دهه 60 برای دهه شصتی‌ها تمام نشده است

گفت‌وگو با المیرا دهقانی و پاشا رستمی ستاره‌های این شب‌های تلویزیون در سریال «لحظه گرگ و میش»

دهه 60 برای دهه شصتی‌ها تمام نشده است

زبان و ادبیات ایران باستان از قدیم تا به حال، عشاق مختلفی را به ما معرفی كرده و شرح عشق‌شان را با آب و تاب و سوزی چندباره برایمان روایت كرده است. فرهنگ ما فرهنگ شعر است و دوستی و حب و بر این اساس عشاق تاریخ كشورمان چون رستم و تهمینه، بیژن و منیژه، وامق و عذرا و حتی شیخ صنعان و دختر ترسا، در رقابت به همتایان خارجی‌شان چون رومئو و ژولیت تنه می‌زنند و در حافظه تاریخی مردم هر نسل جلو می‌آیند. طبیعی هم هست كه وقتی حافظه تاریخی كشوری از قدیم با این داستان‌های عاشقانه و شرح سوزان فراق‌ها و قهرهایشان گره خورده باشد، همچنان در زمانه حال هم عشق را جست‌وجو می‌كند و در تلاش برای عاشق شدن و سخن گفتن از آن برمی‌آید. علاوه بر نمونه‌هایی كه نام برده شد، ادبیات و فرهنگ شفاهی و تصویری دوران معاصرمان هم از عشق پر است و نقطه پیش‌برنده و عنصر محرك بسیاری از مجموعه‌ها و فیلم‌های سینمایی است؛ چرا كه همان‌طور كه همیشه گفته می‌شود، آدم‌ها تغییر می‌كنند اما ذات عشق نه و بر این اساس ماجراهای تكراری‌نشونده مختلفی را هم می‌شود از عشق میان آدم‌ها تعریف و روایت كرد. این شب‌ها با پخش مجموعه تلویزیونی «لحظه گرگ‌ومیش» به كارگردانی همایون اسعدیان، دوباره شاهد ماجرایی عاشقانه هستیم و قرعه این بار به نام یاسمن و حامد، دختر و پسر جوان این مجموعه دهه شصتی افتاده است كه دست روزگار از هم دورشان كند و حسرت وصال بر دل‌هایشان بگذارد. رابطه عاشقانه میان این دو كه از همان قسمت نخست مجموعه شروع شد، به مذاق مخاطبان این شب‌های تلویزیون هم خوش آمده و بسیاری از بینندگان با كنجكاوی، هر شب ماجرای میان این دو را دنبال می‌كنند. المیرا دهقانی و پاشا رستمی، بازیگران این دو نقش در گفت‌وگو با جام‌جم از ضوابط بازی در این مجموعه تلویزیونی می‌گویند.

شما متولد سال 63 و 70 هستید. طبیعتا آقای رستمی باید خاطراتی از جنگ داشته باشند و خانم دهقانی هیچ تصویری از این سال‌ها نداشته باشند. با این پیش‌زمینه، برخوردتان با این فضا چطور بود؟
دهقانی: اولین چیزی كه به بازیگر كمك می‌كند، فیلمنامه است. مجموعه ما فیلمنامه دقیقی داشت و من آن را بارها و بارها خواندم. با این‌كه داستان ما در فضای معاصر می‌گذرد، با این حال همه‌چیز در طول این 30 سال تفاوت پیدا كرده و خصوصیات فرهنگی و اخلاقی آدم‌ها عوض شده است. جلساتی با آقای اسعدیان برگزار كردیم و درخصوص كلیت فضای سریال و شخصیت یاسمن صحبت كردیم. من هم چیزهایی در ذهنم نقش بست؛ بعد از طراحی لباس، گریم و صحنه‌ای كه در آن قرار می‌گرفتیم كمك گرفتم و واقعا به دل فضای آن سال‌ها رفتم. با این حال بخش اصلی مسیر، اتفاق ذهنی و درونی‌ای است كه برای بازیگر رخ می‌دهد. سیر و سلوكی كه خودت تنهایی طی می‌كنی و به مرور در طول كار رخ می‌دهد. البته من تحقیقات میدانی هم كردم؛ از فیلم‌ها و سریال‌های ساخته شده در آن سال‌ها كمك گرفتم و با آدم‌هایی كه در آن سال‌ها جوان بودند، صحبت
 كردم.
رستمی: در مورد این‌كه چیزی از دهه شصت یادم هست یا نه، باید بگویم كه قطعا یادم است. زمانی كه جنگ تمام شد من پنج ساله بودم. درست است كه آن دوران برایم قدری مبهم است، اما پناهگاه رفتن‌ها و اتفاقاتی از این دست را به خاطر می‌آورم. دهه شصت برای ما متولدینش با پایان آن دهه تمام نشد و حتی تا زمانی كه به دانشگاه می‌رفتیم، با مسائل و مشكلاتش درگیر بودیم. مثلا نظام آموزشی در حال تغییر بود و كمبودهایی در جامعه دیده می‌شد. ضمن این‌كه روابط آدم‌ها هم در شرف تغییر بود. من بخشی از رفتاری كه در سریال به كار بردم را از پیشینه خانواده خودم وام گرفتم. عكس‌های آن دوران، خاطرات جوانی افرادی چون پسرعمه‌ها و پسردایی‌هایم... از آنها پرسیدم كه آدم‌ها در آن دوران چطور با هم ارتباط برقرار می‌كردند، وارد رابطه و بعد جدا می‌شدند. یكی از انتقاداتی كه می‌بینم در فضای مجازی نسبت به سریال مطرح می‌شود، این است كه می‌گویند دهه شصت این‌طوری نبود. اتفاقا من می‌گویم كه دهه شصت دقیقا همین‌طوری بود و در آن دوره هم آدم‌ها عاشق می‌شدند. همه آدم‌ها در تمام دوران‌ عاشق می‌شوند و غم و خوشحالی و خوشبختی و... را تجربه می‌كنند. البته من همكاری با مونا انوری‌زاده (نویسنده فیلمنامه) را پیش از این در مجموعه «همه بچه‌های من» به كارگردانی خانم برومند هم تجربه كرده بودم. اولین چیزی كه با خواندن این فیلمنامه به او گفتم، این بود كه شروع داستان لحظه گرگ‌ومیش من را به یاد «سینما پارادیزو» می‌اندازد. این‌جا هم با عشقی مواجه هستیم كه از ابتدای ایجاد شدنش همه‌چیز آن درست است، اما غلط پیش می‌رود. این اتفاقی بود كه من را جذب فیلمنامه كرد و باعث همذات‌پنداری‌ام با آن شد.
در سال‌های اخیر صحبت كردن از دهه 60 به نوعی مُد شده و همه در قالب جملاتی چون «شما یادتون نمیاد...»‌ها شروع به مرور خاطراتشان از آن سال‌ها كردند و اشیای عادی و دم‌دستی آن سال‌ها كه از خانه‌ها دور ریخته شده بودند، دوباره ارج و قرب پیدا كردند. در واقع دهه 60 بُعد نوستالژی پررنگی پیدا كرد. با این حال چیزی كه در لحظه گرگ‌ومیش می‌بینیم، این است كه برخلاف مجموعه‌ای چون «وضعیت سفید» تاكیدی به بُعد نوستالژیك آن مقطع نشده و همه‌چیز در خدمت قصه است. این قضیه در پشت صحنه كار و جلساتی كه برگزار می‌كردید چقدر مدنظر آقای اسعدیان و خانم انوری‌زاده بود؟
رستمی: در مورد این‌كه چرا دهه 60 نوستالژیك شد، من فكر می‌كنم این اتفاقی است كه برای هر دهه‌ای رخ می‌دهد و بُعد خاطره‌انگیز پیدا می‌كند. احتمالا وقتی شما هم پا به دهه 30 زندگی‌تان بگذارید، بسیاری از اتفاقات دهه 70 برایتان بُعد نوستالژیك پیدا می‌كند. هر دهه‌ای اتفاقات خاص خود را دارد و در این میان سیر اتفاقات دهه‌60 پررنگ‌تر است. لحظه گرگ‌ومیش نمایش روال عادی زندگی است، در دهه‌ای كه می‌تواند نوستالژیك باشد یا نباشد.
دهقانی: چیزی كه من از كار كردن در كنار آقای اسعدیان متوجه شدم، این است كه ایشان تمایلی به استفاده از هیچ عامل گل‌درشت یا تاكید بر نمایاندن یا القای چیزی به مخاطب ندارند. چنین چیزی در مختصات قاب دوربین ایشان دیده نمی‌شود و همه‌چیز به راحت‌ترین شكل ممكن در كنار هم قرار می‌گیرد. در خصوص داستان لحظه گرگ‌ومیش، حدس من این است كه ایشان دوست داشتند چند قصه در كنار هم زاییده شده و روایت شود. همه شخصیت‌های مجموعه به هم وصل هستند و هركسی داستان خودش را دارد و به نوبه خودش دیده می‌شود. ضمنا ما قرار نبود ادای چیزی را دربیاوریم، بلكه آن دوره را زندگی می‌كردیم. قصه لحظه گرگ‌ومیش بر اساس جزئیات روابط آدم‌ها در آن دوره است؛ روابطی كه تاكنون كمتر دیده شده و اتفاقات سیاسی و اجتماعی و جنگ در آن دوران، روابط انسانی را تحت‌الشعاع قرار داده است. بنابراین این مجموعه تصمیم گرفت به جای سخن گفتن چندباره از جنگ، این بار دوربین را به خانه‌های آدم‌ها بیاورد و روابط پشت صحنه و زندگی‌هایشان را به نمایش بگذارد. این قصه نشان می‌دهد آدم‌هایی كه به جنگ و جبهه می‌رفتند هم آدم‌هایی مثل خود ما واقعی بودند.
شخصیت‌های قصه و در كل سرگذشت خانواده وحدت را چقدر نمادین می‌دانید؟ چون در همان سال‌های جنگ تقریبا همه‌جور اتفاقی برایشان رخ می‌دهد؛ یك پسرشان شهید یا مفقود الاثر یا اسیر می‌شود و دیگری جانباز. این قضیه، ماجرا را تا حدی غلو شده نمی‌كند؟
دهقانی: خود ما همسایه‌ای داشتیم كه در دوران جنگ همه پسرهایش شهید شدند و همسایه‌ای هم داشتیم كه هیچ اتفاقی برای بچه‌هایش نیفتاد و همه سالم برگشتند. خانواده وحدت یك شهید داشت و یك جانباز و اتفاقا پسر دیگر خانواده (یوسف) از جبهه سالم برگشت. پسرهای خانواده وحدت همه به خاطر دفاع از وطن به جبهه رفتند و وطن‌دوستی برایشان در اولویت بود. خود این نشان می‌داد اتفاقا نمی‌خواستیم قضیه نمادین شود و رفتن آنها دلیل و منطق داشت.
رستمی: به نظر من هم اتفاق نمادینی در كار نبود؛ كما این‌كه دیدیم وقتی یوسف از جبهه برگشت، هنوز آدم نشده بود! (می‌خندد) او تغییر كرده است، اما برای خودش و نه دیگران. من نقش یوسف را خیلی دوست دارم و اتفاقا مخاطبان هم دوستش دارند. نمود این قضیه را در خانواده‌ها هم می‌بینیم كه خیلی وقت‌ها خواهر و برادرهای یك خانواده شبیه هم نیستند و در مواجهه با اتفاقات، تصمیمات متفاوتی می‌گیرند.
یعنی دوست داشتید به جای شخصیت حامد، یوسف را بازی می‌كردید؟
رستمی: این تصمیم آقای اسعدیان بود. هیچ‌كدام‌مان تا لحظه آخر نمی‌دانستیم قرار است چه نقشی را ایفا كنیم. ضمن این‌كه ما در كل این مجموعه هیچ شخصیت اضافه‌ای نداشتیم. هر شخصیتی كه به قصه آمده، آمدنش دلیل و كاركردی داشته و قرار بوده نقشی را در قصه ایفا كند. شخصیت منفی هم نداریم؛ هر كسی كار خودش را می‌كند و زندگی‌اش را جلو می‌برد و این ترجیح مخاطبان است كه بنا به شرایط تصمیم بگیرند كدام شخصیت را دوست داشته باشند و كدام را نه. برای مثال شخصیت سروش (با بازی نیما نادری) را خیلی‌ها در طول قصه دوست ندارند و حتی از او متنفر هستند؛ اما فوت زنش كه تقصیر او نبود!
پس چطور برای نقش‌ها انتخاب شدید؟
رستمی: جالب است كه تا لحظه آخر فكر می‌كردم قرار است من نقش سروش را ایفا كنم و نیما نقش كنونی من را! ما در مرحله پیش‌تولید مجموعه چیزی به نام دورخوانی نداشتیم، بلكه همراه با آقای اسعدیان می‌نشستیم و باهم گپ می‌زدیم. در پایان یكی از آن جلسات آقای‌اسعدیان به من گفت برو و برای نقش حامد قرارداد ببند‌! تا جایی كه می‌دانم در ابتدا یك فراخوان برای كل بازیگران مجموعه داده شده بود و 3500 نفر رزومه ارسال كردند. شش ماه قبل از این تاریخ، من به ایران برگشته بودم و در مجموعه تلویزیونی «گمشدگان» نقشی را ایفا كردم. همزمان با آن، مهدی لطیفی دستیار كارگردان این مجموعه با من تماس گرفت و جلسه‌ای با ایشان و خانم هژیروند مدیر برنامه‌ریزی کار گذاشتیم. من از قدیم‌الایام آقای اسعدیان را دوست داشتم و واقعا دلم می‌خواست سر این كار باشم، اما تا مدتی خبری نشد و دیگر داشتم دلسرد می‌شدم كه دوباره با من تماس گرفتند.
دهقانی: من در این جلسات دورخوانی حضور نداشتم. همان موقع كه فراخوان انتخاب بازیگران سریال منتشر شد، رزومه‌ام را فرستادم و چند روز بعد با من تماس گرفتند و برای بازی در نقش یاسمن تست دادم. چند وقت بعد دوباره تماس گرفتند و برای تست گریم رفتم و قرارداد بستم. در واقع هیچ‌كدام از بازیگران دیگر را تا شروع ضبط ندیده بودم.
این ناآشنایی با گروه بازیگران برایتان سخت نبود؟ غریبی نمی‌كردید؟
دهقانی: واقعا نه. گروه آنقدر صمیمی بودند و من را راحت در جمع خودشان پذیرا شدند كه از همان روز اول فقط استرس جلوی دوربین رفتن و ایفای درست نقش یاسمن را داشتم و در پشت صحنه هیچ استرسی نبود.
انتقادی نسبت به نوع پوشش یاسمن در دهه 60 مطرح شده؛ مثلا این‌كه در آن زمان دخترها با مقنعه چانه‌دار به دانشگاه می‌رفتند و ما یاسمن را با مقنعه‌های پُفی امروزی می‌بینیم. چرا در طراحی پوشش این شخصیت از فضای آن سال‌ها دور شدید؟
دهقانی: ایجاد جذابیت بصری در هر اثری مهم است. ما مستند كار نمی‌كردیم و درصدد نمایش همه جزئیات به مخاطب نبودیم. طبیعی است به این خاطر كه دلمان می‌خواست مخاطب بنشیند و اثر را ببیند، با استفاده از نشانه‌هایی كار را جذاب‌تر می‌كردیم. ایجاد زیبایی بصری بخشی از هنر فیلمسازی است و مخاطب قرار بود 50 شب یاسمن را ببیند.
رابطه میان یاسمن و حامد خیلی زود مورد قبول مخاطبان واقع شد و واقعا خیلی‌ها با نگرانی منتظر به ثمر رسیدنش بودند. خودتان این استقبال را پیش‌بینی می‌كردید؟
رستمی: واقعا نه! (می‌خندد) من از ابتدا شخصیت حامد را دوست داشتم و برایم جذاب بود، ولی واقعا از این استقبال مردم تعجب كردم!
خب رابطه عشقی همیشه برای مخاطبان جذاب است...
رستمی: بله، ولی از آن چیزی كه فكرش را می‌كردم، بیشتر گرفت و محبوب مخاطبان شد.
دهقانی: البته آنجایی كه حامد رفت از برادر یاسمن خبر بگیرد و بعد خودش غیب شد، ناگهان خیلی‌ها از او بدشان آمد. در واقع این سریال نوعی تلنگر به خودمان است كه گاهی اوقات چقدر زود قضاوت می‌كنیم و درباره آدم‌ها تصمیم می‌گیریم. در این قصه هر كسی برای تصمیماتش توجیهی دارد و بر اساس شرایط، شخصیتش ساخته می‌شود.
خودتان با همه اقدامات و تصمیمات نقش‌هایتان موافق بودید؟ به عنوان مثال تصمیم یاسمن برای ازدواج با سروش...
دهقانی: من شرایط سروش را درك می‌كنم و به نظرم هیچ‌كدام از اینها تقصیر خودش نیست. او بابت شرایط مالی‌اش مدام تاوان داده، عشقش مرده، یك بچه روی دستش است، رشته تحصیلی‌اش سخت است، باید كرایه خانه بدهد و ... . خود سروش دیالوگی دارد كه به یاسمن می‌گوید هیچ‌كدام از ما نمی‌دانیم پنج سال بعد كجا هستیم و به نظرم این ته واقعیت است. من معتقدم تصمیم یاسمن اشتباه نیست. ما از هیچ‌چیز مطمئن نیستیم. اصلا شاید حامد در آلمان زن دارد و به دروغ گفته جبهه می‌رود! یا شاید حامد واقعا شهید شده و هیچ‌وقت برنگردد! یاسمن تلاش‌هایش را كرده و به این نتیجه رسیده كه حامد از دست رفته است و دیگر عاشق نخواهد شد. تصمیم او برای ازدواج با سروش متعجبم نكرد و به نظرم آدم‌ها در شرایط سخت، تصمیمات خیلی بدتر می‌گیرند؛ آن هم در 20 سالگی. یاسمن در مدت كوتاهی اتفاقات سختی را تجربه كرد؛ خانواده‌اش ناگهان دچار ریزش شد، پدرش و احسان از دست رفتند، آقاجون جلوی چشمش مرده‌ای متحرك شد و خود او در اوج جوانی افسرده شد. حالا بچه‌ای به زندگی‌اش آمده كه وقتی بغلش می‌كند، آرامش می‌گیرد و این دلیل كافی برای ازدواج است.
رستمی: اگر من چیزی بگویم، بخشی از قصه لو می‌رود! من فکر می‌کنم حرف‌های احسان به طاهره که می‌گفت اگر اتفاقی افتاد یا شهید شد نمی‌خواهد کسی پاسوزش شود، به نوعی حرف حامد به یاسمن هم بود. ولی خب تقدیر به این شکل بود که اسیر شد و این دوران را به عشق و یاد یاسمن تحمل کرد و شاید فکر می‌کرد که یاسمن از اسارتش آگاه شده و منتظرش می‌ماند.
به نظرتان این جنس فداكاری در شرایط امروز هم جواب می‌دهد؟ یعنی اگر قصه در زمان امروز روایت می‌شد، باز ممكن بود این فداكاری را از این دو نفر ببینیم؟
رستمی: خب این روزها سرعت همه‌چیز خیلی عجیب و زیاد شده و این ویژگی این نسل است.
دهقانی: من فكر می‌كنم ما در هر دوره‌ای، هر طیف آدمی را داریم. درهر‌دوره‌ای این بانك عاطفی توست كه تصمیماتت را تعیین می‌كند و احتمالا در همین دوره هم آدم‌هایی هستند كه خیلی زود عاشق و وابسته می‌شوند.
رستمی: در این مجموعه، سكانس‌هایی داشتیم كه تلفن زنگ می‌خورد و از تعداد زنگ‌ها، یاسمن می‌فهمید حامد پشت خط است. من این اتفاق‌ها را در دهه 60 هم یادم است كه آدم‌ها از این رمزها برای هم می‌گذاشتند یا فوت می‌كردند كه طرف بفهمد او پشت خط است! راه‌های ارتباطی در آن دوران سخت بود، پس آدم‌ها به راحتی از هم سیراب نمی‌شدند و هر فرصتی را برای دور هم بودن مغتنم می‌شمردند. در كل من نمی‌گویم عشق عوض شده است؛ عشق، عشق است و جوهره‌اش تغییری نكرده، ولی شاید نوع دلتنگی‌ها و برخورد با موقعیت عاشقانه تغییر پیدا كرده است.
تا این‌جای پخش مجموعه، واكنش‌های مخاطبان را چطور دیده‌اید؟ عمده نظراتشان نسبت به مجموعه چیست؟
دهقانی: نكته‌ای كه خیلی دوست دارم در خصوصش صحبت كنم، زمان‌بندی این سریال است. ما هیچ اتفاق اضافه یا به اصطلاح عام‌تر، آب بستن در این سریال نداریم. هر دیالوگ و سكانسی هدف و منظوری دارد و به نظرم دیالوگ‌هایی از جنس كارهای آقای اسعدیان را هیچ‌جوره نباید از دست داد؛ بنابراین به مخاطبان می‌گویم ‌صبوری كنند و همه دیالوگ‌ها و سكانس‌ها را هوشمندانه دنبال كنند.
رستمی: مخاطبانی كه مجموعه ما را دنبال می‌كنند از سنین متفاوتی هستند و از سنشان معلوم است با كجای قصه بیشتر ارتباط برقرار كرده‌اند یا انتقاد دارند. افرادی كه در دهه 60 جوان بوده‌اند، عمدتا با سریال خاطره‌بازی می‌كنند؛ افرادی كه سنشان كمی پایین‌تر است، نوع نگاه دیگری دارند. سن آدم‌ها در نظراتشان نسبت به این مجموعه خیلی دخیل است.
دهقان: فكر می‌كنم بخشی از مخاطبان آگاه نیستند كه نقدهایشان، از ارتباطی كه با این مجموعه برقرار كرده‌اند برمی‌آید. مثلا وقتی یاسمن با سروش ازدواج كرد، خیلی‌ها به صفحه شخصی‌ام آمدند و نوشتند از من متنفر شده‌اند؟ آن‌وقت بود كه  فهمیدم كارم را درست انجام داده‌ام. البته پیغام‌هایی هم از طرف زنانی دارم كه خودشان شرایطی مشابه شرایط یاسمن را تجربه كرده‌اند. یك شب تا صبح از خواندن خاطراتشان گریه كردم.
کمی از فضای سریال دور شویم؛ آقای رستمی، چند سال است بازیگر هستید و با این حال نقش‌آفرینی‌هایی كه در این مدت داشته‌اید، تعداد محدود و انگشت‌شماری بوده است. دلیل این وقفه‌ها چیست؟ آیا بازیگری را جدی نمی‌دانید؟
رستمی: اتفاقا در دورانی، بازیگری برایم خیلی جدی بود؛ هرچند هنوز هم هست، اما الان شكل نگاهم به آن عوض شده است. من بازیگری را در اوایل 20 سالگی با بازی در سریال «اغما» شروع كردم و پیش رفتم تا به 25 سالگی رسیدم و از ایران رفتم. طبیعی است كه در آن بازه چیزی بازی نكردم. با این حال از حدود دو سال پیش كه دوباره به ایران برگشتم، به خودم قول دادم ترجیحا سراغ نقش‌هایی كه بیشتر دوستشان دارم بروم. دلیل ساده‌ای هم دارم. به نظرم لذت بردن خیلی مهم است و اگر از كارت لذت نبری، آن كار هیچ ارزشی ندارد.
چرا؟ دلیل لذت نبردنتان چه بود؟
رستمی: به دلایل زیادی بستگی دارد. عاملی كه در بسیاری از كارهای دیگر وجود نداشت و در «لحظه گرگ‌ومیش» دیده می‌شد، مدیریت است. كنترل یك پروژه كار سختی است و با این حال مدیریت كسانی چون آقای اسعدیان و خانم برومند و نوع برخوردشان با گروه و هدایت عوامل، تجربه خوبی را رقم زد. بسیاری از كارهای دیگر از ضعف مدیریت رنج می‌بر‌‌د. ترجیحم این است كه دیگر سر چنین كارهایی نروم.
وقتی مجموعه‌ای چون لحظه گرگ‌ومیش این‌طور دیده می‌شود، طبیعی است كه حجم پیشنهادهای بازیگری‌تان هم بیشتر از قبل شود. نگاهتان نسبت به آینده چیست؟ برای از این لحظه به بعد فعالیت‌هایتان چه تصمیمی دارید؟
دهقان: خب بخشی از مسیر دست من نیست و فقط می‌توانم امیدوار باشم كه اتفاقات خوبی برایم رخ بدهد و پیشنهادهای خوب داشته باشم. چیزی كه برای خودم اهمیت دارد، فیلمنامه است. فیلمنامه‌ای كه جای كار داشته باشد و نقش هم جای مانور داشته باشد . قطعا سعی می‌كنم به احترام نگاه مخاطب و زحماتی كه خودم تا این لحظه كشیده‌ام، بهترین تصمیم را بگیرم.
رستمی: قطعا همه ما دوست داریم بهترین كار ممكن را انجام بدهیم و بهترین شكل را از خودمان به نمایش بگذاریم. فرقی ندارد این مدیوم سینما باشد، یا تلویزیون، یا تئاتر. مهم این است كه نقش چه ویژگی‌هایی دارد. البته من یك ویژگی را در تئاتر دوست دارم كه در سینما و تلویزیون کمتر دیده ‌می‌شود و آن منضبط بودن است. دوست دارم بدانم هر روز چه ساعتی سر كار می‌روم و كارم كی پخش می‌شود. زندگی بازیگران تلویزیون و سینما از لحاظی مثل زندگی جراحان است و باید مدام گوش به زنگ باشی! (می‌خندد)