چه‌قدر جای آگاهی خالیست!

گفت‌وگو با دکتر «جعفر بای» درباره رفتار جامعه در شرایط دشوار

چه‌قدر جای آگاهی خالیست!

 روزی روزگاری این مملکت هنرمندانی داشت که حرفشان برای مردم سند بود و سبک‌زندگی‌شان الگو بود برای جوانان. مردم گوششان به رادیو بود تا ببینند هنرمند محبوبشان چه می‌گوید که همان را کنند آویزه گوش. در کوچه و خیابان هنرمند را می‌دیدند و به او احترام می‌گذاشتند چون باورشان این بود که هنرمند هر جا رود باید قدر بیند و در صدر نشیند. حالا چند سالی است که سلبریتی جای هنرمند را گرفته؛ همان‌هایی که می‌آیند مقابل دوربین آثار نمایشی و ادا، اصولی درمی‌آورند و نام خودشان را می‌گذارند بازیگر و بعد همان‌ها می‌‌روند روی بالکن خانه‌شان که چشم‌انداز ابدی کوه و درخت دارد، یا کنار شومینه یا پذیرایی لاکچری و ...  مقابل دوربین موبایلشان درباره همه چیز نظر می‌دهند؛ از کودک کار بگیر تا کودک همسری تا اعتصاب کارگرانی که مثلا چندین ماه است حقوق نگرفته‌اند. بعضی‌هایشان در یک روز هم درباره گرانی و کم‌برخوردار شدن عموم مردم از بهره‌مندی‌های زندگی پست منتشر می‌کنند و هم از سالن آرایشگاهی که رفته‌اند و مثلا مونا جان موهایش را چه رنگ محشری کرده یا فلان لباس فروش چه کت و شلواری برایشان ست کرده است. مردم هم با ولع صفحات آنها را دنبال می‌‌کنند و فالوئرهای میلیونی برایشان شکل می‌دهند. از طرفی گاهی که به نظرشان آنها دچار خطایی می‌شوند حسابی از خجالت‌شان درمی‌آیند و آن زمان است که بلوایی می‌شود دربخش کامنت‌های این سلبریتی‌ها. واکنش‌ها شکل می‌گیرد و گاهی چنان ملتهب می‌شود که احساس می‌کنی زخمی کاری شکل گرفته که درمان‌پذیر نیست. در پایان روز اما آن سلبریتی در همان شبکه‌ اجتماعی یک پیام عذرخواهی می‌‌گذارد و همه چیز ختم به خیر می‌شود و گروهی هم از این کنش و واکنش استفاده کرده و هشتگ می‌زنند: معجزه شبکه‌های اجتماعی !
وقتی سلبریتی احساس پیروزی می‌کند  
دکتر جعفر بای، آسیب‌شناس اجتماعی اما به قضیه از زاویه دیگری نگاه می‌کند و می‌گوید: همه اینها نشانه بی‌سوادی است. هم آن سلبریتی و فرد معروف بیسواد است و هم مردمی که وارد بازی‌های او می‌شوند. حالا دیگر مدت‌هاست که سواد، فقط توانایی خواندن و نوشتن نیست. سواد یعنی آگاهی. آگاهی نسبت به باورها، اندیشه‌ها،‌ انتخاب‌ها و ... راستش را بخواهید؛ سلبریتی‌‌ها علاقه زیادی دارند که مردم بی‌سواد و نا‌آگاه باشند. مردمی که آگاه و دارای تفکر باشند و سبک اندیشه مشخصی داشته باشند و برای خود احترام قائل شوند سلبریتی‌ها را دنبال نمی‌کنند و اصلا برایشان مهم نیست که او چه می‌پوشد، کجا می‌رود و چگونه زندگی می‌کند. اگر مردم نسبت به زندگی سلبریتی‌ها بی‌تفاوت باشند، آنها جایی برای خودنمایی پیدا نخواهند کرد. هنرمند اما تعریفش با سلبریتی کاملا فرق دارد؛ هنرمند کسی است که همه تلاشش را می‌کند تا سطح آگاهی مردم جامعه‌اش را بالا ببرد. با رفتار و گفتار و آثارش. او نیازی نمی‌بیند مردم شیفته زندگی خصوصی او شوند یا در کوچه و خیابان برای گرفتن عکس و امضا از او به صف بایستند. هنرمند واقعی را شاید اصلا مردم در کوچه و خیابان نشناسند اما آثار او را حتما می‌شناسند. سلبریتی مردم را به رقابت با خود دعوت می‌کند چون می‌داند عموم مردم نمی‌توانند ظاهر زندگی او را تجربه کنند و او از این پیروزی احساس لذت می‌کند.
عذرخواهی هم خطاست
دکتر بای درباره واکنش مردم به برخی از رفتارهای سلبریتی‌ها و افراد معروف می‌گوید: این واکنش‌ها معمولا مقطعی است و معمولا در جامعه‌ای که بیمار است شکل می‌گیرد. جامعه‌ای که سواد احترام گذاشتن را بلد نیست یا آن را نادیده می‌گیرد. سواد احترام گذاشتن شامل احترام به خود، محیط‌زیست، درختان، حیوانات، قومیت، شغل و ... است. وقتی سواد اجتماعی فعال و رو به رشد باشد، مردم به مرور یاد می‌گیرند که باید به هم احترام بگذارند. احترام به اصل رفتار فردی و اجتماعی تبدیل می‌شود و در این شرایط دیگر سلبریتی به درجه‌ای از شعور رسیده که مثلا به اقوام توهین نمی‌کند یا مجری به حرف و شغل دیگران بی‌احترامی نمی‌کند. این گونه رفتارها کلا از تفکر آدم‌ها حذف می‌شود. به نظرم حتی عذرخواهی بعد از توهین هم یک جور مرض است. به‌خصوص در شرایطی که عذرخواهی‌ها زیاد می‌شود. وقتی معذرت‌خواهی می‌کنی یعنی خطایی انجام داده‌ای و زمانی که این عذرخواهی‌ها زیاد می‌شود یعنی خطاها زیاد شده و این خودش یعنی بی‌سوادی و ناآگاهی در جامعه زیاد شده است.
دولت فقط گفتار درمانی می‌کند
به دکتر بای می‌گویم، گروهی هستند که این شعار را ترویج می‌کنند که هر کسی باید از خودش شروع کند، وقتی هر آدمی به تنهایی درست رفتار و عمل کند به‌مرور جامعه درست می‌شود.
می‌گوید: نه ! من با این ایده موافق نیستم. وقتی از جامعه صحبت می‌کنیم یعنی جمع. رفتارهای تک نفره یا چند نفره در جامعه تاثیرگذار نخواهد بود چون در مقابل اتفاق بزرگی که در جامعه چند میلیونی رخ می‌دهد، آن پدیده بسیار کوچک است و دیده نخواهد شد و تاثیری هم نخواهد داشت. شاید حال خود آن فرد خوب شود اما وقتی جامعه مریض باشد این حال خوب فردی هم دوام نخواهد یافت. تغییر در جامعه از خوب به بد یا برعکس، حرکتی تدریجی است. یک جامعه یک شبه تبدیل به یک جامعه خوب و درست نمی‌شود و یک شبه هم خراب نمی‌شود. جامعه تشکیل شده از افرادی که در یک فرآیند شبیه به‌هم می‌شوند و حال عمومی جامعه را شکل می‌دهند. آنچه این آدم‌ها را به‌هم وصل می‌کند، دولتمردان هستند که مانند نخ تسبیح عمل می‌کنند. وقتی این نخ ناکارآمد باشد حال عمومی جامعه بد می‌شود. مدت‌هاست دولتمردان ما تبدیل به افرادی شده‌اند که فقط حرف می‌زنند و در اصطلاح گفتاردرمانی می‌‌کنند. به جای حل ریشه‌ای مشکلات فقط حرف می‌زنند و به مرور مردم متوجه می‌شوند که مشکل سرجایش است و حل نشده اما مسؤولان و دولتمردان چنان صحبت می‌کنند که انگار مساله حل شده است. این روش بدترین روش مملکت‌داری است. پاک‌ کردن صورت مساله فقط زخم روان مردم را عمیق‌تر می‌کند.

خانواده را جدی بگیریم
دکتر بای می‌گوید: آستانه تحمل جامعه ما پایین آمده. آستانه تحمل به معنای صبر در برابر ناملایمات و مشکلات. مردم این ضریب پایین تحمل و تاب‌آوری را با بی‌تفاوتی نشان می‌دهند. مثلا دربرابر گرانی‌ها دیگر واکنش نشان نمی‌دهند، ما این را می‌گوییم عادت کردن به مشکل. اما نباید این سکوت و بی‌تفاوتی را به فال نیک گرفت. این یعنی سرمایه اجتماعی در حال سقوط است. این یعنی اعتماد مردم به دولت و حتی همنوع خود کاهش یافته است. کرونا به این شرایط دامن زده است. دولت مراکز خرید و مشاغل را تعطیل می‌کند و به مردم توصیه می‌کند خود و خانواده‌شان را قرنطینه کنند اما به آنها کمک مالی نمی‌کند. در چنین شرایطی فرد احساس تنهایی شدیدی می‌‌کند. او باید خودش از پس همه مشکلات برآید. وقتی این اتفاق رخ می‌دهد، ذهن فرد به سمت تلافی می‌رود و فرد در ذهنش با خودش این قرار را می‌گذارد که وقتی دولت به او نیاز داشت او به دولت کمک نکند. این‌گونه است که سرمایه اجتماعی کاهش می‌یابد. فرد درمقابل دیگر افراد نیز چنین رفتار می‌کند. مثلا در همین دوره کرونا وقتی می‌بیند افراد فامیل که تمکن مالی دارند سراغی از او نمی‌گیرند، او نه تنها به لاک تنهایی فرو می‌رود که تصمیم می‌گیرد او هم کمک‌ها و نوع‌دوستی خود را محدود کند. در چنین شرایطی که جامعه بزرگ و غیرقابل مدیریت است و دولت هم راه خودش را تقریبا از مردم سوا کرده بهترین و موثرترین کار این است که افراد خانواده و فامیل هوای یکدیگر را داشته باشند و به‌هم کمک کنند. حداقل نباید اجازه بدهیم سرمایه اجتماعی درون خانوادگی و درون فامیلی از بین برود. گسست در خانواده باعث سرخوردگی بیشتر افراد می‌شود. اما یک خانواده که نظام تربیتی و رفتاری خود را بر اساس حمایت عملی از یکدیگر بنا می‌گذارد در برابر فشارهای جامعه و گسستی که شکل گرفته بهتر و بیشتر می‌تواند دوام بیاورد.