نسخه Pdf

شاید روزی آمد...

شاید روزی آمد...

هدی برهانی آموزگار

خیلی سال قبل، وقتی هنوز در مدرسه راهنمایی درس می‌خواندم معلمی داشتیم كه در زنگ انشا به‌جز دفتر معمولی‌مان یك دفتر دیگر هم در نظر گرفته بود. خانم «دل‌روشن» اسم آن دفتر را گذاشته بود «دفتر آزاد» و هر یكشنبه قبل از شروع رسمی زنگ انشا، 10 دقیقه‌ای فرصت داشتیم تا هرچه در فكرمان هست توی آن دفتر بنویسیم و ذهن‌مان را خالی كنیم. گاهی با خودم فكر می‌كنم شاید سرآغاز نوشتن من همانجا بود. در همان كلاس انشا و در دفتر آزاد.
بعدها كه معلم شدم این كار را به انحای مختلف در كلاسم پیاده كردم. گاهی همین دفتر آزاد را و گاهی هم داستان آزاد. داستان آزاد چیزی بود شبیه نوشتن در دفتر آزاد. بچه‌ها مجاز هستند اول كلاس كتابخوانی یك تكه از داستان محبوب‌شان را در كلاس برای همه بچه‌ها با صدای بلند بخوانند. از شازده كوچولوی معروف تا كتاب‌های عرفان نظرآهاری. داستان‌های محبوب دختران نوجوان همیشه چیزهایی بوده‌اند شبیه به همین‌ها، لطیف و با مضامین شیرین.
اما در همین سال‌ها بود كه تصمیم گرفتم داستان‌نویسی را حرفه‌ای‌تر و دقیق‌تر بیاموزم. كلاس‌های داستان‌نویسی بسیاری را بررسی كردم و سرانجام دوره‌ای كه در مؤسسه شهرستان ادب برگزار می‌شد را انتخاب كردم. یك سه‌شنبه سرد پاییزی بود كه به سه‌راه طالقانی رفتم و در كلاسی نشستم كه بعدها تبدیل به محبوب‌ترین كلاسم شد. كلاس «علی‌شاه‌علی» پر بود از نكته‌ها و توجه‌های دقیق نسبت به عناصر داستان و حتی نسبت به خود داستان‌نویس.
گاهی با خودم می‌گفتم این مرد چطور می‌تواند تا این اندازه حالات درونی نویسنده را با درس‌ها و تمرین‌هایش گره بزند. روزهایی بود كه كلاس عناصر داستان تنها یك دانش‌آموز داشت و آن من بودم. من، كه بعد از كلاس‌های دانشگاه و مدرسه خودم را به سه‌راه طالقانی می‌رساندم، چهار طبقه را بالا می‌رفتم و بعد در دفتر سیمی كاغذ كاهی‌ام تمام آنچه ممكن بود از داستان كلاسیك و مدرن بیاموزم را می‌نوشتم. علی شاه‌علی دو جلسه آخر دوره را نیامد. یادم هست آخرین پیامی كه بین ما رد و بدل شد این بود كه گفت همسرش كمی بیمار است و نمی‌تواند كلاس را تشكیل دهد. از آن روز تا روزی كه فهمیدم خودش بر اثر یك مشكل ناگهانی از دنیا رفته یك هفته هم نگذشت... استاد محبوب داستان‌نویسی من، كه آنچه از علم داستان دارم از او آموخته‌ام، به همین راحتی از این دنیا رفت...
اما قصه داستان‌نویسی من اینجا تمام نشد. بعد از علی شاه‌علی من بیشتر احساس دین می‌كردم. با جدیت بیشتری می‌نوشتم و با دقت بیشتری به بچه‌ها آموزش می‌دادم. انگار كه پشت تك‌تك كلماتم علی شاه‌علی نشسته بود و داشت مثل همیشه اشتباهاتم را تصحیح می‌كرد. كلاس‌های كتابخوانی من را دو استادم متحول كرده بودند و آرزو دارم كه روزی كلاس‌های من هم در آینده بچه‌ها مهم و اثرگذار باشد. شاید روزی آمد كه یكی از دانش‌آموزانم در قفسه کتاب جام‌جم از كلاس‌های كتابخوانی خانم برهانی بنویسد... 
ضمیمه چار دیواری