پشت پرده ترسهای بیمارگونه از بیماری چه میگذرد؟
یک بیماری به نام «ترس از بیماری»
اگر سری به بیمارستانها بزنید، با جمعیت زیادی از بیماران مواجه خواهید شد كه برای درمان مراجعه كردهاند. در میان این افراد گاهی میتوان افرادی را مشاهده كرد كه واقعا بیمار نیستند و تنها وسواس بیماری دارند و مدام از این دكتر به آن دكتر میكنند تا بتوانند این توهم خود را فروبنشانند. در نقطه مقابل آنها هم كسانی هستند كه بهرغم بیمار بودن، حتی حاضر نمیشوند از كنار مركز درمانی عبور كرده و یك قرص مصرف كنند. دكتر بدریالسادات بهرامی، روانشناس در گفتوگو با جامجم، به بیان ابعاد شخصیتی این افراد و راهكارهای درمانی پرداخته است.
یكی از انواع وسواسهای فكری، وسواس بیماری یا ترس بیمارگونه از بیمار شدن است. این افراد همیشه تصور میكنند به بیماری لاعلاجی مبتلا هستند و به همین دلیل به طور مداوم به پزشكان متعدد مراجعه میكنند. این افراد معمولا از نظر پزشكان سالم هستند اما آنها را وادار میكنند برایشان انواع آزمایشها، سونوگرافی، تصویربرداری و... تجویز كنند. بعد از اعلام نتیجه آزمایشها كه سالم بودن آنها اثبات میشود، تا چند روز میپذیرند كه بیمار نیستند اما بعد از چند روز دوباره این وسواس فكری به سراغشان میآید.
افراد همیشه بیمار
این افراد معمولا بهخاطر وسواسی كه دارند به برنامهها و اخبار پزشكی و مجلات پزشكی علاقه دارند و آنها را دائم دنبال میكنند و اگر علامتی از بیماریهایی را كه در آن برنامهها معرفی میشوند، در خود مشاهده كنند، آن بیماری و علائمش را به خود نسبت میدهند و به طور جدی به پزشك متخصص مراجعه میكنند. ذهن این افراد بهدلیل وسواس فكری شدیدی كه دارند، مدام در حال ساخت بیماریهای جدید است. در بیشتر موارد، ترس از مردن مهمترین عاملی است كه این وسواس را به جان بیماران میاندازد و با شبیهسازی ذهنی بیماری، وادار میشوند تا با مراجعات متعدد به پزشكان مختلف، ذهنشان را آرام كنند كه متأسفانه این آرامش خیلی دوام نمیآورد.
درمان بیماران فكری
یكی از روشهایی كه میتوان این قبیل بیماران را درمان كرد، روش «غرقهسازی» است؛ بهطوری كه باید آنها را در ترس خودشان غرق كنیم. به عنوان مثال، در بیماری كه مدام بهخاطر ترس از بیماری به پزشكان مختلف مراجعه میكند، بهتر است با حرف زدن بفهمانیم كه زندگی فعلی او كه مدام به ترس از بیماری میگذرد، شاید بدتر و عذابآورتر از مرگ باشد. این نوع غرق كردن در ترس، بیمار را به فكر وامیدارد و از جایی به بعد تصمیم میگیرد با شرایط كنار بیاید و این وسواس فكری را تمام كند. در كنار این روش، میتوان از روشهای مختلفی چون دارودرمانی و مشاوره هم استفاده كرد.
بیماران الكی نگران
بعضی افراد هستند كه در مراحل رشد خود، یاد گرفتهاند تنها از راه تمارض و جلب ترحم، توجه دیگران را به خود معطوف كنند. این افراد معمولا جزو كسانی هستند كه همیشه ناله مریضیشان بهراه است و همیشه از درد و بیماری شكایت دارند. این افراد شاید در ظاهر آگاهانه تمارض میكنند ولی از آنجا كه ریشه ترس و اضطراب جدایی و طرد شدن در وجود آنها نهادینه شده، عوارض آن در قالب بیماریهای جسمی بروز میكند. این حالت كاملا با وسواس فكری بیمار شدن متفاوت است و كاملا نوعی تمارض به بیماری بهمنظور جلب توجه دیگران محسوب میشود كه آنقدر به این تمارض ادامه میدهند تا در دنیای واقعی این دردها به سراغش میآید. تشخیص این دو بیماری از نظر بالینی كاملا متفاوت است و درمان متفاوتی را هم میطلبند.
در مواجهه با این قبیل بیماران، معمولا از خانوادههای آنها میخواهیم كه هر وقت شروع به تمارض و اعلام بیماری میكنند، از آنها فاصله بگیرند و آنها را طرد كنند و هربار كه اعلام بیماری نمیكند، به او توجه كنند و تا میتوانند به او عشق بورزند و محبت كنند تا یاد بگیرد اعلام بیماری، باعث دور شدن اطرافیانش از او میشود و برعكس، وقتی اعلام سلامت میكنند، دیگران را به خود جذب میكنند. مشكل این قبیل افراد معمولا با روش «خاموشسازی» در مشاوره برطرف میشود. در صورتی كه این شیوه به كار نیاید و مؤثر واقع نشود، شیوههای دیگری را به فرد بیمار و اطرافیانش میآموزیم. اغلب در این قبیل بیماران ابتدا باید اضطراب آنها را یا از طریق رابطه و درمان اعتماد به نفس یا از طریق دارودرمانی درمان كرد.
ولی معمولا این افراد تا زمانی كه رابطهای كه برقرار میكنند به آنها اعتماد به نفس ندهد، به تمارض خود ادامه میدهند چرا كه از همان كودكی راه دیگری برای برقراری ارتباط یاد نگرفتهاند؛ بهعنوان مثال نیاموختهاند كه از طریق خوشمشرب بودن با همسر ارتباط برقرار كنند و به او نزدیك شوند و لزومی ندارد كه فقط به بیماری تمارض كنند و از این راه بخواهند توجه همسر را به خودش جلب كنند. ما گاهی به این قبیل افراد شیوههای مناسب برای برقراری رابطه مناسب را یاد میدهیم و تنها با همین راه میتوانیم آنها را درمان كنیم.
تا به حال دكتر نرفتهام
در این میان، افرادی هم هستند كه از همان كودكی از هرگونه درمان، پزشك، بیمارستان و هر آن چیزی كه به دارو و درمان و محیط درمانی ربط داشته باشد، فراری هستند و ترس بیمارگونه دارند. این ترس در واقع در مراحل رشد این افراد ایجاد شده بهطور مثال، والدین برای این كه كودك كاری را انجام ندهد، او را از پزشك و آمپول و دارو میترسانند كه این ترس تا دوران بزرگسالی هم ادامه پیدا میكند و به نوعی ترس بیمارگونه تبدیل میشود و در ذهن این افراد اینگونه ثبت میشود كه به طور كلی درمان ترسآور است. معمولا جزو افتخارات این گروه از افراد است كه تابه حال دكتر نرفته و حتی یك قرص هم نخوردهاند چون همیشه در ذهنشان اینگونه تصور میكنند كه پزشكان افرادی هستند كه دیگران را اذیت و آزار میدهند و داروها سمومی هستند كه برای از بین بردن انسان ساخته شدهاند. این افراد در صورتی كه بیمار شوند، اقدامی در زمینه درمان انجام نمیدهند و به شدت نسبت به مراجعه به پزشك و مصرف دارو مقاومت نشان میدهند. معمولا اطرافیان این افراد، برای درمان بیماری آنها با مشكل مواجه میشوند و چارهای ندارند جز اینكه به تنهایی به پزشك مراجعه كنند و علائم بیماری را اطلاع دهند و داروی مناسب را دریافت كرده و با ریختن دارو در غذا، دارو را به آنها بخورانند. دارو خوراندن به این بیماران بسیار كار دشواری است و باید بهگونهای این كار انجام شود تا بیمار متوجه نشود وگرنه از این كار خودداری میكند.
ترس بیمارگونه از كادر درمانی و پزشك و بیمارستان و دارو، جزو اختلالات اضطرابی به شمار میرود و باید ابتدا اضطراب مبتلایان را درمان كرد. گاهی مجبور میشویم اضطراب آنها را به طور پنهان و با كمك خانواده و اطرافیان درمان كنیم و بدون اطلاع به آنها دارو بخورانیم تا درمان شوند.
این افراد معمولا در مقابل مشاوره هم مقاومت میكنند اما در صورتی كه حداقل مشاوره را هم بپذیرند، با طی مراحل مشاوره میتوان آنها را به مرور درمان كرد تا ترس آنها از بین برود. در واقع، زمانی كه ترس این افراد از طریق مشاوره درمان میشود، به مرور برای طی مراحل درمان بیماری خود مراجعه میكنند و ترس آنها از دارو و درمان هم از بین میرود. یكی از انواع وسواسهای فكری، وسواس بیماری یا ترس بیمارگونه از بیمار شدن است. این افراد همیشه تصور میكنند به بیماری لاعلاجی مبتلا هستند و به همین دلیل به طور مداوم به پزشكان متعدد مراجعه میكنند. این افراد معمولا از نظر پزشكان سالم هستند اما آنها را وادار میكنند برایشان انواع آزمایشها، سونوگرافی، تصویربرداری و... تجویز كنند. بعد از اعلام نتیجه آزمایشها كه سالم بودن آنها اثبات میشود، تا چند روز میپذیرند كه بیمار نیستند اما بعد از چند روز دوباره این وسواس فكری به سراغشان میآید.
افراد همیشه بیمار
این افراد معمولا بهخاطر وسواسی كه دارند به برنامهها و اخبار پزشكی و مجلات پزشكی علاقه دارند و آنها را دائم دنبال میكنند و اگر علامتی از بیماریهایی را كه در آن برنامهها معرفی میشوند، در خود مشاهده كنند، آن بیماری و علائمش را به خود نسبت میدهند و به طور جدی به پزشك متخصص مراجعه میكنند. ذهن این افراد بهدلیل وسواس فكری شدیدی كه دارند، مدام در حال ساخت بیماریهای جدید است. در بیشتر موارد، ترس از مردن مهمترین عاملی است كه این وسواس را به جان بیماران میاندازد و با شبیهسازی ذهنی بیماری، وادار میشوند تا با مراجعات متعدد به پزشكان مختلف، ذهنشان را آرام كنند كه متأسفانه این آرامش خیلی دوام نمیآورد.
درمان بیماران فكری
یكی از روشهایی كه میتوان این قبیل بیماران را درمان كرد، روش «غرقهسازی» است؛ بهطوری كه باید آنها را در ترس خودشان غرق كنیم. به عنوان مثال، در بیماری كه مدام بهخاطر ترس از بیماری به پزشكان مختلف مراجعه میكند، بهتر است با حرف زدن بفهمانیم كه زندگی فعلی او كه مدام به ترس از بیماری میگذرد، شاید بدتر و عذابآورتر از مرگ باشد. این نوع غرق كردن در ترس، بیمار را به فكر وامیدارد و از جایی به بعد تصمیم میگیرد با شرایط كنار بیاید و این وسواس فكری را تمام كند. در كنار این روش، میتوان از روشهای مختلفی چون دارودرمانی و مشاوره هم استفاده كرد.
بیماران الكی نگران
بعضی افراد هستند كه در مراحل رشد خود، یاد گرفتهاند تنها از راه تمارض و جلب ترحم، توجه دیگران را به خود معطوف كنند. این افراد معمولا جزو كسانی هستند كه همیشه ناله مریضیشان بهراه است و همیشه از درد و بیماری شكایت دارند. این افراد شاید در ظاهر آگاهانه تمارض میكنند ولی از آنجا كه ریشه ترس و اضطراب جدایی و طرد شدن در وجود آنها نهادینه شده، عوارض آن در قالب بیماریهای جسمی بروز میكند. این حالت كاملا با وسواس فكری بیمار شدن متفاوت است و كاملا نوعی تمارض به بیماری بهمنظور جلب توجه دیگران محسوب میشود كه آنقدر به این تمارض ادامه میدهند تا در دنیای واقعی این دردها به سراغش میآید. تشخیص این دو بیماری از نظر بالینی كاملا متفاوت است و درمان متفاوتی را هم میطلبند.
در مواجهه با این قبیل بیماران، معمولا از خانوادههای آنها میخواهیم كه هر وقت شروع به تمارض و اعلام بیماری میكنند، از آنها فاصله بگیرند و آنها را طرد كنند و هربار كه اعلام بیماری نمیكند، به او توجه كنند و تا میتوانند به او عشق بورزند و محبت كنند تا یاد بگیرد اعلام بیماری، باعث دور شدن اطرافیانش از او میشود و برعكس، وقتی اعلام سلامت میكنند، دیگران را به خود جذب میكنند. مشكل این قبیل افراد معمولا با روش «خاموشسازی» در مشاوره برطرف میشود. در صورتی كه این شیوه به كار نیاید و مؤثر واقع نشود، شیوههای دیگری را به فرد بیمار و اطرافیانش میآموزیم. اغلب در این قبیل بیماران ابتدا باید اضطراب آنها را یا از طریق رابطه و درمان اعتماد به نفس یا از طریق دارودرمانی درمان كرد.
ولی معمولا این افراد تا زمانی كه رابطهای كه برقرار میكنند به آنها اعتماد به نفس ندهد، به تمارض خود ادامه میدهند چرا كه از همان كودكی راه دیگری برای برقراری ارتباط یاد نگرفتهاند؛ بهعنوان مثال نیاموختهاند كه از طریق خوشمشرب بودن با همسر ارتباط برقرار كنند و به او نزدیك شوند و لزومی ندارد كه فقط به بیماری تمارض كنند و از این راه بخواهند توجه همسر را به خودش جلب كنند. ما گاهی به این قبیل افراد شیوههای مناسب برای برقراری رابطه مناسب را یاد میدهیم و تنها با همین راه میتوانیم آنها را درمان كنیم.
تا به حال دكتر نرفتهام
در این میان، افرادی هم هستند كه از همان كودكی از هرگونه درمان، پزشك، بیمارستان و هر آن چیزی كه به دارو و درمان و محیط درمانی ربط داشته باشد، فراری هستند و ترس بیمارگونه دارند. این ترس در واقع در مراحل رشد این افراد ایجاد شده بهطور مثال، والدین برای این كه كودك كاری را انجام ندهد، او را از پزشك و آمپول و دارو میترسانند كه این ترس تا دوران بزرگسالی هم ادامه پیدا میكند و به نوعی ترس بیمارگونه تبدیل میشود و در ذهن این افراد اینگونه ثبت میشود كه به طور كلی درمان ترسآور است. معمولا جزو افتخارات این گروه از افراد است كه تابه حال دكتر نرفته و حتی یك قرص هم نخوردهاند چون همیشه در ذهنشان اینگونه تصور میكنند كه پزشكان افرادی هستند كه دیگران را اذیت و آزار میدهند و داروها سمومی هستند كه برای از بین بردن انسان ساخته شدهاند. این افراد در صورتی كه بیمار شوند، اقدامی در زمینه درمان انجام نمیدهند و به شدت نسبت به مراجعه به پزشك و مصرف دارو مقاومت نشان میدهند. معمولا اطرافیان این افراد، برای درمان بیماری آنها با مشكل مواجه میشوند و چارهای ندارند جز اینكه به تنهایی به پزشك مراجعه كنند و علائم بیماری را اطلاع دهند و داروی مناسب را دریافت كرده و با ریختن دارو در غذا، دارو را به آنها بخورانند. دارو خوراندن به این بیماران بسیار كار دشواری است و باید بهگونهای این كار انجام شود تا بیمار متوجه نشود وگرنه از این كار خودداری میكند.
ترس بیمارگونه از كادر درمانی و پزشك و بیمارستان و دارو، جزو اختلالات اضطرابی به شمار میرود و باید ابتدا اضطراب مبتلایان را درمان كرد. گاهی مجبور میشویم اضطراب آنها را به طور پنهان و با كمك خانواده و اطرافیان درمان كنیم و بدون اطلاع به آنها دارو بخورانیم تا درمان شوند.
این افراد معمولا در مقابل مشاوره هم مقاومت میكنند اما در صورتی كه حداقل مشاوره را هم بپذیرند، با طی مراحل مشاوره میتوان آنها را به مرور درمان كرد تا ترس آنها از بین برود. در واقع، زمانی كه ترس این افراد از طریق مشاوره درمان میشود، به مرور برای طی مراحل درمان بیماری خود مراجعه میكنند و ترس آنها از دارو و درمان هم از بین میرود.
افراد همیشه بیمار
این افراد معمولا بهخاطر وسواسی كه دارند به برنامهها و اخبار پزشكی و مجلات پزشكی علاقه دارند و آنها را دائم دنبال میكنند و اگر علامتی از بیماریهایی را كه در آن برنامهها معرفی میشوند، در خود مشاهده كنند، آن بیماری و علائمش را به خود نسبت میدهند و به طور جدی به پزشك متخصص مراجعه میكنند. ذهن این افراد بهدلیل وسواس فكری شدیدی كه دارند، مدام در حال ساخت بیماریهای جدید است. در بیشتر موارد، ترس از مردن مهمترین عاملی است كه این وسواس را به جان بیماران میاندازد و با شبیهسازی ذهنی بیماری، وادار میشوند تا با مراجعات متعدد به پزشكان مختلف، ذهنشان را آرام كنند كه متأسفانه این آرامش خیلی دوام نمیآورد.
درمان بیماران فكری
یكی از روشهایی كه میتوان این قبیل بیماران را درمان كرد، روش «غرقهسازی» است؛ بهطوری كه باید آنها را در ترس خودشان غرق كنیم. به عنوان مثال، در بیماری كه مدام بهخاطر ترس از بیماری به پزشكان مختلف مراجعه میكند، بهتر است با حرف زدن بفهمانیم كه زندگی فعلی او كه مدام به ترس از بیماری میگذرد، شاید بدتر و عذابآورتر از مرگ باشد. این نوع غرق كردن در ترس، بیمار را به فكر وامیدارد و از جایی به بعد تصمیم میگیرد با شرایط كنار بیاید و این وسواس فكری را تمام كند. در كنار این روش، میتوان از روشهای مختلفی چون دارودرمانی و مشاوره هم استفاده كرد.
بیماران الكی نگران
بعضی افراد هستند كه در مراحل رشد خود، یاد گرفتهاند تنها از راه تمارض و جلب ترحم، توجه دیگران را به خود معطوف كنند. این افراد معمولا جزو كسانی هستند كه همیشه ناله مریضیشان بهراه است و همیشه از درد و بیماری شكایت دارند. این افراد شاید در ظاهر آگاهانه تمارض میكنند ولی از آنجا كه ریشه ترس و اضطراب جدایی و طرد شدن در وجود آنها نهادینه شده، عوارض آن در قالب بیماریهای جسمی بروز میكند. این حالت كاملا با وسواس فكری بیمار شدن متفاوت است و كاملا نوعی تمارض به بیماری بهمنظور جلب توجه دیگران محسوب میشود كه آنقدر به این تمارض ادامه میدهند تا در دنیای واقعی این دردها به سراغش میآید. تشخیص این دو بیماری از نظر بالینی كاملا متفاوت است و درمان متفاوتی را هم میطلبند.
در مواجهه با این قبیل بیماران، معمولا از خانوادههای آنها میخواهیم كه هر وقت شروع به تمارض و اعلام بیماری میكنند، از آنها فاصله بگیرند و آنها را طرد كنند و هربار كه اعلام بیماری نمیكند، به او توجه كنند و تا میتوانند به او عشق بورزند و محبت كنند تا یاد بگیرد اعلام بیماری، باعث دور شدن اطرافیانش از او میشود و برعكس، وقتی اعلام سلامت میكنند، دیگران را به خود جذب میكنند. مشكل این قبیل افراد معمولا با روش «خاموشسازی» در مشاوره برطرف میشود. در صورتی كه این شیوه به كار نیاید و مؤثر واقع نشود، شیوههای دیگری را به فرد بیمار و اطرافیانش میآموزیم. اغلب در این قبیل بیماران ابتدا باید اضطراب آنها را یا از طریق رابطه و درمان اعتماد به نفس یا از طریق دارودرمانی درمان كرد.
ولی معمولا این افراد تا زمانی كه رابطهای كه برقرار میكنند به آنها اعتماد به نفس ندهد، به تمارض خود ادامه میدهند چرا كه از همان كودكی راه دیگری برای برقراری ارتباط یاد نگرفتهاند؛ بهعنوان مثال نیاموختهاند كه از طریق خوشمشرب بودن با همسر ارتباط برقرار كنند و به او نزدیك شوند و لزومی ندارد كه فقط به بیماری تمارض كنند و از این راه بخواهند توجه همسر را به خودش جلب كنند. ما گاهی به این قبیل افراد شیوههای مناسب برای برقراری رابطه مناسب را یاد میدهیم و تنها با همین راه میتوانیم آنها را درمان كنیم.
تا به حال دكتر نرفتهام
در این میان، افرادی هم هستند كه از همان كودكی از هرگونه درمان، پزشك، بیمارستان و هر آن چیزی كه به دارو و درمان و محیط درمانی ربط داشته باشد، فراری هستند و ترس بیمارگونه دارند. این ترس در واقع در مراحل رشد این افراد ایجاد شده بهطور مثال، والدین برای این كه كودك كاری را انجام ندهد، او را از پزشك و آمپول و دارو میترسانند كه این ترس تا دوران بزرگسالی هم ادامه پیدا میكند و به نوعی ترس بیمارگونه تبدیل میشود و در ذهن این افراد اینگونه ثبت میشود كه به طور كلی درمان ترسآور است. معمولا جزو افتخارات این گروه از افراد است كه تابه حال دكتر نرفته و حتی یك قرص هم نخوردهاند چون همیشه در ذهنشان اینگونه تصور میكنند كه پزشكان افرادی هستند كه دیگران را اذیت و آزار میدهند و داروها سمومی هستند كه برای از بین بردن انسان ساخته شدهاند. این افراد در صورتی كه بیمار شوند، اقدامی در زمینه درمان انجام نمیدهند و به شدت نسبت به مراجعه به پزشك و مصرف دارو مقاومت نشان میدهند. معمولا اطرافیان این افراد، برای درمان بیماری آنها با مشكل مواجه میشوند و چارهای ندارند جز اینكه به تنهایی به پزشك مراجعه كنند و علائم بیماری را اطلاع دهند و داروی مناسب را دریافت كرده و با ریختن دارو در غذا، دارو را به آنها بخورانند. دارو خوراندن به این بیماران بسیار كار دشواری است و باید بهگونهای این كار انجام شود تا بیمار متوجه نشود وگرنه از این كار خودداری میكند.
ترس بیمارگونه از كادر درمانی و پزشك و بیمارستان و دارو، جزو اختلالات اضطرابی به شمار میرود و باید ابتدا اضطراب مبتلایان را درمان كرد. گاهی مجبور میشویم اضطراب آنها را به طور پنهان و با كمك خانواده و اطرافیان درمان كنیم و بدون اطلاع به آنها دارو بخورانیم تا درمان شوند.
این افراد معمولا در مقابل مشاوره هم مقاومت میكنند اما در صورتی كه حداقل مشاوره را هم بپذیرند، با طی مراحل مشاوره میتوان آنها را به مرور درمان كرد تا ترس آنها از بین برود. در واقع، زمانی كه ترس این افراد از طریق مشاوره درمان میشود، به مرور برای طی مراحل درمان بیماری خود مراجعه میكنند و ترس آنها از دارو و درمان هم از بین میرود. یكی از انواع وسواسهای فكری، وسواس بیماری یا ترس بیمارگونه از بیمار شدن است. این افراد همیشه تصور میكنند به بیماری لاعلاجی مبتلا هستند و به همین دلیل به طور مداوم به پزشكان متعدد مراجعه میكنند. این افراد معمولا از نظر پزشكان سالم هستند اما آنها را وادار میكنند برایشان انواع آزمایشها، سونوگرافی، تصویربرداری و... تجویز كنند. بعد از اعلام نتیجه آزمایشها كه سالم بودن آنها اثبات میشود، تا چند روز میپذیرند كه بیمار نیستند اما بعد از چند روز دوباره این وسواس فكری به سراغشان میآید.
افراد همیشه بیمار
این افراد معمولا بهخاطر وسواسی كه دارند به برنامهها و اخبار پزشكی و مجلات پزشكی علاقه دارند و آنها را دائم دنبال میكنند و اگر علامتی از بیماریهایی را كه در آن برنامهها معرفی میشوند، در خود مشاهده كنند، آن بیماری و علائمش را به خود نسبت میدهند و به طور جدی به پزشك متخصص مراجعه میكنند. ذهن این افراد بهدلیل وسواس فكری شدیدی كه دارند، مدام در حال ساخت بیماریهای جدید است. در بیشتر موارد، ترس از مردن مهمترین عاملی است كه این وسواس را به جان بیماران میاندازد و با شبیهسازی ذهنی بیماری، وادار میشوند تا با مراجعات متعدد به پزشكان مختلف، ذهنشان را آرام كنند كه متأسفانه این آرامش خیلی دوام نمیآورد.
درمان بیماران فكری
یكی از روشهایی كه میتوان این قبیل بیماران را درمان كرد، روش «غرقهسازی» است؛ بهطوری كه باید آنها را در ترس خودشان غرق كنیم. به عنوان مثال، در بیماری كه مدام بهخاطر ترس از بیماری به پزشكان مختلف مراجعه میكند، بهتر است با حرف زدن بفهمانیم كه زندگی فعلی او كه مدام به ترس از بیماری میگذرد، شاید بدتر و عذابآورتر از مرگ باشد. این نوع غرق كردن در ترس، بیمار را به فكر وامیدارد و از جایی به بعد تصمیم میگیرد با شرایط كنار بیاید و این وسواس فكری را تمام كند. در كنار این روش، میتوان از روشهای مختلفی چون دارودرمانی و مشاوره هم استفاده كرد.
بیماران الكی نگران
بعضی افراد هستند كه در مراحل رشد خود، یاد گرفتهاند تنها از راه تمارض و جلب ترحم، توجه دیگران را به خود معطوف كنند. این افراد معمولا جزو كسانی هستند كه همیشه ناله مریضیشان بهراه است و همیشه از درد و بیماری شكایت دارند. این افراد شاید در ظاهر آگاهانه تمارض میكنند ولی از آنجا كه ریشه ترس و اضطراب جدایی و طرد شدن در وجود آنها نهادینه شده، عوارض آن در قالب بیماریهای جسمی بروز میكند. این حالت كاملا با وسواس فكری بیمار شدن متفاوت است و كاملا نوعی تمارض به بیماری بهمنظور جلب توجه دیگران محسوب میشود كه آنقدر به این تمارض ادامه میدهند تا در دنیای واقعی این دردها به سراغش میآید. تشخیص این دو بیماری از نظر بالینی كاملا متفاوت است و درمان متفاوتی را هم میطلبند.
در مواجهه با این قبیل بیماران، معمولا از خانوادههای آنها میخواهیم كه هر وقت شروع به تمارض و اعلام بیماری میكنند، از آنها فاصله بگیرند و آنها را طرد كنند و هربار كه اعلام بیماری نمیكند، به او توجه كنند و تا میتوانند به او عشق بورزند و محبت كنند تا یاد بگیرد اعلام بیماری، باعث دور شدن اطرافیانش از او میشود و برعكس، وقتی اعلام سلامت میكنند، دیگران را به خود جذب میكنند. مشكل این قبیل افراد معمولا با روش «خاموشسازی» در مشاوره برطرف میشود. در صورتی كه این شیوه به كار نیاید و مؤثر واقع نشود، شیوههای دیگری را به فرد بیمار و اطرافیانش میآموزیم. اغلب در این قبیل بیماران ابتدا باید اضطراب آنها را یا از طریق رابطه و درمان اعتماد به نفس یا از طریق دارودرمانی درمان كرد.
ولی معمولا این افراد تا زمانی كه رابطهای كه برقرار میكنند به آنها اعتماد به نفس ندهد، به تمارض خود ادامه میدهند چرا كه از همان كودكی راه دیگری برای برقراری ارتباط یاد نگرفتهاند؛ بهعنوان مثال نیاموختهاند كه از طریق خوشمشرب بودن با همسر ارتباط برقرار كنند و به او نزدیك شوند و لزومی ندارد كه فقط به بیماری تمارض كنند و از این راه بخواهند توجه همسر را به خودش جلب كنند. ما گاهی به این قبیل افراد شیوههای مناسب برای برقراری رابطه مناسب را یاد میدهیم و تنها با همین راه میتوانیم آنها را درمان كنیم.
تا به حال دكتر نرفتهام
در این میان، افرادی هم هستند كه از همان كودكی از هرگونه درمان، پزشك، بیمارستان و هر آن چیزی كه به دارو و درمان و محیط درمانی ربط داشته باشد، فراری هستند و ترس بیمارگونه دارند. این ترس در واقع در مراحل رشد این افراد ایجاد شده بهطور مثال، والدین برای این كه كودك كاری را انجام ندهد، او را از پزشك و آمپول و دارو میترسانند كه این ترس تا دوران بزرگسالی هم ادامه پیدا میكند و به نوعی ترس بیمارگونه تبدیل میشود و در ذهن این افراد اینگونه ثبت میشود كه به طور كلی درمان ترسآور است. معمولا جزو افتخارات این گروه از افراد است كه تابه حال دكتر نرفته و حتی یك قرص هم نخوردهاند چون همیشه در ذهنشان اینگونه تصور میكنند كه پزشكان افرادی هستند كه دیگران را اذیت و آزار میدهند و داروها سمومی هستند كه برای از بین بردن انسان ساخته شدهاند. این افراد در صورتی كه بیمار شوند، اقدامی در زمینه درمان انجام نمیدهند و به شدت نسبت به مراجعه به پزشك و مصرف دارو مقاومت نشان میدهند. معمولا اطرافیان این افراد، برای درمان بیماری آنها با مشكل مواجه میشوند و چارهای ندارند جز اینكه به تنهایی به پزشك مراجعه كنند و علائم بیماری را اطلاع دهند و داروی مناسب را دریافت كرده و با ریختن دارو در غذا، دارو را به آنها بخورانند. دارو خوراندن به این بیماران بسیار كار دشواری است و باید بهگونهای این كار انجام شود تا بیمار متوجه نشود وگرنه از این كار خودداری میكند.
ترس بیمارگونه از كادر درمانی و پزشك و بیمارستان و دارو، جزو اختلالات اضطرابی به شمار میرود و باید ابتدا اضطراب مبتلایان را درمان كرد. گاهی مجبور میشویم اضطراب آنها را به طور پنهان و با كمك خانواده و اطرافیان درمان كنیم و بدون اطلاع به آنها دارو بخورانیم تا درمان شوند.
این افراد معمولا در مقابل مشاوره هم مقاومت میكنند اما در صورتی كه حداقل مشاوره را هم بپذیرند، با طی مراحل مشاوره میتوان آنها را به مرور درمان كرد تا ترس آنها از بین برود. در واقع، زمانی كه ترس این افراد از طریق مشاوره درمان میشود، به مرور برای طی مراحل درمان بیماری خود مراجعه میكنند و ترس آنها از دارو و درمان هم از بین میرود.