواده بتواند روی آن در خانه بستری شود و مشکلی بابت زخم بستر و بیماریهای دیگر تهدیدش نکند.
نیازهای این خانواده نیز زیاد است و طبیعتا نمیتوان تمام آن را بهطور یکجا مرتفع کرد، اما یکی از اساسیترین نیازهایشان این خانواده این است که لوازم اولیه زندگی مثل فرش و لوازم منزل ندارند.
در این شماره به کمک شما همسایههای محترم قصد داریم برای این خانواده یک تخته فرش 12 متری تهیه کنیم.
آدم بالای برجک هزار جور فکر برش میدارد. سرباز جدید که وارد پادگان میشود باتجربهترها توصیه میکنند روزهای اول به دوری از خانواده و زندگی خارج از پادگان و این چیزها اصلا فکر نکند. میگویند فکر کردن به این جور چیزها گذر روزهای سربازی را سختتر از چیزی که هست میکند.
میگویند بهخصوص وقتی بالای برجک داری پست میدهی اصلا نباید به این فکر کنی که چند روز از خدمتت رفته و چند روز مانده یا این که خانوادهات الان در چه حالند و چه کار میکنند. حتی افسانههایی تعریف میکنند از سربازانی که آن قدر بالای برجک به خانوادهشان فکر کردند که یا دلتنگی همان بالا امانشان را برید و جانشان را گرفت یا فکر مشکلات خانواده باعث شد بلایی سر خودشان بیاورند.
اما پسر این خانواده نمیتواند وقتی دارد پست میدهد به خانوادهاش فکر نکند. چطور میتواند فکر این نباشد که امشب که غذایش را از آشپزخانه پادگان میگیرد، خانوادهاش چیزی سر سفره شام دارند یا خیر؟ چطور میتواند به این فکر نکند که مادرش را جایی میخوانند برای کار یا نه؟ اصلا بگویند بیا برای کار، چرا باید مادرش در این سن و سال و با این وضع و حال کار کند؟ آن هم کار خدمتکاری و نظافت در خانههای مردم. خانههایی که صاحبانش زنانی هم سن و سال خودش هستند. اصلا چرا نباید مادرش جای همان زنان صاحبخانهای باشد که خدمتکار برای خانهشان خبر میکنند؟ اصلا چرا نباید او جای تمام آن هم خدمتیهایش باشد که مطمئناند وضع و زندگی خانوادهشان خارج از اینجا خوب است و گاهی برایشان چیزی میفرستند پادگان؟
این فکرها موقع صبحگاه، این فکرها موقع بالا رفتن پرچم، این فکرها موقع نگهبانی دادن، این فکرها موقع غذا گرفتن، این فکرها هیچوقت و هیچ جای پادگان یقه پسر را رها نمیکنند. ناسلامتی بعد پدرش او مرد این خانواده است و وظیفه تامین مخارج زندگی به گردن اوست.
خبر فوت پدرش را یک ماه پیش در همین پادگان به او دادند. سختتر از فکر کردن به خانوادهای که سرنوشتشان معلوم نیست آن هم بالای برجک، این است که در همان فکر و حال باشی و یکدفعه خبر بیاورند و بخوانندت پای تلفنی که با تو کار دارد و آنجا با خبر بشوی آن مرضی که مدتها دست گذاشته بود روی ریه پدرت و گلوی خانوادهات را میفشرد، حالا بالاخره او را از پا انداخته و پدرت خانهتان را برای همیشه ترک کرده است. آنجا بیشتر این فکر برت میدارد که آینده این خانواده چه خواهد شد؟
حالا این خانواده ساکن تهران با پدری که مرگ او را برای همیشه از پیششان برده و پسری که دارد دور از خانواده دوره خدمت سربازی را میگذراند و مادری که با سن و سال بالایش در خانههای مردم کارگری میکرد، اما حالا با این وضعیت شیوع کرونا دیگر کسی کارگر در خانهاش نمیپذیرد، مانده با یک کوه از مشکلاتی که هر روز روی سقف خانهشان خراب میشود. تنها راه درآمد این خانواده همان یارانه است که آن هم تقریبا کفاف هیچکدام از نیازهای خانواده را نمیدهد. بهغیر از آن هم گاهی اگر دری به تختهای بخورد خیری در محلهشان پیدا میشود که چیزی برای خانهشان تهیه کند یا مبلغ ناچیزی پول به این خانواده کمک کند.
در حال حاضر این خانواده با مشکلات متعددی روبهروست که طبیعتا حل کردن تمام آن از عهده این صفحه از روزنامه خارج است. اما در حد توان و به کمک شما همسایههای محترم این خانواده در این شماره میخواهیم یک تخته فرش 12 متری برایشان تهیه کنیم. منزل این خانواده لوازم خانگی اساسی و اولیه را هم ندارد و این فرش میتواند بخشی از مشکلات آنان را حل کند.
برای پدری که با خانوادهاش ساکن تهران بودند و سه فرزند دانشآموز داشت و زندگیشان با کار کردن روی ماشین مردم و مسافرکشی میگذشت و نیازشان تهیه یک یخچال و فریزر بود، مبلغ دومیلیون تومان جمعآوری شد.
همچنین برای خانواده برازجانی که پدر خانواده به دلیل بیماری از کار افتاده بود و خانواده مبلغ یکمیلیون تومان برای تعمیر خانهای که مناسب زندگی نبود نیاز داشتند، مبلغ 310هزار تومان
جمعآوری شد.