15 دی به روایتی زادروز بهرام صادقی است
خالق ملکوت
درباره زادروز بهرام صادقی، یکی از شاخصترین نویسندگان ادبیات داستانی معاصر دو روایت وجود دارد؛ یکی 15 و دیگری 18 دی. علیالحساب روایت 15 دی را که معتبرتر هم به نظر میآید در نظر میگیریم. مثل بسیاری از نویسندگان و شاعران مطرح این سالها، بهرام صادقی نیز کارش را از مجله سخن به سرپرستی پرویز ناتلخانلری آغاز کرد. نوشتههای او در دهه 30 در مجله سخن به چاپ رسید و همین حضور او که در آن زمان دانشجویی بیش نبود در میان نویسندگان و چهرههای فرهنگی در مجله سخن سبب شد صادقی خیلی زود به شهرت برسد. بنا بر نقل بسیاری از معاصران در آن دوران، نوشتن در مجله سخن امتیاز بسیار بزرگی بود که برای هرکسی دستیافتنی نبود. محمد حقوقی دراینباره میگوید: «در آن موقع صد تا آدم را باید میدیدی تا وارد حریم سخن شوی. به این سادگی کسی در سخن چیز چاپ نمیکرد. خود من سهچهار شعر فرستادم هیچکدام را چاپ نکرد.خب آنهایی که در سخن بودند، فرانسهدان بودند و بالاخره داستان را میشناختند. گفتند آقا بیایید با سخن همکاری کنید.»
بسیاری بهرام صادقی را با «ملکوت» میشناسند.چندوقت پیش یکی از سایتهای معتبر حوزه داستاننویسی یک نظرسنجی برگزار کرد که در آن داستاننویسان مطرح این روزها بهترین داستانهای فارسی سده اخیر را انتخاب میکردند. تقریبا در تمام فهرستها صادقی با کتاب «ملکوت» یا «سنگر و قمقمههای خالی» حضور داشت.
اما ملکوت چگونه نوشته شد؟ نقل میکنند که روزی صادقی با جمعی از دوستانش در خانهای در اصفهان جمع بودند. غروب آفتاب دوستان برای گردش بیرون میروند اما بهرام در خانه میماند.در تنهایی حسی غریب سراغش میآید و گویی روح ملکوت در وجودش حلول میکند. قلم و کاغذ بهدست میگیرد و نسخه اولیه داستان را تا آخر مینویسد. در پایان سرش را که بلند میکند، میبیند سپیده دمیده است. پس به آخر ملکوت، این جمله را اضافه میکند: «سپیده زد.»
در میان داستانهای بهرام صادقی،ملکوت کاری متفاوت است. سبک طنز بهرام صادقی_که به همین خاطر بسیاری او را با چخوف مقایسه میکنند_ در این داستان کمتر ظاهر میشود و داستان در جهانی جریان دارد که در آن عقل و تدبیر وسیلهای برای حیله و خیانت است. در ملکوت معلوم نیست بالاخره حیات بشری به کجا میانجامد، حقیقت کجاست؟ اصلا آیا حقیقتی وجود دارد و غایت اینهمه رنجی که انسان میکشد، چیست؟